عبرتخانه بافق (۲۵)از زمرد بافق تا یوز آسیایی

دسته: مقالات
بدون دیدگاه
یکشنبه - 22 فروردین 1400

۴۲a97d7a-7780-4ac7-8264-5260354095e6

غروب یکی از روزهای مرداد ۱۳۷۶ خورشیدی پس از جلسه ای در مورد چگونگی راه اندازی دانشگاه پیام نور در بافق در کنار آقای شکوهی ، فرمامدار وقت و مرحوم مهندس دهستانی که مخفیانه از اردکان به بافق آمده نشسته ایم .

آقای شکوهی می گوید پیگیر احداث کارخانه کاشی در بافق هستم و می خواهم با فروش سهام به مردم مشکل نقدینگی آنرا حل کنم و طلسم احداث کارخانه در بافق را بشکنم اما نمی دانم موفق خواهم شد یانه؟قبلا در میبد مشابه همین کار را انجام دادیم و کاملا موفق بودیم (وی پیش از این فرماندار میبد بود)اما خوفم از این است که گلوگاه های پولی و اقتصادی کار را متوقف سازد و اعتماد مردم به ما از دست برود و بازتاب این شکست سایر سرمایه گزاران خصوصی و دولتی را هم در آینده دلسرد و فراری دهد!

دغدغه او بجا و منطقی بود و در توقف احداث کارخانه سیمان آزادگان که خانواده های زیادی از بافق سهامدارش بودند و چندی بعد اصلا از قلمرو بافق (روبروی ذوب روی بافق) منتزع و به شهر دیگری منتقل گردید این ریسک مدیریتی را بیشتر تقویت می کرد.

صحبت هایی بینمان رد و بدل می شود و مرحوم دهستانی از چند واحد جدید کاشی که توسط دکتر جندقی میبدی در حال احداث بود نام می برد که موفق بوده اند و جناب فرماندار با قوت قلبی که می یابد مجاب می شود که اولین کارخانه را بدون وابستگی به دولت احداث نماید و ما هم قول می دهیم تا پیگیراحداث اولین دانشگاه دولتی در بافق باهر دشواری که هست باشیم……

آبان ماه ۱۳۸۸ خورشیدی ، کارت پرواز به دست در سالن انتظار فرودگاه یزد در کنار مرحوم دهستانی نشسته ام،در گوشه سالن، تابلوی تبلیغاتی بزرگی با تصویری از یوزپلنگ ایرانی قرار دارد که بر روی آن نام کاشی زمرد بافق خود نمایی می کند.مرحوم دهستانی می گوید دوروز پیش که از بزرگراه همت به طرف فرودگاه مهرآباد می رفتم تابلوی زیبای کاشی بافق و یوز پلنگش در سراسر بزرگراه شکوه خاصی داشت و حس زیبایی به من داد……. در دلم به این حس زیبای وطن دوستی او آفرین می گویم و لبخند قشنگش را بدرقه تاییدم می کند…..

بهمن ماه ۱۳۹۲ خورشیدی ،برای ثبت نام فرزندم وارد یکی از آموزشگاه های مشهور کنکور کشور در شهر مشهد می شوم.برای پرداخت شهریه آموزشگاه به امور مالی راهنمایی می شوم .فیش و مدارک را به خانمی که نشسته می دهم ،نگاهی می کند و می گوید بافقی هستین؟ می گویم بله، چطور؟می گوید بافق را می شناسم و من حسابدار کار خانه کاشی بافق هستم!می گویم بودین یا هستین؟ می گوید بودم و الانم هستم!می گویم در مشهد؟؟ضمنا کارخانه کاشی با مشکل مواجه شده و مدتهاست که تعطیله،حسابداریش چیه؟می گوید در تهران حسابداریش را می کردیم و الان هم هنور مسایل مالی دارد که باید هر ماه رسیدگی شود و تراز های مالیش تنظیم شود و فقط من نبودم نیروهای زیادی در تهران و یزد داشت یعنی خارج از کارخانه کار می کردند….می گویم چرا به چنین روزی افتاده و لباس ورشکستگی پوشیده ؟می گوید مشکلات زیاده ولی باید از هزینه هایش کم می کرد وگرنه تولید داشت و خوب هم بود….

فروردین سال ۱۳۹۷خورشیدی، از شهر زیبای بافق عازم مشهدم از کمربندی تازه احداث تربت حیدریه عبور می کنم،بیرون شهر بعد از دانشگاه تربت ، دیوارهای بلند کارخانه ای در سمت چپ جاده خودنمایی می کند.کارخانه کاشی زرین خراسان ،صف طولانی ماشین های پارک شده در کنار دیوار کارخانه می تواند نشانه خوشایندی از رونق،فراوانی نیروهای شاغل و روزگار خوش کارخانه دارد. مدیریت کارخانه سالیان درازی با آقای فتاحی بافقی است که راه اندازی و مدیریت همان کارخانه زمرد بافق را هم عهده دار بود…او را فقط یکبار در مراسمی در انتهای خیابان مهدیه بافق دیده بودم ، حدود سال ۱۳۸۰ خورشیدی که کلنگ احداث مرکز فنی حرفه ای دخترانه فاطمه الزهرای بافق را همراه سایر مسوولین شهر به زمین زد و خودش بانی ساخت آن در وطن مالوف شده بود و البته نمی دانم چرا به سرانجام نرسید؟…. بارها از کنار این کارخانه که روبروی محل استقرار پلیس راهور و نیز کنار استراحتگاه بین راهی آستان قدس رضوی است رد شده ام و به بنیانگزارش درود فرستاده ام اما اینکه روزگاری هر دو کارخانه بافق و تربت چشم نواز بودند ولی کاشی بافق در سالهایی دچار بد حادثه شد و همان که فرماندار وقت از او واهمه داشت به سرش آمد جای تامل و آسیب شناسی دارد…هردو کارخانه در چشمان مدیرش عزیز بودند اما این کجا و آن کجا…..

دی ماه ۱۳۹۸ پس از سخنانی نیم ساعته در مسجد فاطمیه در ترغیب مردم بافق به شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی و حمایت از اولین نماینده توانای بافقی در چهل و اندی سال گذشته در کنار آقایی معمم که از هرات و مروست برای حمایت از نماینده بافقی مجلس و ایراد سخن آمده است نشسته ام که فردی میانسال از بین جمعیت به کنار منبر آمده و سر در گوشم می گوید جناب آقا : صحبتهای شما شیرین بود ولی بنده به آقای صباغیان رای نخواهم داد!!!با تعجب نگاهش می کنم و او بلافاصله می گوید ایشان برای کارخانه کاشی بافق هیچ کاری نکرده!اصلا یکبار هم نپرسیدن که پول مردم بافق چه شد ..چندین ساله که تعطیله و اصلا فکری برایش برنداشته اند چرا رای بدهم؟!می گویم آزادی حق رای برای همه محفوظ است و در این مورد اطلاع دقیقی ندارم ولی حتما از ایشون سووال خواهم کرد….

مرداد ۱۳۹۹ خورشیدی در دفتر ریاست اداره تعاون وکار دارالشجاعه بافق نشسته ام.خانمی وارد می شود و می گوید از یزد آمده ام برای برادرم نام نویسی کنم برای کار! از او می پرسند چه کاری؟می گوید به من گفته اند کارخانه معدن بافق نیرو می خواهد،برادرم متاهل و خیلی وقته بیکاره و شما اسم می نویسید!راهنماییش می کنند که اگر منظورتان کارخانه گندله بوده که خودش آزمون دارد و قبلا اسم نوشته اند و برای سایر تقاضاها باید در لیست بیکاران در سایت اداره نامنویسی کنین و نیازی به آمدن به بافق نبود…التماس می کند که هرکاری باشد انجام می دهد و دست خالی برم نگردانید…ریاست اداره می گوید الان برای کارخانه کاشی نیرو میخوان و میتونن برن الان مشغول کار بشن..می گوید بله حاضراست کجا باید بروم؟آدرس کارخانه را می گویند ولی او دفعه اولی است که به بافق آمده و اصلا جایی رابلد نیست!راهنمایش می کنند و او با خوشحالی می رود.

از آقای نوری می پرسم جوانان بافقی در الویت کاری نیستن؟می گویند چندین ماه است که کاشی بافق دوباره تولیدش را شروع کرده ولی بافقی ها حاضر نیستند با حقوق اداره کار و حتی اضافه کاری در آنجا مشغول شوند و الان از یزد و فهرج نیرو جذب کرده و مدیرش التماس می کند که برایم نیرو بفرستین ولی هیچ داوطلب بومی حاضر نیست برود مدیر کارخانه حتی برای ترغیبشان سرویس رفت و برگشت بین بافق و یزد هم راه اندازی کرده و غیر بومی هاهم استقبال خوبی کرده اند! شایسته مردم بافق است که قدر داشته های اقتصادی،سرمایه گزار ها و تولیدکنندگان خصوصی را بیشتر بدانند و مشوق سرمایه گذاران در داخل بافق باشند تا آنانی که چشم دیدن یک کارخانه را در بافق نداشتند امیدشان به یاس تبدیل گردد و ازگ رد و خاک مسموم این فرهنگ “کار فقط معدن ” کاسته شود چرا که معادن بافق نه تنها دینشان را به شهر بطور کامل ادا نکردند که فرهنگ کار را هم از جوانان بافقی گرفتند….

سیدمحمدمیرسلیمانی بافقی


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۶۰
برچسب ها:

You cannot copy content of this page