هبوط در کویر شهداد

دسته: عمومی , محیط زیست، منابع طبیعی، گردشگری , مقالات
۱۰ دیدگاه
جمعه - 19 بهمن 1397

ظهر پنج شنبه است وهمسفران کنار شهرداری وعده گذاشته اند.سه خودرو با سیزده سرنشین از سرزمین نخل و افتاب قصد عزیمت به دیار کریمان دارند.اقای مهندس حاجی ابوالحسنی جوان خوش تیپ، مودب و آشنا به گردشگری نقش مدیر کاروان را بر عهده گرفته وهمه زحمت تدارکات سفر با اوست.

علی آقای قاسم زاده هم نقش پدر معنوی کاروان را بر عهده دارد !!و ما خوشحال از اینکه امورات معنوی گروه در دست اهلش افتاده پای در راه می نهیم.

سایر دوستان نیز همگی جوان و اهل سفر و کسب تجریه های جدیدند.مدیر جیره غذایی بین راهی را در خودرو ها تقسیم کرد واز مسیر سیریز به سمت کرمان راه افتادیم.جاده۸۵ کیلومتری بافق سیریز مسیر کرمان را کوتاه تر کرده است.دست مسولین عزیز مریزاد که این مهم را به انجام رسانیدند.

سیریز دیاری که مردمانش پیوند دیرین با بافق دارند و از کنارش که رد میشوی هکتارها زمین کشاورزی زیر کاشت پسته است .از سیریز به سمت زرند نیز ۸۵ کیلومتر است اما کیفیت جاده سازی آن نسبت به جاده بافق پایین تر است.به زرند رسیدیم شهری که یکی از قطب های صنعتی استان کرمان است .شهری بزرگ و اباد با شیرینی های خرمایی مخصوص به خودش.کماچ سن وکلمپه.والبته کشاورزی وپسته نیز در این شهر رونق فراوان دارد.از زرند تا کرمان ۷۰ کیلومتر است و مسیر دوخطه است.وعزیزان پلیس راه حضور فعال دارند.مواظب باشید در مسیر زرند کرمان رعایت قوانین سفت وسخت است.

در مسیر از بخشی بنام چترود گذر کردیم.بستنی های خوشمزه ای دارد هرچند وسط زمستان است اما از بستنی چترود نمیشود گذشت.

IMG_20190207_222055_316

هدف اول گردشگری ما در کرمان باغ فتح اباد بود عمارت بیگلر بیگی فتح اباد که در منطقه اختیار اباد کرمان واقع است از دور نمایی سفید و درخشان دارد.معماریش شبیه بناهای هندی است.

IMG_20190207_222128_000

از انجا راهی شهداد شدیم.شهداد بخشی از شهرستان کرمان است که در مسیر جاده کرمان زاهدان به سمت شرق باید حدود شصت کیلومتر طی طریق کرد.شب بود ومسیر کوهستانی وصعب العبور.با خود گفتم مگر قصد عزیمت به کویر نداریم اینجا که کوهستانی است.وعجیب انکه چند کیلومتر ان طرف تر بیابان های برهوت کویر لوت وشاید گرم ترین منطقه زمین واقع است.

نزدیک شهداد کویر آغاز میشود.به اسمان که مینگری زیبایی خلقت دلربایی می کند.وستارگان با چیدمانی خاص به انسان چشمک می زنند‌.اسمان صاف است وبدون الودگی نور مصنوعی میتوان با ستاره ها در دل شب هم صحیت شد.و درخشش ماه که چند قدم انطرف تر زیبایی اش را به رخ ستارگان می کشد.

دوستان هماهنگ کرده اند یک خوابگاه دراختیار ما گذاشته شد.در یک دبیرستان که بسیار زیبا ومجهز بود.درود بر همت مسولینی که چنین دبیرستان معظمی را در منطقه شهداد بنا کرده اند.
وسایل را داخل اتاق اوردیم .آقای قاسمزاده پیشنهاد داد در سفر یک قانون خوب جمعی را تصویب کنیم و مقید باشیم و آن هم استفاده از گوشی همراه فقط برای تماس تلفنی و تصویربرداری باشد و به اینگونه استفاده از فضای مجازی در ساعاتی که در جمع حضور داشتیم در این سفر ممنوع شد، هرچند گاهی برخی دزدکی تلگرام و واتساپ و اینستاگرام چک می کردند که با تذکر آیین نامه ای مواجه میشد.

گشنه امان شده بود.مدیر کاروان شام را اماده کرد.جای همگی خالی.املت وتن ماهی وسبزی خوردن ونوشابه مدیر گفت بفرمایید شام.!!!!!

IMG_20190207_222149_597

یک لحظه امر بر من مشتبه شد یاد یک برنامه تلوزیونی ممنوعه افتادم.خدا از سر تقصیراتم بگذرد.

جای همگی خالی شام را آنچنان محکم بر بدن زدیم که گرسنگی وخستگی مسیر را فی الفور خارج کرد.مطابق معمول شکم ها که سیر می شود زبانها به کار می افتد.از سیاست های مسولین گفتیم. کار به جوک های اینجنینی و سپس آنچنانی رسید.تخمه خوردیم و درد دل کردیم.ساعت دوازده بود مدیر دستور خاموشی داد هرکسی روی تختخوابش زیر پتو خزید و دیری نپایید که صدای خروپف بلند شد.

همانند ما دوخانواده دیگر نیز میهمان یک شبه خوابگاه بودند و چند اتاق انطرف تر استقرار داشتتد. هر دوخانواده ها در یک اتاق پیش هم نشسته بودند و سرو صدای زیادی داشتند و من نمیتوانستم بخوابم.فراموش کرده بودندکه صدایشان در سالن به شدت میپیچد.برایم افراد جالبی بودند همگی از کوچک و بزرگ شاد و سرزنده بودند.یک بازی دسته جمعی میکردند. نمیفهمیدم چه بازی بود اما هرچه بود سروصدای شادی و شعفشان بسیار زیاد بود.چند بار به خودم گفتم بروم تذکری بدهم .اما با خود گفتم بقیه که خواب رفته اند.فقط تو بیداری .مزاحم شادی شان نشو.بگذار خوش باشند مخصوصا که صدای قهقهه معصومانه کودکانشان نشان از شادی داشت.

در تنهایی شب به این فکر کردم که چرا ما در بسیاری از موارد به رعایت حقوق دیگران نمی اندیشیم.بارها و بارها شاهد بوده ام جشن های عروسی و یا مراسم عزاداریمان مزاحم دیگران است.ملتی هستیم که شادی کردن را بلد نیستیم.خیابان بند می آوریم اشغال میریزیم و‌‌‌… نمونه های عدم رعایت حقوق دیگران را خودتان بارها و بارها در زندگی مشاهده کرده اید.وجالب انکه انقدری که به رعایت حق الناس در شرع مقدس اسلام سفارش شده است در کمتر مکتب اخلاقی دیگر می توان نمونه یافت اشکال در چیست ایا متولیان اشاعه فرهنگ دین به غیر از برگزاری مراسم مذهبی و عزاداری مسیر اموزش دین واقعی را درست طی کرده اند؟آیا متولیان آموزش و پرورش به غیر از برگزاری کلاس های تست و کنکور از اموزش ابتدایی تا دبیرستان در سطح مدارس بهچه نکات تعلیم و تربیتی دیگری پرداخته اند.اموزش اخلاقیات رکن اصلی اموزش دین است و تعلیم انسانیت رکن اصلی آموزش و پرورش.

ساعت حدود سه نیمه شب بود و هنوز همسایگان ما در حال بازی و شادی بودند.نمیدانم چه شد ولی بیهوش شدم و ناگهان با صدای زنگ تلفن مدیر از خواب پریدم ساعت پنج صبح بود.مدیر برپا زده بود.گفتم آقای مدیر مگر کله پزی میخواهیم برویم؟ مدیر گفت باید قبل از طلوع افتاب در کویر باشیم تا تابش اشعه خورشید بر دیواره شرقی کلوت ها را ببینیم.
مدیر بود و مقام مدیریتش را باید پاس میداشتیم.جمع وجور کردیم و پس از ادای فریضه راه افتادیم.

از شهداد تا کلوت ها حدودا چهل کیلومتر مسیر داشتیم.هوا گرگ و میش بود.کویر لوت منطقه ای بسیار گرم است که در تابستان درجه حرارت تا ۷۵ ثبت شده است.عده ای گرم ترین نقطه زمین را کویر شهداد می دانند.به کلوتها رسیدیم.کلوت شاید ترکیب دو کلمه کل و لوت باشد.کل به معنای آبادی و لوت به معنای بیابان.بر اساس گمانه های زمین شناسی بیست هزار سال از عمر کلوتها میگذرد.آنها حاصل فرسایش باد و باران بر رسوبات لایه ای اند‌.

IMG_20190207_222332_874
افتاب ناگهان برآمد و خورشید گیسوان طلایی اش را بر پهنه دشت گستراند.هوا سرد بود.برخی از گردشگران شب را در کویر هبوط کرده وبرای جلوگیری از سرما اطراف چادرشان اتش افروخته بودند.شن های بیابان لوت تا اندازه ای دق هستند و هنگام رانندگی خودرو در آنها گیر نمی افتد به وسط بیابان زدیم و به قول امروزی ها آفرود نمودیم.خش بود .در کنار کلوتها ایستادیم .دوستان کم کم به بالای بلندی های کلوت رفتند تا عکس های زیبا تری بگیرند.ومن البته بواسطه تنبلی به گرفتن عکس پای ماشین قناعت کردم!!

IMG_20190207_221946_211

IMG_20190207_223557_338
دو ساعتی گذشت هوا بهتر شده بود و باز گشنه امان شده بود. قلعه ای ساخته از خشت و گل که احتمالا مربوط به عهد صفویه باشد در کنار یک آب انبار متروکه در وسط بیابان نظرمان را جلب کرد.با خوردها به سمتش رفتیم.داخل قلعه شدیم.یک لحظه یاد فیلم هایی افتادم که در ان برادران محترم اشرار محموله های قاچاق را جابه جا میکنند!!!!
سفره داخل حیاط قلعه پهن شد.در حالی که کلوتها را به نظاره نشسته ای خوردن نون وپنیر و سبزی وخیار سبز و چای شیرین در ان صبح افتابی کویر شهداد حال عجیبی داشت.

IMG_20190207_222455_559

صبحانه را میل کردیم .گشتی دیگر زدیم.دلمان میخواست تا غروب بمانیم.غروب کویر و نظاره گری دیواره غربی کلوت ها نیز بینهایت زیباست اما وقت اندک بود اهنگ باز گشت نواخته شد در مسیر باز گشت به روستای سردسیر و کوهستانی سیرچ رسیدیم که معمولا زمستانها برف و یخبندان است اما امسال هنوز خبری نشده بود.
کنار سیرچ یک مجموعه سیاحتی آبگرم وجود دارد. مدیر معظم پیشنهاد فرمودند به آبگرم برویم.مجموعه ای از استخر مجزا برای آقایان و بانوان.بلیط تهیه کردیم اما مایو برای شنا نداشتیم.فروشگاهی در کنار مجموعه مایو فروشی داشت همه خریدند اما برای من اندازه نبود.خدایا فراموش کردی اندام من مانند مانکن های اروپایی خوش تراش باشد.!!!

IMG_20190207_224544_928
از آبگرم نمیشد گذشت .ناگهان نبوع و بصیرت خویش را به کار گرفتم پاچه های شلوار ورزشی خود را ورمالیده و به شکل مورد نظر در آوردم.مسول استخر از ورود من به داخل اب ممانعت به عمل اورد اما در یک طرفه العین دور از چشم مسولین خود را به سمت داخل هدایت فرمودم و مانند خزندگان بی سرو صدا وارد اب شدم.خدا از سر تقصیراتم بگذرد در هیات پزشک قانونی فعل غیر قانونی مرتکب شدم.

گرمای اب در هوای سرد سیرچ خستگی سفر را از تن زدود.اب تنی غیر منتظره ای بود.خیلی چسبید .بیرون امدیم و به سمت سیرچ حرکت کردیم.با وجودی که امسال هنوز بارندگی اندک بود اما اب داخل رودخانه جریان داشت.
گرسنه شده بودیم.اعضای گروه هنگام گرسنگی مانند کودکی که دنبال مادرش بگردد به یاد مدیر می افتادند.بساط جوجه کباب به راه افتاد ،بوی دود و صدای شر شر آب در کنار درختان گردو کنار رودخانه حس وحال عجیبی داشت.چند متر آن طرف تر زیر پل چند جوان غیور صدای آهنگ پخش اتوموبیل خود را انچنان بالا برده بودند که همه اهالی روستا از نوای این اهنگ غیر انقلابی فیض ببرند.چشم برادران نیروی انتطامی را دور دیده بودند.و افزون بر ان به اجرای حرکات موزون به همراه اهنگ پرداخته بودند.من که در حال استراحت بودم اهسته سرم را از زیر پتو بیرون اورده و به سمع و نظر حرکات واصوات پخش شده مبادرت می ورزیدم.خداوند از سر تقصیراتم بگذرد.

جوجه ها آماده شد جای همه عزیزان خالی.ناهار را زدیم و چای اتشی را هم قند پهلو خوردیم.ساعت چهار عصر بود که بار سفر بستیم و ازکنار رودخانه روستای زیبای سیرچ به سمت کرمان حرکت کردیم بواسطه اینکه کمتر مسیر در شب طی شود در کرمان توقف نکردیم.مستقیم به سمت زرند امدیم.در را بستنی فروشی های رنگارنگ چترود به ما چشمک میزد.نمیشد از ان گذشت.پیاده شدیم بستنی مشتی نوش جان کردیم و باز اهنگ حرکت اغاز شد.زرند توقف کردیم شیرینی های خرمایی خوشمزه زرندی را خریدیم .البته مجبور بودیم چون اگر بدون سوغات به منزل باز میگشتیم باید شب را پشت در منزل در کوچه بخوابیم!!

کنار پلیس راه زرند جهت ادای فریضه نماز توقف نمودیم.مدیر گفت شام کله جوش تدارک دیده شده .هرچند گرسنه امان نبود اما نمیشد از کل جوش و روغن پیاز وطعم روغن گوسفند ان گذشت.مدیر در اشپزی نیز بسیار مهارت داشت و الحق اگر دختر بود خواستگاران زیادی داشت!!

IMG_20190207_222654_104
کل جوش و نان محلی و نوشابه بسیار چسبید.در این سفر دوبار نوشابه خوردم.نوشابه نوشیدنی خوشمزه اما بسیار مضری است خداوند از سر این تقصیر نیزبگذرد.قبل از سفر خوشحال بودم معنویت سفر رابه آقای قاسم زاده سپرده ایم.اما نگو که گوشت را دست گربه سپرده بودیم.!!

فقط یادم باشد مدیریت معنوی سفر بعدی را به اهلش بسپاریم.

دکتر محمد رضا آیت اللهی


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۱۳۱
برچسب ها:
دیدگاه ها
مرتضی حسن زاده بافقی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 20 بهمن 1397 - 4:20 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

قلم جناب دکتر مثل همیشه شیرین و طناز بود آنقدری که گویی همسفرشان بودیم.باشد که چنین شود.دم همگی گرم و همتشان بلند باد علی الخصوص مدیرِ خوش تیپِ گروه.
فقط تصاویرِ شهداد محدود بود.

محمد علی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 20 بهمن 1397 - 8:23 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

احسنت بسیار عالی نبشتید

محمد این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 21 بهمن 1397 - 9:54 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

ماشالله به همتتون و خوراکتون
بنظر نمیرسه اگه این سفرنامه ها تاثیر مثبتی روی فرهنگ و گردشگری و ….شهر نداره را رسانه ای کنید .تو همون اینستاگرام و…کافیه.مردم دارن از گرسنگی و تورم وبی عدالتی وپارتی بازی رشوه و بیکاری وصدتا دیگه کوفت و مرض آسی میشن حالا شما اومدید نمک بپاشین!!!!!!!!!!!!!!
مردم پول ندارن روغن پالم بخرن اونوقت شما روغن گوسفند کیلویی دویست تومان را به رخشون میکشید

محمد این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 21 بهمن 1397 - 9:56 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

کار تعاونی مسکن سنگ آهن و سوییتهای آرمان به کجا رسیده؟؟؟؟

محمد این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 21 بهمن 1397 - 10:01 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

هبوط یعنی نزول و جابجایی از جایی به جای دیگر

رضا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 21 بهمن 1397 - 11:55 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

سایت شده محل تبلیغ و اردوها و خوش گذرونی اکیپ بافق فردایی ها
مثلا سایت مردمیه
بعدش هم میان صد تا توجیه میارن

علیرضا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 24 بهمن 1397 - 9:34 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

باسلام وتشکر بابت معرفی جاذبه های گردشگری شهرستان و دیگر استان ها از بچهای بافق فردا.
آقا رضا شماهم اگه مطلبی دارین که به گردشگری مربوطه بفرستین تا همه استفاده ببریم.

علی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 24 بهمن 1397 - 9:42 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

هرچندبار که سفرنامه آقای دکتر را میخوانی بازم تازگی داره. عالی بود وجذاب

ناشناس این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 26 بهمن 1397 - 6:52 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

سفرنامه مارک.پولو را بخون حالت جا میاد

hasan این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 13 اسفند 1397 - 5:14 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام بیان زیبایی داشتید اول فکر کردم یک دکتر ادبیات مطالب را نوشته خیلی زیبا بود احسنت به آقای دکتر خوش تیپ و خوش قلم ….

You cannot copy content of this page