یادداشت روز ششم: رفیق

دسته: مقالات
بدون دیدگاه
دوشنبه - 25 مرداد 1400

امام شیعیانی را در نظر بگیرید که پیروانش در یک شهر، آن هم در یک کشور دیگر، از بس برایش نامه نوشته اند و اصرارش کرده اند که بیاید حاکم بر دین و دنیایشان باشد، دست اهل و عیال و فرزندان و خاندانش را گرفته، تعدادی از اقوام و دوستان صمیمی اش همراهش شده اند و رهسپار است تا اجابت کننده این درخواستها باشد.

در میانه راه رسیدن به آن شهرِ کوفه نام و کوفه مسلک، به منزلی می رسد نام «زباله». پیکی از همین کوفه نامه ای برایش می آورد که سخت او را منقلب می کند.
حسین نامه را به مردم نشان می دهد و می فرماید:
«بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد؛ خبری بس ناگوار به ما رسیده است. مسلم ابن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن بقطر کشته شده اند. بعد حسین جمله ای می فرماید به دردناکی همه نامردی های تاریخ و آن جمله این است:« خذلنا شیعتنا» «شیعیان، ما را تنها گذاشتند» .
و ادامه می دهد : هر کسی بخواهد می تواند برگردد و حقی از ناحیه ما بر گردن او نیست». در این هنگام مردم از چپ و راست از اطراف او پراکنده می شوند و تنها کسانی که از مدینه همراه آن حضرت آمده بودند و تعدادی اندک از کسانی که بعداً به او پیوسته بودند باقی می مانند.
جمله «شیعیان، ما را تنها گذاشتند» از آن جمله ها نیست که بتوان راحتی از کنار آن گذشت. برای این جمله باید گریست، باید نشست و زار زد. «خذلنا شیعتنا» معنایش فقط تنها گذاشتن و رها کردن و رفتن نیست،نوعی خفت دادن و خوار کردن است. پشتش کلی مفهوم دارد.
حسین (علیه اسلام) به کربلا می رسد خیمه ها را برپا می کنند، مشغول صیقل دادن شمشیر می شود، در همان حال می گرید،اشک می ریزد و زیر لب زمزمه می کند: «اهل العراق، هل لکم خلیل؟» ای اهل عراق آیا شما «رفیق صمیمی» دارید؟ اصلا می فهمید رفاقت را؟رفاقت بلدید؟من روی رفاقت شما حساب کرده بودم.
و حسین (علیه السلام) شب عاشورا هم شبیه همین جملات را می گوید: «یا دهر اف لک من خلیل» ای روزگار تف به تو به خاطر این دوستانم.
و چقدر غریب کشته شد حسین (علیه اسلام).
صلی الله علیک یا ابا عبدالله.
محمد علی قاسم زاده بافقی
۱۴۰۰/۰۵/۲۴


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۵
برچسب ها:

You cannot copy content of this page