زنگ انشا: شهرخود راتوصیف کنید

دسته: عمومی
۳ دیدگاه
جمعه - 13 بهمن 1391

 

البته واضح ومبرهن است که بافق بسی بسیار بهتر از شهرهای دیگر است و بافق خیلی قوی است واو خیلی زور دارد ومی تواند از پس همه بربیاید چون زیاد ﺁهن دارد و معلم علوم ما می گوید که هیچ چیز محکم تر از فولاد وچدن نیست پس بافق ما فولادین است و کسی نمی تواند حریف اوشود.دیروز وقتی این حرف را به دوستم زدم اومرا مسخره کرد چون دوستم مال شهر مانیست, او از شهردیگری ﺁمده است و پدرش دراین جا کارمی کند او به من گفت که بافق شما پهلوان پنبه است وهیچ بخاری ندارد ومن خیلی حرصم گرفت ومی خواستم اورا محکم بزنم اما این کاررانکردم .
پدرم  می گوید مردم بافق هنوز در خواب به سرمی برند و ای کاش مردم بافق از خواب بیدار می شدند و شهرشان هم ,به اندازه گاو وگوسفندانشان برایشان مهم بود نه این که همین طوری بنشینند ودست روی دست بگذارند و هیچ کارنکنند ووقتی که دیگه کاراز کار می گذرد تازه می فهمند که چه اتفاقی افتاده وچه کلاهی سرشان رفته است  ومسئولان هم باید بیشتر به مردم برسند وبیشتر به فکر ﺁن ها باشند .
معلم تاریخ مامی گوید بافق در زمان های قدیم خیلی مهم بوده است وهمه به او احترام می گذاشتند وتاریخ بسیار زیاد خوبی دارد اما الان دیگر مردم یک جوری شدند و مانند این است که در خواب خرگوشی به سرمی برند.
عمویم که دراداره کارمی کند و زیاد روزنامه می خواند  واخبار گوش می دهد می گوید بافق, بااین همه ﺁهنی که دارد باید خیلی زیاد پیشرفت  می کرد نه این که ماهنوز یک خیابان درست حسابی نداریم و تازه می خواهند برایمان جاده بسازند  وبچه های بافقی باید بیشتر کارکنند وزحمت بکشند نه این که همش سوار موتور شوند و تو خیابان ها الکی دور بزنند  .
برادرم که دانشگاه می رود ومی خواهد مهندس ساختمان شودمی گوید بافق  معدن طلا دارد نه ﺁهن واگر من رییس می شدم بافق را ﺁبادمی کردم و ﺁن را ازاین وضعیت بد بیرون می ﺁوردم اما حیف که بعضی ها نمی گذارند ما درست حسابی کار کنیم.
راستی هنوز شهرماگازندارد ودیشب پدرم از کمردرد خواب نرفت وگفت دیگر پیر شدم ونمی توانم کپسول های سنگین رابلند کنم اما مادرم لبخندی زد وگفت به زودی برایمان گاز می ﺁورند و ما راحت می شویم ومن دیدم که برادم زیر لب خندید و چیزی نگفت.
چاله چوله های کوچه ما زیاد است و ما از شهرداری می خواهیم که کوچه هایمان را تندی ﺁسفالت کند. راستی دیروز که باران ﺁمده بود همه کوچه راﺁب گرفته بود.
من شهرم رادوست دارم چون در کوچه های ﺁن  با بچه ها توپ بازی می کنم وما بچه های بافقی باید بیشتر درس بخوانیم ومشق بنویسیم تا برای خودمان کاره ای بشویم و شهرمان را ﺁبادکنیم و ازخدامی خواهم که برادرم زودتر سرکاربرود و کمردرد پدرم خوب شود.
والسلام نامه تمام
حسین ارجمند

پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۱۳
برچسب ها:
دیدگاه ها
محمد رضا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 13 بهمن 1391 - 1:55 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

انشاء جالبی بود ولی اقای دکتر مردم که نمی توانند وقت وبی وقت برای حقشان به خیابانها بیایند. این وظیفه مسئولان وافراد خاص ومعتمد است که از حق مردم دفاع کنند مردم در سال 1378برای خصوصی سازی سنگ آهن وسال 1387 برای دولتی ماندن فولادواردیبهشت 1390برای قضیه مدیر عامل بومی سنگ آهن که اون قضایادرگیری با یگان ویژه پیش امدبه خیابانها امدندتا از حقشان دفاع کنند وقبل از ان تجمعات گوناگون در امامزاده عبدلله وجلوی شورای شهر وفرمانداری داشتند.حالا به نظر شما مردم بافق بی تفاوت هستند.مردم شهرهای کجای کشوردر مدت 15 سال اینقدر برای حقشان تظاهرات یا تجمع انجام دادند حالا کوتاهی از مردم است یا کوتاهی از مسئولان.نه خیر برادر مسئولان استان می دانند با افراد خاص شهرستان بافق چگونه برخورد کنند تا از خر مراد سواری بگیرند.

همدرد این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 14 بهمن 1391 - 10:03 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

دکتر جان زیبا بود ولی ان شالله به گفته یکی از مسئولین بافق در سال 1404 خیلی قشنگ میشه پس بهتره تا اون روز صبر کنیم.شما زیاد عجله می کنید

سعید این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 15 بهمن 1391 - 8:36 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

اصلا به نظر من همه چیز خوب است مسئولین بالا وپایین هم خوب کار میکنند فقط یک عیب بزرگ داریم
شما نشستی گوشه ای انشا می نویسی من نظر میدهم دیگری خواب است
معمولا فرمانداران هم که وقتی فرماندار میشوند که نزدیک بازنشستگیشان است تا گروهی بگیرند و خدمتی بکنند و چون بر میاید مفرح ذات ا ببخشید جو گیر شدم.

You cannot copy content of this page