واژه نقض ,در فارسی به معنای فاسد کردن, شکستن, سخن ناهنجارگفتن و مخالفت کردن به کار رفته است و تناقض در لغت به معنای ضدیکدیگر شدن یا ضدیکدیگربودن است و در اصطلاح؛ سخن متناقض, سخنی است که اجزای ﺁن نقیض یکدیگر باشند و میان دو سخن اختلاف و معارضه باشد.
اگر نیم نگاهی به رفتارعده ای از مسئولان  درجامعه بیاندازیم متوجه می شویم که ﺁن ها چنان در وادی تناقض فرو رفتند و در این مرداب غرق شدند که نجات  ﺁن ها امری تقریبا ناممکن می نماید.
امروزه تناقض گویی و سخنی مخالف سخن پیشین بیان کردن, به صورت یک رسم وعادت دیرینه در میان افراد درﺁمده است به گونه ای که یک نامزد انتخاباتی  امکان دارد برای کسب ﺁرای بیشتر و جلب منفعت, حرف هایی را عنوان کند که از عهده انجام ﺁن برنمی ﺁیدولی بعد از ﺁن که به سلامت   به ساحل امن قدرت رسید, نقیض ﺁن گفته ها ووعده ها راعمل می کند
مهم ترین  ابزار تناقض ,بهره گیری  از سیاست مغالطه و سفسطه است  است که امروزه در جامعه  ما موج می زندوشما می توانید در رفتار و گفتار عده ای از مسئولان به وضوح ﺁن را مشاهده کنید.
بنابراین اگر می خواهید دنیای تناقض را تجربه کنید فقط کافیست که ﺁرشیوی از اخبار را جمع ﺁوری کنید ووعده هایی که بعضی از مسئولان قبل از انتخابات می دهند رایادداشت کنید و همین وعده ها را به مرور زمان بررسی کنید تا میزان بوقلمون صفتی و رنگ عوض کردن افراد را ببینید.
تحریک احساسات مردم در برابر چیزهایی که نسبت به ﺁن جهل دارند ,مهم ترین ابزار دردست سوداگران قدرت  است تا پله های ترقی خود را بردوش ﺁحاد این جامعه بگذارند و چون به پشت بام سیاست رسیدند نردبام ترقی را به گوشه ای بیاندازند و از  منظری بالا به افرادی نگاه کنند که روزی خود را عاشق سینه چاک ﺁن ها معرفی می کردند.
پس باید مواظب بود تادوباره مجذوب این وعده های هزاررنگ نشویم و عقل ومنطق را درانتخاب خود سهیم دانیم واز احساساتی عمل کردن پرهیز کنیم هرچند که باید اذعان داشت ,جامعه فعلی ما تا حدود زیادی  تابع احساسات است و عقلانیت در حال حاضر نقش چندان مهمی در انتخاب افراد بازی نکرده است.
 امروزه رسم است که افرادبرای گرم نگاه داشتن بازار مکاره سیاست  ,ورود خود به عرشه کشتی قدرت  را در رنگ ولعابی از تکلیف بزنند تاهم زرق و برق ﺁن بیشتر باشد وهم ادعای ﺁن ها بی ریاتر جلوه کندو در صورتی که موفقیتی حاصل نگردید خود را راضی و شادمان نشان دهند که تکلیفی بر وجدان بیدارشان  سنگینی می کرد نه ﺁن که سودای قدرت در سر پرورانده باشندهرچند که باور این نمایش ,دیر زمانی  است به موزه تاریخ سپرده شده وکارکرد خود را از دست داده است.
واقعا چه می شود که فردی صادقانه اذعان کند که بنابر حس قدرت طلبی پا به عرصه رقابت گذاشته است و تمام توان خویش را برای کسب پیروزی به کار می بردو از همین ابتدا خشت اول اعتماد را کج ننهد تا از کج شدن دیوار خدمت صادقانه ,هراسی نداشته باشد حتی اگر این دیوار تا ثریا بالا برودچون بسیار دشوار است که باور کنیم قدرت وسیاست ,رنگ انسان ها راعوض نمی کند وگفته شده اگر می خواهید اخلاق را در محک تجربه بیاورید ﺁن را با زرق و برق قدرت عجین کنید تا عیار واقعی خود را نشان دهد,چون قدرت ناخودﺁگاه افراد را به این سمت وسو سوق می دهد که از منظری بالا به زیر دستان خود نگاه کنند وکمتر کسی در طول تاریخ پیدا شده که نقیض این گفتار را ثابت کرده باشد.
شاهد این مدعا فقط این است که وقتی حزب  وجناحی قدرت را به دست می گیرد به تسویه حساب با مخالفانی می پردازد که با مرام و عقیده ﺁن ها هیچ گونه سنخیتی ندارند و همه را گوشه گیر و عزلت نشین می کند تا مبادا در پشت پرده های سیاست ,توطئه کنند و محبوب دلربای ایشان را بربایند.
به امید روزی که قدرت, رنگ ﺁدم ها راعوض نکند و افراد همان باشند که قبل از تکیه بر مسند ریاست  می نمایند وکرسی نشینان اریکه قدرت بعد از در ﺁغوش کشیدن معشوق خویش,هم چنان  بی رنگ و یکدست بمانند تادر تنُگ تَنگ قدرت اسیر نشوند.
اگر این ماهیان رنگی نبودند/دراین تُنگ بدین تنگی نبودند
اگر همسایه ها بی سایه بودند/حصار خانه ها سنگی نبودند
دکتر حسین ارجمند