اقتصاد یا فرهنگ؛ آنچه مغفول ماند!
چندروز پیشتر یادداشتی منتشر شد از آقای پورفلاح نویسنده محترم بافق فردا، تحت عنوان «فرهنگ یا اقتصاد؟ مسئله این است» که این موضوع، به سرعت شاخ و برگهای متعددی به خود گرفت.
یکی از آنها سخنان ویدئویی حجتالاسلام سمتی رییس محترم سازمان تبلیغات اسلامی بافق بود؛ اما متاسفانه این سوال پاسخ درخوری پیدا نکرد و حالتی چون سوال دیرین «علم بهتر است یا ثروت؟!»(که پاسخش در حکمت۱۴۷نهجالبلاغه است) بخود گرفت.
بدور از حاشیه، در عمق متن که بخواهیم به دنبال پاسخ بگردیم لازم است از آنچه که من و شما فکر کرده، نظر میدهیم، خارج شویم.
لازم است با واقعیتهای جامعه روبرو شده و از بزرگان تاریخ نسخهای یافت که آنان در برخورد با این سوال چه اندیشیدند و چگونه عمل کردند؟
نخست لازم است با چند سوال دیگر این موضوع را پرورش داد:
آسیبهای فرهنگ بدتر است یا اقتصاد؟
اثر کدام آسیب در جامعه عمیقتر است؟
آیا یکی، بستر دیگری است؟
درمان کدام آسیب، زمان بیشتری میبرد؟
کدام را بدون دیگری میتوان داشت؟
کدام را بدون دیگری نمیتوان داشت؟
آنکه اقتصاد ندارد، و فرهنگ دارد، چه دارد؟
آنکه فرهنگ دارد و اقتصاد ندارد، چه دارد؟
کدام را میتوان موقتا متوقف کرد؟
اثر توقف هرکدام چیست؟
زخم کدامیک اگر کاری شد، با دیگری نمیتوان زندگی مناسبی داشت، هرچند دومی جایگاهی رفیع داشته باشد؟
آیا یکی مرهم دومی یا یکی محرک دیگری است؟
راهکارهای درمانی هرکدام چیست؟
اکنون بایستی نشست پای نسخه بزرگان تاریخ و حکومتداری تا دید، آنها چه دیدهاند. آنچه می خوانیم حکمتی از نهجالبلاغه(حکمت ۳۸۸) است که حیدرکرار علی علیهالسلام، او که راههای آسمان را از زمین بهتر میشناخت و در عمق جامعهای که هم فرهنگش, جای کار داشت و هم اقتصادش، حکومت کرده بود؛ و درود خداوند بر او که فرمود: بدانید که از جملۀ گرفتاریها بىچیزى است، و سختتر از بىچیزى، بیمارى تن است، و سختتر از بیمارى تن، بیمارى دل است (چون لازمۀ آن از دست دادن نیکبختیهاى آخرت مىباشد) و بدانید که از جملۀ نعمتها، دارائى فراوان است، و بهتر از دارائى فراوان، تندرستى است، و بهتر از تندرستى، پرهیز دل است (چون سبب بدست آوردن نیکبختیهاى همیشگى مىباشد).
این ترجمه از جناب فیض الاسلام است که برای فهم بهتر عبارات داخل پرانتز را آوردهاند. لطفا برگردید و چسبندگی مفاهیم در حکمت و البته نوع طبقه بندی را دقت بفرمایید.
اکنون لحظهای هم با آسیبهای فرهنگی و اقتصادی سرکنیم.
آسیبهای فرهنگی از نقاط ضعف فرهنگی نشات میگیرند که اثرات مخربی دارند مثلا برخی از نقاط ضعف فرهنگی که در رسانهها یاد شده، عبارتند از: نبود میزان مناسب مطالعه ، بیتفاوتی، ریا و عجب، روحیه ریاکاری و تظاهر به دینداری، تملق و چاپلوسی، تجملگرایی، ضعف در ارتباط موثر در خانواده و جامعه، ضعف در مهارتهای زندگی(کنترل خشم،مدیریت استرس،تفکر خلاق،حل مسئله،همدلی و …)، ضعف در هویت اجتماعی، فرارمغزها، دوگانگی عمل وگفتار علیالخصوص مسئولین، عدم تحمل سیاسی و نداشتن روحیه انتقادی، باندبازی و گزینشهای رابطهای(ولو دلسوز و با حسن نیت)، ظاهرنگری، سطحینگری و ولنگاری، جزماندیشی و عوام زدگی، حاکم شدن مواضع سیاسی و منافع جناحی (حزبی) و … .
آسیبهای اقتصادی هم چهره نچسبشان را از نقاط ضعف میگیرند به برخی از آنها از نگاه رسانهها و تحلیلگران سری بزنیم: فرصتطلبی، سوء استفاده و فقدان شفافیت،امکان سوداگری در بازارهای غیر تولیدی مانند پول و ارز، طلا و … ، سیستم بانکی ناکارآمد، حجم بالای نقدینگی سرگردان، تورم بالا، رشد اقتصادی نزدیک به صفر، نبود ساز و کار مالیاتی عادلانه، وابستگی کشور به کالاهای حیاتی و استراتژیک خارجی، وابستگی به دانش و فناوری کشورهای غربی، اتکا و وابستهشدن به ساختارهای متمرکز بینالمللی و جهانی، وابستهشدن درآمد کشور به صادرات نفت، فقدان مهندسی در تعاملات اقتصادی، وجودِ امکان کارشکنی ،اقتصاد زیرزمینی و قاچاق، گرانی زمین و مسکن، و بیکاری و … .
در اثرات مخرب آسیب های فرهنگی و اقتصادی بر جامعه و خانواده شکی نیست، و نیز شکی نیست که هرکدام میتوانند محرک یکدیگر باشند و یا باعث ایجاد مشکلات اجتماعی، سیاسی و… شوند مانند اعتراض، دزدی، اعتیاد، طلاق، خشم و زدوبند و … .
اکنون؛ آیا میتوان گفت طلاقها (یا هر آسیب دیگر)همه از سر ضعف فرهنگ و نبود کارو آموزشهای لازم فرهنگی است یا همه طلاقها و خشمهای کنترل نشده از سر مشکلات اقتصادی است؟ آیا میتوان گفت همه اختلاسها از سر ضعف فرهنگی یا از سر مشکلات اقتصادی است؟ یا آیا میتوان گفت در مشکلات عدیده ای که طبقات مختلف با آن دست و پنجه نرم میکنند، فرهنگ به کلی جایی ندارد و یا اقتصادی پویا و سالم، سهمی در حل شدن مشکلات متعدد مردم ندارد؟!
چیزی که میتوان گفت و باید گفت این است که اولا نمیتوان یکی را چسبید، دیگری را رها کرد تا به قهقرا برود. ثانیا خود مسئولین امر باید درکی از آسیبهای اقتصادی و فرهنگی، آسیبهای فرهنگ اقتصادی و اقتصاد فرهنگی داشته باشند، مسئولی که درد فرهنگی و اقتصادی مردم را لمس نکرده باشد، همراهی واقعی مردم را نخواهد داشت، ولی اگر برنامهای ریخته، کاری هم بکند، تلاشی هم بکند، یک حرکت کاریکاتوری رقم زده است، چراکه علاوه بر این که از عمق دردها خبر ندارد، مردم و افکار عمومی نیز همراه برنامه او نخواهند بود. آیا قدرت جذب و برخورداری از همراهی آحاد مردم توسط مسئول یا مجری که در مردم نیست، سلامی و جواب سلامی به مردم نداده است، با آن مسئولی که با مردم و در مردم است و خود را از مردم و مردم را برتر از خود میداند، یکی است؟ مردم در جریان مشکلات فرهنگی و اقتصادی مسئولینی چون شهیدرجایی و شهید ابراهیم هادی و امثالهم را از خود میدانند، و همراهی میکنند نه آن مسئولین و مجریان هتلنشین یا شهرکنشینی را که از امکانات عمومی بهره میبرند. پس اصل اساسی همراهی آحاد مردم است که نباید از یاد برود؛ و دقت شود این اصل اساسی مغفول نماند در غیر این صورت هر کار فرهنگی و اقتصادی، چون درک دقیقی از درد و نیاز ندارد عمق نداشته، کاریکاتوری زیباست که چون خاک روی سنگ با اندک وزش بادی ناپدید میشود..
اینجاست که اهمیت سفارش امام و رهبری به ساده زیستی و دوری از تجملگرایی و دوری از اشرافیگری مسئولین، چه در خانه و چه در محل کار مشخص میشود. اینجاست که به عمق حکمت ۳۵ نهجالبلاغه پی می بریم که چقدر همراهی افکار عمومی، در مردم بودن و انجام امور بصورت مردمی در اثربخشی کارها موثر است لذا در حکمت مذکور فرمودند: هر که بشتابد به چیزى که مردم (از آن) مىرنجند (بى اندیشه سخنى گوید یا کارى کند که بر خلاف میل و خواستۀ آنها باشد) در بارۀ او مىگویند چیزى را که نمىدانند (زیرا انسان از کسی که رنجید طبعا باک ندارد که در بارۀ او آنچه شنیده، راست یا دروغ بیان نماید).
حال به نظر مردم، اولویت با فرهنگی است که چون هوا، جامعه را احاطه کرده یا اولویت با اقتصادی که نمادش سفره مردم است؟ امید است پاسخ سوالات این نگارش، دشنهای بر پرده ظواهر باشد تا از اصل اساسی در مردم بودن مسئولین نیفتیم.
و من الله توفیق
محمد مهدی علیزاده فلاح
بسیار عالی و قابل تأمل
تشکر آقای مهندس علیزاده عزیز و بزرگوار 🙏🌹✋