پهلوان علی عسکر بافقی را بیشتر بشناسیم
بالاخره زورآزمایی های چند ساله طبسیان نتیجه داد ویزدیان را مغلوب کرد. این پیروزی به مدد پهلوانان سیاسی طبس بود ونمی دانم چرا من به یاد پهلوانان بافقی افتادم وضروری دیدم به زندگی سرآمدترین پهلوان اخیر بافقی سری بزنم شاید پهلوانان سیاسی بافق هم سروکله شان پیدا شود ونیز روشن شود پهلوان علی عسکر بافقی بود یا یزدی تاشاید تابلوی پارک پهلوان علی عسکر یزدی در صفاییه یزد را تصحیح کنند!!!
پهلوان علی عسکر بافقی یزدی فرزند پهلوان کریم از پهلوانان سده ۱۲ قمری در محله قلعه بافق به دنیا آمد. پهلوان کریم پدر، که در بافق به زراعت وبنایی اشتغال داشت به یزد رفته ودر کاروانسرای میدان شاه به دالانداری مشغول شد وزندگیش رونق گرفت و خانواده را نیز به یزد آورد. وقتی او در یزد بود فرزندش، علی عسکر دور از چشمان پدر به حضور پهلوان درویش محمّدبافقی رسیده و با تشوق او با فنون کشتی و رزم آشنا گشته و در زورخانه میدان شاه(تختی فعلی) مخفیانه به تمرین وممارست پرداخت وجوانی قوی بنیه وسرآمد شد.
شبی الاغ پدر رابر دوش گرفته به پشت بام میبرد وصبح که پدر سراغ الاغش را میگیرد میگوید: پشت بام است وهر که بالا برده خودش هم پائین می آورد ودر مقابل دیدگان پدر آنرا دوش گرفته پائین می آورد!. پهلوان پدر ناگهان متوجه زور بازو ویال وکپال او میشود وشب اورا به زورخانه برده و به مرشد معرفی میکند. مرشد میخندد. پدر میپرسد چرا میخندی؟ میگوید بنشین وتماشا کن و علی عسکر لخت شده و۱۰۰۰شنا، ۱۰۰۰ جفت میل، ۱۰۰۰جفت سنگ وکباده سنگین کشیده وبا همگی کشتی گیران حاضر هم نبردی کرده وپشتشان را در برابر چشمان شاد وخیره پدر با خاک آشنا میسازد!.
او همانند استادش شغل قصابی را اختیار میکند و با تمام پهلوانان شهرهای مختلف ایران کشتی میگیرد وسربلند، آوازه قدرتش به پایتخت میرسد. فتحعلی شاه قاجار(۱۲۱۳ ـ ۱۱۸۲خ) اورا به تهران دعوت میکند. او با نوچهها وخدم وحشم وبا اسب زرین زینش به تهران میرود وهمه پهلوانان آنجا را مغلوب توان وفن خود میکند. با دستور شاه مسابقه ای بین او وپهلوان پایتخت به نام پهلوان شریف چاله میدانی در میدان ارگ با حضور شاه، صاحب منصبان ورجال، ورزشکاران، نوازندگان ومردم تهران برگزار میشود. پهلوان علی عسکر بافقی پس از مدتی دست وپتجه نرم کردن، حریف را بلند میکند که بر زمین بزند . حریف پایه تخت نوازندگان را که روی حوض میدان بود محکم میگیرد. پهلوان علی عسکر حریف را همراه تخت از جا میکند و نوازندگان سراریز حوض میشوند!!! ومردم خندان و شگفت زده، محو هنرنمایی او میشوند. شاه دستور توقف کشتی را میدهد و بازوبند پهلوانی ایران زمین به بازوان قدر قدرت پهلوان بافقی خودنمایی میکند.
روزی دیگر با پهلوان علی شیرکُش و پهلوان حسین نعلبند قزوینی در دوم عید نوروز کشتی میگیرد و دل و روده پهلوان قزوینی را بیرون میکشد!!. شاه جبه وخلعت گرانبهایی به او میدهد. دراوایل پادشاهی محمّد شاه قاجار(۱۲۲۶ ـ ۱۲۱۳خ)که قرار بود با پهلوان نمایی مبارزه کند، حریفان حسود مسلک نقشه نابودیش را میکشند وچون پهلوان بافقی اهل عیش ونوشی نبود وفتی در حمام حنا بسته وخوابیده بود، بیهوشش کرده و داروی نظافت در چشمانش ریخته وکورش می کنند. چند روز بعد با چشمان نابینا وراهنمایی یکی از نوچه ها حریف خیانتکار را با شکم پاره بر سردست بلند کرده به اشاره شاه به حوض آبی می اندازد و به سزای عمل میرساند. شاه پس از خبر دارشدن از نابینایی پهلوان بافقی او را مفتخر به دریافت بالاترین نشان پهلوانی یعنی” زانو بند پهلوانی” مینماید .
کسی نتوانست پشت پهلوان نامی ایران زمین را علیرغم نابینایی با خا ک آشنا سازد. او بنا بر خوابی که در جوانی دیده بود کمر بسته سید جلیل القدری شد که گفته بود” پهلوان! همانگونه که اولاد مارا نجات دادی از خدا خواسته ایم کسی نتواند پشتت را به خاک رساند “. از دیگر هنر نماییهایش اینکه در سفرشاه برای زیارت شاه عبدالعظیم، رو به شاه وعقب عقب از قصر تا مقصد دو میل هر کدام به وزن ۱۰۲ کیلو گرم را زد و دررفت و برگشت وبا راهنمایی مرشد همراهش از روی جویها میپرید!.
در اوخر عمر به یزد بازگشت وروزی حین عبور از بازار پنجه علی پایش بر روی پوست خربزه لغزید وبه زمین خورد. از آن به بعد به خانه رفت، کشتی نگرفت و از خانه بیرون نیامد تا در یزد در گذشت.
اثری از هنرنمایی پهلوان بافقی بر روی چفت بند فولادی درب بزرگ مسجد جامع بافق موجود بود که چفت آنرا همچنان که با دست تابانده، باقی مانده بود.
توضیح اینکه پهلوان محمّد قصاب مشهور به پهلوان درویش محمّد از پهلوانان سده ۱۲ قمری در محله قلعه بافق به دنیا آمد. او که شغل قصابی داشت کمر به خدمت خلق گماشته بود واز قدرت بازوانش نقل می کنند که درخت خرما را پس از سربریدن به تنهایی روی دوش گرفته وتا خانه میبرد!. او” ضمن آنکه پهلوانی زورمند و جوانمردی بی نظیر بود، بیشتر به تزکیه روح وغلبه بر نفس می پرداخت ودر تربیت جوانان وتشویق آنان به ورزش همت میگماشت “. گفته اند در خشکسالی بافق با دعای باران او آسمان شروع به باریدن میکند. هیچ کشتی گیری در منطقه نتوانست پشتش را به خاک رساند و پهلوان علی عسکر بافقی یزدی شاگرد اوست.
با احترام-سید محمد میرسلیمانی بافقی
اي كاش طرحي در بافق پياده بشه تا مردم بخصوص جوانان بافقي با پهلوانان و معماران وهنرمندان نامي بافق چه گذشته چه حال بيشتر اشنا بشن و از اقاي مير سليماني خواهشمندم اگر كتابي در اين موارد است معرفي نمايند