عبرتخانه بافق(۲۲) سیل سهمگین چغارت
به سال های آخر قرن چهاردهم نزدیک می شویم اما آغازاین قرن برای بافق یادآور زیبایی ها و گاهی رنجوری ها بود.تولد مرحوم آیت الله میرغنی زاده که در روزهای سالگرد درگذشتشان هستیم در ۱۳۰۱ بود. کودکی که هم خنده را بر لبان مرحوم آسید علی مجتهد می نهد و هم سال ها بعد منشا اخلاق و تربیت و آبادانی و سترگی بافق می گردد.اولین نامه نگاری آیت الله شیخ محمد تقی بافقی برای اهالی بافق به مقامات دولتی و حکومتی هم در همین سال اتفاق می افتد که نمی دانم نتیجه ای عاید بافقی ها شد یا خیر ولی او که بنیانگذار اصلی بزرگترین حوزه علمیه قرن بود در کنار علم و عرفان و مبارزه، فریاد مردم ستمکشیده بافق را هم برای بخشیدن مالیات ۱۰۴۰۰ تومانی به گوش پایتخت نشینان رساند.از دیگر سو، صبح یکی از روزهای زمستان سال ۱۳۰۰ خورشیدی، آسمان بافق چون کودکی پریشان حال بنای ناسازگاری می گذارد و شروع به باریدن می کند.اهالی بافق خوشحال که بهاری پرآب وآباد نوید بخش سالی سرسبزو نکو خواهد بود اما نمی دانند که این باران تا چند روز دیگر تمام خانه و کشتزار و هستیشان را بر روی آب خروشان به باتلاق کر بنو خواهد فرستادو خودشان را آواره صحرا و تپه های بلند شنزاربافق و شهر یزد خواهد نمود!
سه شبانه روز تمام باران سیل آسا بافق را در بر می گیرد و از اول صبح روز چهارم سیل وارد قنوات ،مزارع و کوچه و خانه های بافق می شود و تاپاسی از شب، بیش از دو سوم قصبه بزرگ بافق را با ۱۸۰۰۰ نفر جمعیت ویران می کند. سیل از زیر زمین و پاکنه خانه ها که به ۲۴ رشته قنات های جاری متصل بودند به داخل حیاط خانه ها راه یافته و در چشم بهم زدنی بناهای خشت وگلی را فرو می ریزد.مردم بافق سراسیمه از خانه ها فرار کرده در محل امامزاده عبدالله ع و اطرافش که در بلندی قرار دارد می روند. قدرت تخریب و غرش سیل سال ۱۳۰۰ خورشیدی آنچنان بلند و سهمگین است که به نوشته یکی از اهالی ” هنگامه قیامت به نظرشان مجسم می شود”مردم سه شبانه روز بدون غذا و سرپناه و روانداز بالای تپه های شنی رو به قبله بسر می برند. اثاثیه و لوازم زندگیشان زیر آوارها مدفون و سیل با خودش می برد تعدادی از اهالی به اجبار رو به شهر یزد می گذارند و در خیابان و برزن از حاکمان یزد درخواست کمک و فریادرسی می کنند ولی در آنجا هم کسی به فریادشان نمی رسد و بعد از شش ماه آوارگی دست به دامان آیت الله بافقی می شوند.
بنا به نوشته استاد عزیز جناب آقای دکتر علی اکبرتشکری، آیت الله بافقی در تیرماه۱۳۰۱خورشیدی نامه ای به مقامات نوشته و در روزنامه گلشن چاپ می کند و چون پاسخی نمی یابد نامه تند وتیزی به نمایندگان مجلس و وزارت مالیه می نویسدتا مالیات ۱۰۴۰۰ تومانی را ببخشند و همانند قحطی زدگان روسیه که برایشان اعانه جمع کردند به مردم بافق هم کمک نمایند.!نامهربانی طبیعت دست از سر مردم بافق بر نمی دارد و باز دوسال بعد،در هفتم دی ماه ۱۳۰۳ خورشیدی غلدرتر و یاغی تر از قبل ،پس از ۴ شبانه روز بارندگی بافق را همانند یزد وفهرج ،دوباره اسیر غرش های خودش می کند ومردم رابه صحن وسرای امامزاده می کشاند.
مهمترین نکته این سند سرانجام این پیگیری هاست که در هاله ای از ابهام قرار دارد و نمی دانیم چه شد؟؟؟از آن تاریخ سیلی به آن حجم ویرانی اتفاق نیفتاده ولی سیل دیگری چغارت باشکوه سال های ۴۵ را به چشم بهم زدنی تراشیده و به گودالی مخوف تبدیل نموده که دارد نفس های آخرش را می کشد و گاهی یقه سفیدان اتو کشیده برای احوالپرسی او قدم رنجه کرده و به بالینش می آیند.
مدیران محترم بازنشستگی ایران هم اخیرا بازدیدی از آن داشتند ولی دونکته در گزارش سفر این بزرگواران مجهول ماند و انگار رگ غیرتشان را برجسته نکرد.یکی کلاهی که بر سر این پدر نمک پرور رفته و نمکدان های پر برکتش را از او جدا کرده اند و انگار شرکت تهیه و تولید مواد معدنی کشور مصمم است تا ته مانده شیره جانش را هم به جیب بازنشستگان و اوقاف قم و …. بریزد وخیال همه را راحت کند.
بعض مدیران شرکت تهیه و تولیدمواد معدنی و چغارت ،سالیانی پیش، نه تنها قانون ارث اسلامی که قانون وجدان راهم زیر پا گذاشتند و سه چاهون و زاغیا و دی ۱۹ و چاه گزرا که فرزندان نام آشنای چغارتند ازاو جدا کردند به طوری که اگر چغارت پیر الان بخواهد نفس بکشد باید از فرزندانش اجازه بگیرد و اگر آنها را به او برنگردانند چغارت خواهد مرد و مرگ او سیل ویرانگری مهیب تر از سیل های آغازین قرن خواهد بود که هستی و اقتصاد و زندگی را از مردم بافق خواهد گرفت و تابلوی مهاجر پذیری سفره بافق به مهاجرفرستی تغییر جهت خواهدداد و دیگر مدیران سازمان بازنشستگان کشوری هم توجیهی برای آمدن به بافق نخواهند داشت!. دوم سهم مردم وشهرداری بافق از ۱۵ درصد قول داده شده که انگار نه انگار پا در خاک پاک بافق گذاشته بودند.اگر تا کنون ،مدیران یقه سفید کشوری به میلیاردها تومان نمک خوری از بافق نمک پرورده نشده اند ای کاش کمی لباس اتو زده شان را به خاک سرطانزا و آلوده چغارت تبرک می کردند و می گفتند برای صاحب خانه چه کنار گذاشته اند؟ای کاش وزارتخانه متبوع،حرمت صاحب خانه را نه فقط با تشکرزبانی که با امتنان قلمی وقدمی بجا می آورد.
روزگاری هویدای نخست وزیر برای افتتاح ایستگاه راه آهن به بافق آمده بود خیابان راه آهن(شیخ محمد تقی) بافق هم تازه تخریب و تسطیح شده بود.مرحوم آقای فهیمی ،شهردار وقت از فرصت استفاده کرده ازهویدا برای افتتاح و بازدید مدرسه وحشی بافقی (مدرس فعلی) درخواستی می کندو او می پذیرد.کف خیابان راه آهن بر اثر مرور چند روزه ماشین آلات و مردم به خاک های تپو تبدیل شده بود .نخست وزیر وقت تا به مدرسه برسد سراپای کت وشلوار مشکی اش و پیراهن و کراواتش خاک مال می شود ولی از مدرسه بازدید و دستور توسعه و نیز احداث مدرسه دیگری را با مساعدت چغارت که هنوز سر به فلک کشیده بود می دهد و می رود.ای کاش تا کنون کمی گرد وخاک چغارت روی لباس حضرات تصمیم گیر نشسته بود یا مردم بافق بر گونه های مبارکشان نشانده بودند تا فرزندان چغارت را به پدر پیرش بر می گرداندندو نمکدان سفره مردم بافق را همانند ده سال پیش پرنمک می کردند.
سیدمحمد میرسلیمانی بافقی