شب های بی پدری…

دسته: عمومی
بدون دیدگاه
سه‌شنبه - 7 خرداد 1398

چقدر دلگیرو دلتنگ میشوم در این شبها
کجا میشود بعد از جداشدن روح ازبدنِ کسی که تو نیز تکه ای از وجود اوبودی باز به دنبال خود او بگردی…
آنقدر دلتنگ باشی که در تنهائیت آواز غریبانگی بخوانی ودر این هیاهو چنان بر زمین بخوری که دستی جز دستان خدا یاری بخشت نباشد…
کودکان کوفه چه کشیدند بعد از رفتن پدرشان(امیرالمومنان)
هرشب خیره به در ماندنشان خود بخودی خود کوشنده است …
علی پدر تمام مومنان بود
دستانش و مهربانیش بوی بهشت را برای یتیمان هدیه می آورد
علی پدری از جنس نور بود که کوچه های کوفه جمال دیگری برخود میگرفتند..
کسی که قدم به قدم کوچه هارا در نیمه شب طی میکرد و لطف و بخشندگیش قرص نانی و پیاله ی شیری را برای درماندگان میفرستاد…
و آن صبحگاهی که وجودش به زهر دشمن آلوده گشت
دلهای مومنان اندوهی بزرگتر برخود گرفت و اشک از دیده گان یتیمان همچوسیلی از غم روانه گشت…
دراین شبها باز الگویی در پیش گیریم و بیشتر هوای دل درماندگان و یتیمان علی را داشته باشیم …(نعیمه توکلی)


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۳۴
برچسب ها:

You cannot copy content of this page