درگیری خیابانی و بی اعتمادی به قانون

دسته: مقالات
یک دیدگاه
سه‌شنبه - 2 اسفند 1390

مثل خیلی دیگر از بافقی ها، خبر درگیری و زد و خورد تعدادی از همشهریان با برخی از عوامل تهیه و تولید یک فیلم سینمایی را شنیدم. آنچنان که گفته شده، پای چاقو و قمه و آتش هم به میان آمده و عده ای به معنای واقعی کلمه، لت و پار شده اند. جرقه اولیه این نزاع از همان حرف و سخن ها و کارهای همیشگی شروع شده. مثلاً یکی از تازه واردان بدون توجه به حساسیت های بومی، به کسی حرف ناسنجیده ای زده یا عمل نامعقولی انجام داده و همین موجب برآشفتگی عده ای شده و طبیعی است که در دعوا حلوا خیر نمی کنند. به هم پریده، زده، بسته، خورده، چاقو کشیده، خون ریخته و مثل هر دعوایی، نفرتی هم بوجود آورده است.

دیدم دوستان دیگر در همین وبگاه، به علل و عوامل مختلفی برای ایجاد اینگونه درگیرها اشاره کرده اند و همه درست است. اما آنچه من می خواهم بدان بپردازم، بی اعتمادی به قوانین و بی محلی به مراجع ذیصلاح هست. بدترین دردی که ممکن است جامعه را مبتلا کند.

بی هیچ تردید؛ یکی از بزرگترین دستآوردهای بشر، ایجاد قانون است.

انسان های اولیه آزاد بودند. آزاد آزاد. هیچ محدودیتی برای آنها وجود نداشت. هیچ آقابالاسری به آنها دستور نمی داد. به هرجا که می خواستند می رفتند و هرکار که دوست داشتند، انجام می دادند. نه حریمی ، نه حرمتی. نه دولتی، نه زوری، نه اجباری. حتی خیلی چیزها اشتراکی بود. زمین اشتراکی، شکار اشتراکی، خوراک اشتراکی و حتی زنان و مردان اشتراکی. جالب است بدانید این خواب شیرین را برخی مثل هواخواهان کمونیست، برای آخر دنیا نیز می دیدند. بازگشت به سرشت اولیه.

اما این آزادی یک بدی مهم داشت. هرکه زورش زیاد بود، می توانست بهره بیشتری ببرد. یا زحمت کمتری بکشد. یک جای کار لنگ می زد. اندیشمندان بشری پس از سالها، به این نتیجه رسیدند که یک اصول کلی و مورد توافق همه را وضع کنند. البته ادیان در این زمینه، به بشریت خدمت بزرگی کردند.

این قوانین، ضمانت اجرا می خواست. کسی یا کسانی که قانون را اجرا کنند و از تعدی قدرتمندان  و زورداران، جلوگیری کنند. دولتها بر اساس همین خواست به وجود آمدند. بشر حاضر شد، تکه ای از آزادی خود را از دست بدهد تا امنیت یابد. بتواند آسوده بخوابد و دیگرانی به جای او رنج برقراری امنیت را بکشند.

این، فلسفه ساده شده ای از چگونگی ایجاد و رشد دولت ها و حکومت ها در جوامع بشری بود. البته با توسعه شهرنشینی و رشد تمدن و ایجاد دولت های مدرن، تفکیک قوا به وجود آمد. ارکان حکومتی برقرار شدند. دمکراسی  پا گرفت. عده ای وظیفه تدوین قوانین را به عهده گرفتند و عده ای مسولیت اجرای قوانین را و عده ای مسئول مجازات قانون شکنان شدند. همه چیز خوب و عالی.

اما یک پرسش بزرگ باقی است. چرا باید به قوانین احترام بگذاریم؟ چگونه به قانون اعتماد کنیم؟ آیا این کار به نفع ماست؟ اگر از راه قانون پیش برویم، به مطامع و مقاصد خود بهتر و بیشتر می رسیم یا در پیچ و خم مقررات اداری، خرد و خمیر می شویم و اعصاب و روانمان برهم می ریزد.

من درگیرهای خیابانی را علاوه بر آنکه زاده یک سری از عوامل مختلف اقتصادی ، اجتماعی فرهنگی و… می دانم، نتیجه بی اعتمادی  مردم به قانون و مجریان قانون نیز می بینم. وقتی عده ای فکر کنند اگر خودشان راساً و چونان انسان اولیه اقدام کنند بهتر و راحت تر می تواند حق خودشان را بگیرند، فاجعه پدیدار می شود.

چرا وقتی بافقی ها، با صحنه های ناجور _ از نظر خودشان _ روبرو شدند سریع با مراجع ذیصلاح تماس نگرفتند؟ اگر تماس می گرفتند آیا آن مجریان؛ سریع و دقیق و فکورانه وارد عمل می شدند؟ و حق به حقدار می رسید؟ اصلاً آیا گردش کار قانونی، آنقدر ساده و سهل است که آدمها رغبت به حضور در این چرخه قانون مدارانه کنند؟

بی شک همه خواهیم گفت این روند، وقت گیر است. حوصله می خواهد و گاهی علاوه بر اتلاف وقت، هزینه مادی هم می طلبد. تازه اگر طرف مقابل به سلاح زر، مسلح باشد که استیفای حق، انرژی بیشتری هم می خواهد.

پس همان بهتر که خودمان، هم قاضی بشویم، هم پلیس، هم ضابط دادگاه و هم اجرا کننده حکم. حمله کنیم. بزنیم و با این کار طرف را بکلی از چرخه زیست، خارج کنیم.

من درگیری چند روز پیش در بافق را علاوه بر آنکه ناشی از تفاوت فاحش فرهنگی بین یک یزدی و آبادانی ( دارای دو نگاه و جهان بینی متفاوت) می دانم، نشانه بدی از بی اعتمادی طرفین به قانون و مجریان قانونی نیز می بینم. مسئله ای که اگر فراگیر شود، خطر فروپاشی جامعه را در پی خواهد داشت.

محمد علی پورفلاح


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۹۵
برچسب ها:
دیدگاه ها
منبع موسخ این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 2 اسفند 1390 - 10:24 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام ممنون همشهري عزيز تشكر از مطالبتون.
جزئيات درگيري در اين آدرس argbafgh.blogfa.com

You cannot copy content of this page