سخنی با کانون توسعه ارزشها
بافق فردا؛ گزارشی داده از کانون توسعه ارزش ها و سخنان سخنرانانش را منتشر کرده. دست و پا شکسته.
قبل از هر چیز بگویم که تاسیس این کانون و هر کانون و مجمع و جمعیتی را به فال نیک می گیرم. بافق به این دوره هم نشینی ها سخت نیاز دارد. اما نمی دانم چرا این کانون زود تب کرده است. بیم آن دارم که زود نیز به عرق بنشیند و ارزشی را توسعه نبخشیده به محاق برود.
چون دیدم طلبه ای محترم _ که البته نمی شناسمش _ سوار بر اسب چموش سیاست شده و چار نعل تاخته. به همه. از هاشمی رفسنجانی گرفته تا سید حسن خمینی. از اصلاح طلبان تا اصول گرایان و محافظه کاران. از مشایی و دار و دسته اش تا قالیباف. و سرآخر هم یک حرف درشت از خود ساخته که ” اگر فتنه ۸۸ سینه هایمان را فشار داد، فتنه انتخابات ۹۲ گلویمان را به قصد خفه کردن خواهد فشرد ” گفتم برای باز شدن دری یا دست کم پنجره ای برای آشنایی هم که شده، چند کلمه ای با او و بزرگان او سخن بگویم.
متاسفانه رسم بدی در این مملکت هست که هر تازه واردی، بیل و کلنگش را برمیدارد و پای دیوارهای بلند این سرزمین را می کند. به این امید که رسم کندوکاو بیاموزد. نیامده در پوستین بزرگی می افتد و به قصد نمدمالی آموختن، همه را زیر مشت و لگد می گیرد.
یکی نیست بگوید عمو ! این دیوار که تو داری زیرش را خالی می کنی برای آنکه دیوار بشود و سقفی برآن نهاده، بادها خورده و بارانها دیده و تطور روزگارها چشیده. تا این دیوار، دیوار بشود از جیب این مردم و ملک برای او خرج ها شده.
نکُن، نکَن . کلنگت را زمین بگذار. این دیوار سایه ای هم دارد. کمی بنشین. شکیبایی کن. دیر نمی شود. در سینه اش حرف ها هست. صبوری کن و بشنو. برای خراب کردن دیوارها، همیشه وقت هست.
اما چه کنم که جوانها دیر آمده و می خواهند زود بروند و عجیب آنکه قالبی هم به کمر بسته اند و هر که در قاب و قالب آنها نگنجد، مطرود می شود و انگ می خورد.
سخنم با بزرگان کانون توسعه ارزشهاست. ممکن است بعضی ها به یک حبه انگور گرمیشان شود و حرفها بزنند که پیران دنیا دیده، نیشخندشان کنند. مراقب باشید.
و دیگر آنکه؛ هر که تند رفت، نفس سوز برگشت. یادآور خاطره تیرماه 84 می شوم. و خطاب به آنها که در حمایت از دولت، تند راندند و سخن های درشت گفتند و سینه های فراخ چاک کردند، می گویم که اکنون هن هن کنان بازگشته و نه پایی در دیار دارند و نه رویی در وطن.
از خدا می خواهم همه ی ما را از وسوسه خناسان حفظ کند و این پرده گویی من، آنها را که باید، هوشیار سازد.
چند ارزش مهم هم هست که فکر می کنم باید حتماً در بافق توسعه اش بخشید و خودمان و دیگران را به آن سفارش کنیم.
اول؛ ارزش والای ” تفکر و تعقل ” است. ما به این نازنینان سخت محتاجیم. در زمانه ای که حرفها فراوان شده، بکوشیم تا عقل ها رشد کند و کامل گردد تا حرف ها اندک شود.
دوم؛ ارزش عزیز ” کار و سرمایه گذاری ” است. متاسفانه در شهر، کار و سرمایه گذاری بی رنگ شده است. برای رهایی از وضع ناخوش فعلی، نیاز به کار و سرمایه داریم.
سوم؛ ارزش ” همدلی و همفکری ” است. این ارزش هم باید توسعه یابد.
چهارم؛ ارزش ” استقامت ” است. متاسفانه گهی تند و گهی خسته می رویم. گاهی امیدها می بندیم و گاهی ناامید ناامیدیم. ارزش ایستادگی و استقامت را آموزش بدهیم.
پنجم؛ ارزش ” اعتدال و میانه روی ” است. می بینم که خیلی از جوانها و حتی بزرگانی که این مشی عالی را به کناری هشته و کف بر لب آورده؛ گاه به گاه دشنامهای عنیف می دهند و حرفهای سخیف می زنند، آموزش اعتدال و مدارا نیز برای توسعه شهر بسیار ضروری است.
ششم؛ ارزش ” بلند همتی و بزرگ منشی” است. هر کس و هر اجتماعی که به اندک قانع شد، قافیه را باخته است. تعلیم دیدن افق های بلند، برای بافق واجب است.
ارزش ” حق گویی و حق خواهی ” ارزش “حق شناسی” ارزش ” پرهیز از تملق و چاپلوسی” ارزش ” وقت شناسی” ارزش ” صبر و صبوری” ارزش ” آگاهانه رفتن” و ارزش ….
برای همه ی مشتاقان توسعه بافق و ایران، آرزو دارم که حافظان و ناشران ارزش های نیک باشند و در گوش گیرند که
چو خواهی که نامت رود در جهان
مکن نام نیک بزرگان، نهان
محمد علی پورفلاح
سلام
دست مرزاد .دوست عزیز ایکاش به فکرارزشها که هستیم یاد بگیریم ضد ارزشی کار نکنیم .