حرفش همه نورانی در دایره قران
در مکتب دار العلم، سرشار ز علم روز
در پیشه ی استادی، با تجربه و پیروز
حرفش همه نورانی، در دایره ی قرآن
منظومه ی تدریسش، انباشته از ایمان
آن آینهی معصوم، چون شیر خدا باشد
یار دل پیغمبر، از کبر جدا باشد
آن شاه نجف مولا، کرار لقب دارد
با فضل و کمال است او، بس علم و ادب دارد
عالم به همه علمی، از راز جهان آگاه
در جنگ احد خندق، بیباک چو سیفالله
بر صورت مهتابش، دشمن چو خدو انداخت
شمشیر هوای نفس، از خشم بر او انداخت
در کشتن او چون کرد، اخلاص عمل پیشه
اهل بت و بتخانه، نابود شد از ریشه
بابای یتیمان بود، در ظلمت آن هجران
دل داده ی الطافش، اهل یمن و ایران
شرمنده شوم هردم، از لطف و عطای او
ران ملخی آرم، من هم چو برای او
مردی تو نخواهی دید، با سوز دلش در آه
از هجر گل زهرا، چون گریه کند در چاه
تا خواستم از لطفش، یک نامه کنم انشا
قلب قلمم خون شد، از عشق علی مولا
چون روز غدیر آمد، عید است به انسانها
دست کرم او رفت، در دست نبی بالا
گفتا به همه عالم، مولا چو علی باشد
در خلق ولی الله، همراه نبی باشد
در گلشن آزادی، چون عطر علی آید
قلب گل و پروانه، رسوای علی باید
ساکت ننشیند (شمع)، با ذکر علی در شب
چون شیعه ی او باشد، شیدای علی یا رب
*اکرم امیدی شمع*