چرا عقب مانده ایم؟

دسته: مقالات
۶ دیدگاه
سه‌شنبه - 22 اسفند 1391
عقب ماندگی؛ واقعیتی تلخ و ناگوار است که متاسفانه در گوشه و کنار شهرمان می توانیم سایه های هولناک آن را مشاهده کنیم  . ویرانه هایی که عقب ماندگی از خود به جا می گذارد هزاران مرتبه دردنا ک ترو خطرناک تر از سیل و زلزله و بلایای طبیعی است .چون وقتی قوم و ملتی در دام عقب ماندگی و واپس گرایی اسیر شد، نجات و رهایی از آن نیازمند سپری شدن  زمانهای طولانی  و صرف هزینه های هنگفت مادی و معنوی است و نمی توان به سهولت و آسانی ذهنیت های واپس گرا را به سوی تجدد و نوآوری باز گرداند .
حال این عقب ماندگی  را می توان در تمام زمینه ها مورد بررسی و تحلیل قرار داد که ابتدایی ترین آن  کهنگی و فرسودگی بافت شهری می باشد که  در ظواهر شهر مانند دیوارهای رنگ و رورفته و خیابان های غیر استاندارد و کوچه پس کوچه های تنگ و باریک خود را نمایان می سازد.
 شهری که هیچ نماد تجدد و پیشرفت مانند پل هوایی  وزیر گذر و ساختمان های مجلل و بزرگ و… در آن پیدا نمی شودو  مضحک تر این که  با وجود تعداد انبوه وسایط نقلیه حتی کمترین نماد شهرسازی یعنی چهارراه و چراغ راهنما هم در این شهروجود ندارد.
خیابان های اصلی و فرعی بافق مانند این است که کودک بازیگوشی با مدادهایش کاغذی را خط خطی کرده است و این خط های کج و معوج ،طرح اولیه خیابان های شهری گردیده است که اعوجاج و ناراستی در ذات آن ها نهفته است و این کژی و ناراستی به نقطه ی بی باز گشتی رسیده است که به هیچ عنوان قابلیت اصلاح و ترمیم در آن یافت نمی شود.
شهر ما از امکانات و استعدادهای بالقوه ای  بسیارزیادی برخوردار است که  متاسفانه به خاطر سوء مدیریت ها  در دوران های مختلف وبی تفاوتی  اکثریت مردمان این دیار نسبت به مسائل  شهرشان هنوز نتوانسته خود را از چنگال نفرت انگیز عقب ماندگی ها رها سازد.
 به عنوان مثال ،در تمام دنیا راه آهن رایکی از شاخصه های توسعه و تجدد می دانند چون راه آهن با خود کالا و مسافر می آورد و زمینه های پیشرفت و ترقی را در یک شهر به فعلیت می رساند اگرچه امروزه یکی ازبزرگترین طرح های ملی راه آهن بافق مشهد است ولی این طرح عظیم منافع چندانی برای این مردم نداشته است به جز این که روزانه، مقادیر متنابعی سنگ آهن را به شهرهای دیگر صادر می کند و هیچ کس برایش اهمیت ندارد که در ازای  خروج این محموله ها چه چیزی عاید و نصیب این مردم در این سالیان دور و دراز گشته است و فقط آن ها  هر لحظه با چشم خویشتن می بینند که چگونه جانشان می رود  البته اگر چشم بصیرت و رگه های حمیت برای آنها باقی مانده باشد.
هم چنین امروزه در فرهنگ توسعه  یکی از زبر بناهای ترقی و پیشرفت وجود  معادن زر خیزی است که  در بعضی شهرها و جود دارد که متاسفانه  با وجود معادن بزرگ در این دیار و علی الخصوص معدن سنگ آهن که بزرگترین صنعت کشور را تغذیه می کند هیچ نشانی از تجدد و تمدن در این شهر  معدن خیز وجود ندارد جز بیکاری فزاینده جوانان و اخراج گاه و بیگاه کارگران و تبعات و عواقب زیست محیطی که این معادن بر مردم این دیار می گذارد و آن ها را به بیماریهای صعب العلاج و سرطان ونازایی و… مبتلا می کند واز همه مهم تر تمام شدن این معادن و لعن و نفرین آیندگان که نثار اسلاف خود خواهند کرد. اسلافی که برای بقای خود تا می توانستند خوردند و بردند و گفتند:« چو فرداشود فکر فردا کنیم.»
از ادله وبراهین دیگری که می توان برای واپس گرایی این قوم عنوان کرد این است  که این دیار روزگاری سرزمین شجاعت و دلاوری بوده است که متاسفانه نیاکان و گذشتگان ،اخلاف خود را ازاین ارث محروم کردندو آن هارابه نفرین و طلسم ابدی مبتلا ساختند چون دلاوران امروزبیشتر جاهل های دهه چهل را به یاد انسان می اندازد که شجاعت را  با قلدری و بزن بهادری و …. برابر می دانند و بویی از فتوت و جوانمردی نبرده اند وبرروی دیوارها میزان فرهنگ پذیری خود را بانوشتن عبارت هایی مانند باندیاغی ها , گروه عقرب ,معتادان بافق ﺁباد وناخناسورهاو…… به جامعه القا می کنند که اگر روزی مسئولان اراده کردند به اصلاح و تربیت آنها کمر همت ببندند بدانند که از کجا شروع کنند .
از نشانه های دیگر عقب ماندگی این است که اگرچه  بربلندای تاریخ این دیار شخصیت های بزرگ و برجسته ای ایستاده اند و عالمان دینی بزرگی در تاریخ دیانت و فقاهت این مرزو بوم شهره آفاق گردیده اند  ولی امروزه نماد دیانت این مردم مساجد موسمی و قومی گردیده است که هر قوم وقبیله ای برای خود خدایی دارد و کعبه ای و مریدان فقط در زیر علم و بیرق خدایان خود سینه می زنند ویقه چاک می کنند و برای این که مردمان ،عَلَم های اخلاص آن ها را زودتر ببینند و آن ها رادر دیانت  وطهارت مقدم بر هم سانان خود بدانند بامشت و لگد به جنگ یکدیگر می روند و در شیپورهای منیت و خودنمایی تا آن جایی که نفس آن ها را یاری می کند می دمند و بر طبل های جهالت و تعصب چنان محکم می کوبند که کسی برای اصلاح آن ها جرات و جسارت نمی کند که تنها یک قدم پیش بگذارد .
از دیگر علائم واپس گرایی، بی انگیزگی دانش آموزان بافقی و علی الخصوص دانش ﺁموزان پسر در ادامه تحصیل و کسب مدارج علمی است که علاقه و رغبت چندانی به تحصیل نشان نمی دهندو با وجود امکانات فراوانی که در اختیار آن ها قرار دارد کارنامه چندان موفق و در خشانی از خود به جا نگذاشته اند  و بی شک  آن ها ﺁینه تمام نمای وضعیت فرهنگی خانواده های خود می باشندکه با  نگاهی عمیق به  عملکردجامعه دانش آموزی، می توان  سنجشی دقیق تر و علمی تر از وضعیت فرهنگی جامعه به دست آورد که این وضعیت فاجعه بار فرهنگی می تواند در آینده تبعات منفی زیادی به بار آوردو جامعه را با مخاطرات جدی تری مواجه سازد ونسلی غیر متخصص و شاید غیر متعهد را حاکم بر جامعه کندکه دراین صورت فقط خداوند است که می تواند به داد ما برسد.
سوال اساسی و کلیدی بدین صورت طرح می شود  که چرا با وجود این همه منابع و امکانات و عقبه فکری و فرهنگی  ما عقب مانده ایم ؟ آیا برای رسیدن به جامعه ای فرهنگی و آزاداندیش حلقه ی مفقوده وجود دارد که باید آن را پیدا کنیم؟
چرا چون اسب عصاری دور خود می چرخیم و یک قدم به جلو می گذاریم و ده قدم به عقب برمی گردیم ؟آیا نمی توان ازچنبره این مدار صفر درجه خلاص شد؟و یا  این که نمی خواهیم غل و زنجیر عقب ماندگی را از دست و پای افکار و اعتقادات خود باز کنیم چون  می دانیم که برای رسیدن به جامعه آرمانی باید هزینه های گزافی را پرداخت کنیم و ما که نه شیر نر هستیم و نه نشانی از مرد کهن داریم  به ناچار  بایدخود را به قناعت ورزی و آخرت گرایی مشغول کنیم تا جبر تاریخ و گذشت زمان همه چیز را حل کند.
اگر عزمی جزم  شده است تا  ریشه های عقب ماندگی را در دیارمان   بخشکاند باید به چند مساله  اعتقاد راسخ پیداکنددرابتدا باید بپذیرد و یا به دیگران بقبولاندکه اکثریت افراد جامعه ،دچار آسیب های روانی و روحی جدی شده اند که در صورت عدم درمان ویا تاخیر در درمان، مشکلات و مصائبی غیر قابل جبران را به بار می آورد.
از طرف دیگر باید بپذیرید که این بحران های اخلاقی و عقب ماند گی های فکری و فرهنگی دلایل و عللی دارد که باید آن ها را شناسایی کرد و در آخر باید پذیرفت که در درون یکایک ما ،قدرت تغییر و دگرگونه سازی وجود دارد و ما می توانیم با اعتماد نفس و خودباوری شجاعانه تمام موانع  را در این مسیر پرپیچ و خم و خطرناک از پیش رو برداریم و خود را به آرمان شهر نزدیک تر کنیم .
از طرفی با بیان این حقایق تلخ، می توان مصلحان و دلسوزان این دیار را به گفتار در آوریم و مسئولان و دست اندر کاران را به حرکت و تلاشی واداریم که ثمرات  مثبت  آن  پویایی ونشاط را در جامعه نهادینه خواهدکرد.
در پایان باید بدانیم که ریشه تمام دردها و رنج ها و عقب ماندگی ها، دروجود خودمان نهفته است   که با اصلاح آنها می توان جامعه را به  سوی رشد وتعالی سوق دهیم و بنا به گفته ملک الشعراء بهار :
«از غیر ننالیم   باکس نسگالیم  از خویش بنالیم
که جان سخن اینجاست از ماست که برماست»
دکتر حسین ارجمند

پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۶۲
برچسب ها:
دیدگاه ها
زبان دراز این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 22 اسفند 1391 - 10:15 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

البته به نظر من دلایل عقب ماندگی بیشتر از این هایی که شما گفتید.من فکرمی کنم مردم شهر ما بیش از اندازه محافظه کار و قانع هستند .یعنی قدرت ریسک پذیری ندارند.و همواره به این که لقمه نانی در بیاورند وزندگی خود را بگذرانند قانع هستندو نمی خواهند که برای رسیدن به خواسته های بلند ریسک کنند.این روحیه محافظه کاری هم طبیعتا در مسئولان وجودداردو ان ها هم نمی توانند حرفشان را بزنند.وهم چنین درصد خودباوری هم در میان مردم پایین است وما به خودمان ودیگران اعتماد نداریم .
امادرمورد جوانان بافق که فقط بلدنددر خیابان با موتورهایشان مسابقه بدهند و نه درس می خوانند و نه چندان اهل کار هستند واقعا متاسفم .فکرکنم با این نسلی که ماالان در بافق می بینیم بیماری قحط الرجالی تا سالیان سال مارارها نخواهدکرد.ازطرف دیگر تعصبات محله ای هم دربین مردم وجودداردواین تعصبات باعث شده که این ها از نظر فکری وفرهنگی رشد نکنند وهمین طوردرجابزنند.ولی می توان با اطلاع رسانی و اگاهی دادن مردم را به سمت پیشرفت و ترقی سوق داد .فقط همت عالی می خواهد و اراده محکم.
ی ا ح ق

رنجبر این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 22 اسفند 1391 - 1:34 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

ما بافقيها بزرگان خود را قبول نداريم و ارزشي براي بزرگان خود قايل نيستيم
و در چند سال گذشته چند تن از مهندسان و تحصيل كرده هاي بافق را با كار هاي نادرست از بافق رانده ايم
باسوادها و تحصيل كرده ها هم فكر مهاجرت از بافق به ديگر شهر ها هستند
كه بر مشكلات ما خواهد افزود

رضا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 23 اسفند 1391 - 7:50 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

آقای دکتر بسیار زیبا و متین لیکن همه جوانهای بافق به این شکل که شما گفتید نیستند. دل سوخته ای دارید و این کار شماست که حرکت به سمت تغییر از وضع فعلی به آرمانی را هموار می کند. در ضمن آقای رنجبر بزرگی که از بافق مهاجرت می کند دیگر بزرگ بافق نیست . بزرگ بافق کسی است که اگر مهاجرت هم بکند همه فکر و ذکرش بافق باشد.

شهروند این نظر توسط مدیر ارسال شده است. پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 - 3:02 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

قابل توجه رضا
همين تفكر است كه ما را متفرق و ضعيف مي كند
اگر مي شد اسم تحصيل كردگان را كه از بافق مهاجرت كردند را مي اوردم خوب بود
كساني هم كه از شهر مي روند در گير كار و زندگي خودشان مي شوند و نمي توانند در پيشرفت شهر سهيم باشند

دل سوخته این نظر توسط مدیر ارسال شده است. پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 - 7:54 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

بافقی قدر همشهری خودرانمی داند باور نمی کنید بروید از ان هایی که از بافق رفتند بپرسید.این قدر برای هم مایه زنی می کنیم اگر فردی بافقی بخواهدکارکندهم نمی تواند.هرچه برسرمان بیاید حقمان است.

تحصیلکرده این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 29 اسفند 1391 - 5:15 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

بزرگترین درد ما عقب ماندگی فرهنگی است وترویج خرافات در شهرما.شاید افراددرمانده و محتاج مستعدترین افراد برای گسترش خرافه باشند.به عنوان نمونه باور به سرنوشت از پیش تعیین شده اگرچه باباورهای دینی ما مطابقت دارد ولی این طور نیست که هر بدبختی سر ما می اید بگوییم قسمت بوده است.ما خودمان بخشی از تقدیر هستیم که می توانیم با خودباوری سرنوشت خودمان را تغییر دهیم.

You cannot copy content of this page