داستان های یک خطی برای روزهای بهاری

دسته: فرهنگی، هنری، مذهبی
۷ دیدگاه
یکشنبه - 11 فروردین 1392

*سفره ی هفت سینِ ماهی ها در زیرِ آب ، از هر نظر کامل است و هیچ چیز کم ندارد ، جز یک محفظه ی شیشه ای بزرگ که در آن ، انسانی در انتظارِ رهایی است .

*گوسفندِ شماره ی 1 رو به گوسفند شماره 2 می کند و می گوید : قبلاً در این جا مراتعِ بسیار زیبایی برای چَرا بود ، قبل از این که گاوها برای تفریح به اینجا بیایند . ولی گوسفندِ شماره ی 2 هر چه به اطراف نگاه کرد ، گاوی ندید . او فقط چند نفر را دید که شبیهِ آدم ها بودند .

*چند روزی است که بهار آمده ، اما گل های خانه ی ما ، هنوز در حسرتش آه می کشند . گل های خانه ی ما ، در گلدانِ پشتِ شیشه زندانی اند .

*دیوارهای باغ خیلی بلندند و درها همه بسته ، اما بهار، این چیزها سرش نمی شود . او هیچ وقت از در یا دیوار نمی آید . بهار ، در باورِ تک تکِ درخت ها و شاخه هایشان ، می روید .

*آرزوی زن ، از گره زدنِ سبزه های عید ، سلامتیِ خانواده ی از هم پاشیده شده اش است . خانواده ای که می شد با گرهِ محکمِ عشق ، آن را حفظ کرد و از دستش نداد .

*آرزوهای ماهیِ قرمزِ کوچولو در دریای آبیِ بزرگ ، بسیار بزرگ تر از آن بود که در یک تنگ کوچکِ آب ، جا بگیرد . تنگِ کوچکی که هدیه ی مردِ ماهیگیر است برای ماهیِ قرمزِ کوچولو ، در آغازِ فصلِ شکفتن و روزهای خوشِ بهار .

*همه ی نگاه ها به بهار دوخته شده است جز نگاهِ سردِ آدم برفی که رویاهایش را در خوابِ زمستانی جستجو می کند.

*سکوتِ زن ، تنها سینِ سفره ی دلِ اوست و تنهایی ، تنها همسفرش . او که بهارش آمد و نوبهارش نه .

*بهار ، دمیده و از نامش همه جا سرسبز شده است ، حتی باغچه ی آرزوهای دخترِ زندانی در خیالش .

جلیل زعیمیان (صبا بافقی )


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۰۲
برچسب ها:
دیدگاه ها
مهرگان این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 11 فروردین 1392 - 6:44 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

با درود و سپاس از آقای زعیمیان نوشته هایتان زیباست و به امید خدا با تلاش بیشتر زیباتر خواهد شد شادمانم که همشهری هنرمندی چون شما دارم

جلیل زعیمیان این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 12 فروردین 1392 - 12:29 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

از لطف و اظهارِ نظرِ شما ، نویسنده و هنرمندِ گرامیِ دیارمان ، جنابِ مهرگانِ عزیز ، بی نهایت ممنون و سپاسگزارم .
ضمناً نوشته های شما ، همیشه برایم جذاب و مفید بوده اند .امیدوارم که در کارتان موفق و پیروز باشید .
( بی شک ، هنرمندانِ هر جامعه ، پیامبران و حاکمانِ روحِ آن جامعه هستند که حکومتشان به عکسِ تمامِ حکومت ها ، بی زوال و پایان ناپذیر است .)

مهدی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 13 فروردین 1392 - 4:47 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

جناب آقای جلیل زعیمیان سلام
مطالبتان همه اش بوی یاس، ناامیدی و حسرت می دهد.
بهتر نیست وقتی برای فصلی سبز و با طراوت و سرشار از امید و زندگی می خواهیم بنویسیم، کمی قلم خود را در جوهر لطافت و امید زده و پایان قصه را آغاز زندگی قرار دهیم.
زیاد سخت نیست. تنها نگاهمان را باید عوض کنیم.
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.

همیشه سبز و با طراوت باشید.

تحصیلکرده این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 14 فروردین 1392 - 2:47 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

اقا مهدی شما هم که همیشه دوست داری همه تعریف وتمجید کنند وبه به وچه چه بگویند و همه چیز را خوب توصیف کنند.
البته با این که ما با امیدزندگی کنیم وامید را به جامعه وارد کنیم خوب است ولی هرکس از زاویه دید خود به مسائل می نگرد یکی واقعیات تلخ را می بیند واز تلخی می گوید ویکی از شادی می گوید .بهتراست شما که دوست داری از امید وشادی بگویی قلم رابرداری و از امید حرف بزنی.
ضمنا اگر می خواهی ببینی که چه کسانی با شادی وهیجان مخالفند ومی خواهند مردم افسرده باشند سری به شهر بزن تا همه چیز دستگیرت شود.
ببین چه کسانی با چهارشنبه سوری با جشن های ملی با خنده مخالفند.
چه کسانی خون مردم رادرشیشه کردند ؟چه کسانی با بی تدبیری وضعیت اقتصادی را به این جا کشاندند؟
چه کسانی امار بیکاری رابالا بردند؟
چه کسانی جوانان ما را معتاد و علاف کردند؟
ایا یک جوان فوق لیسانس که عمرش را به درس خواندن وزحمت کشیدن گذرانده امیدی به اینده دارد؟کاری در شان او پیدا می شود؟
ایا در جامعه پارتی بازی ها تورا داغون نمی کند؟
ظلم ها وبیعدالتی ها را نمی بینی؟

تقی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. پنج‌شنبه 15 فروردین 1392 - 8:26 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

آقای تحصیلکرده با احترام
در هر اتفاق برزگ متاسفانه تعدادی انسان ضعیف له می شوند و نمی توان هم آینده را داشت و هم عافیت

جلیل زعیمیان این نظر توسط مدیر ارسال شده است. پنج‌شنبه 15 فروردین 1392 - 1:44 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

با تشکر از اظهار نظرهای شما عزیزان ، توضیحِ چند نکته را ضروری می دانم .
*اگر به کاریکلماتورهای بهاری اینجانب نگاه کنید ، می بینید که همه ی آن ها امیدوارکننده اند اما داستان ها ، قصه ی دیگری دارند . آن ها بیشتر رفتار ما را نقد می کنند اگرچه ممکن است ظاهری سیاه و تلخ داشته باشند . هرچند که اصولاً نقد ، ماهیتی تلخ و گزنده دارد.
* هیچ چیز در دنیا، به خودیِ خود ناامید کننده و سیاه نیست . مهم ، نوعِ نگاه و طرزِ برداشتِ ما از قضیه است . حتی در درونِ تاریک ترین دهلیزها هم می توان به دنبالِ روزنه ی نوری گشت .
* بیشترِ داستان هایی که در این صفحه می خوانید ، نقدهای اجتماعی هستند ، نه مطالبی تاریک و سیاه . اگر سیاهی ی هم در آن ها می بینید به خاطرِ نوعِ عملکرد خودِ ما به عنوانِ یک انسان ، در قبالِ طبیعت است .
* در ضمن داستان های شماره 4 ، 7 و 9 کاملاً امیدوارکننده و روشن بینند و هیچ نقطه ی سیاهی در آن ها وجود ندارد .
* نه فقط این داستان ها ، بلکه هر مطلبِ این چنینی را که نیاز به تفکر و تعمقِ بیشتری دارند ، دوباره و چندباره بخوانید تا از یاسِ نهفته در آن به امید برسید .در ضمن تمام غم ها ، تلخ نیستند . (آدم های بزرگ ، غمِ شیرین را که شادیِ باطنی است ، به جان می خرند و شادیِ ظاهری را همانندِ زهری تلخ ، قاتلِ جان می شمرند . پس بیایید بزرگ باشیم و بزرگ بیندیشیم .)
با تشکر از همه ی عزیزان

مهدی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. پنج‌شنبه 15 فروردین 1392 - 7:08 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

جناب آقای تحصیلکرده!!
سلام
برگردید مطلبتان را یکبار دیگر بخوانید.
آیا این جواب نظر بنده بود…؟!

You cannot copy content of this page