ای ابر تیره درنگ کن منم کویر…

دسته: عمومی
۲ دیدگاه
یکشنبه - 6 اسفند 1391

ای ابر تیره درنگ کن منم کویر

لختی ببار بر تن این شوره زار پیر

تا کی عبور می کنی و حسرتت به دل

یک قطره مرحمت بنما ،گشته ام خجل

تا کی به من به سایه خود می کنی سلام

یک جنگ زرگری و کمی غرش و تمام

این را مگو که موسم گل در کویر نیست

صدها هزار سال شمردم نه ده ،نه بیست

احوال تاغ مرا جوی، از گون مگو

این وصله های قلب مرا می کند رفو

سرسبزی بهارِ دلم، خار و خس،نمک

دارم هبوط می کنم از خویش، کم کمک

تا کی کویر باشم و وحشت نمای خلق

آری ببار جنت اعلی نمای خلق

محمد علی قاسم زاده


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۵۴
برچسب ها:
دیدگاه ها
اشنا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 6 اسفند 1391 - 10:29 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

باز باران بارید خیس شد خاطره ها مرحبا بر دل ابری هوا

ميرسليماني بافقي این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 7 اسفند 1391 - 12:13 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام جناب آقاي قاسم زاده
شعر بسيار زيبايي را خواندم .حس زيباي باران و ابر وآسمان زندگي بخش با طراوت ونم نم ذوق وهنر كه در مي آميزد انسان را سرمست خود مي كند….
چون نمي شناسم بشما تبريك مي گويم وحيف است آثار جنين زيبايي از چشم خوانندگان پنهان باشد.

You cannot copy content of this page