این تنگ نظری ها . . . تا کی ؟
راستش هرگز دوست نداشته و ندارم که راجع به این قبیل موضوعات ، مطلبی بنویسم ولی چه کنم که بعضی وقت ها ، شرایط ، تعیین کننده ویا بهتر است بگویم ، تحمیل کننده اند و مجموعه ی اتفاقات به گونه ای رقم می خورند که آدم مجبور می شود کاری بر خلافِ میلش انجام دهد . عزیزان ، بیایید یک بار هم که شده با خودمان صادق و روراست باشیم . به نظر شما ، بزرگترین خصلت ِ ناپسندِ ما به عنوانِ آدم هایی که همه در یک شهر و به اسمِ همشهری در کنارِ یکدیگر زندگی می کنیم ، چیست ؟ البته منظورم از « ما » به طور اخص ، ما بافقی هاست . شاید در جواب به این سوال بشود گفت آن طور که تجربیات گذشته و حال نشان می دهند ، بزرگترین اِشکال فرهنگی و یا شخصیتی ما یا حداقل برخی از ما ، تنگ نظری و حسادت است . تنگ نظری هایی که ریشه در کوته بینیِ ما دارند و کوته بینی ی که دلیلش کوچک بودنِ دامنه ی افکار و اندیشه هایمان است . چرا که انسان های بزرگ ، هرگز گرفتارِ این مقولات نمی شوند و علتش هم این است که اصولاً دیدِ این افراد نسبت به جهان و محیط پیرامونشان بسیار وسیع و عمیق است . متاسفانه این تنگ نظری ها و حسادت ها که روزگاری دامان امثالِ مهندس دهستانی ها را گرفت و مانع از پیشرفتِ سریعترِ بافق شد و از آن طرف ، این بار به دلیلِ افراطِ ما ، پس از مرگش او را بیش از اندازه بزرگ نمود ، امروز نیز دست از سر بافق و جماعتِ بافقی بر نمی دارد . البته منظورم شخص خاصی نیست و غرض ، پیشرفتِ بافق است . و یا روزی که هنوز فرماندار شهرمان تعیین نشده بود ، خیلی ها ناراحتِ این قضیه بودند که نکند خدای نکرده ، فلانی یا فلان دیگری که بافقی هستند به عنوان فرماندار معرفی شوند و در فردای آن روز ، همین آقایان نفس راحتی کشیدند که خدا را شکر این اتفاق نیفتاد . البته لازم است به این آقایان گفته شود که به هزار دلیل ، فرماندار باید بافقی می بود . البته به هیچ وجه ، قصد بی احترامی به فرماندار فعلی را ندارم ولی مگر افراد تحصیل کرده و آگاه در شهر ما وجود نداشته یا ندارند که برای این پُست انتخابشان نکردند و یا کِی دیده اید که مثلاً فرماندار اردکان یا میبد ، اردکانی یا میبدی نباشد . به هر حال ، این گونه افکار و اعمال ، ریشه در هر چیزی که داشته باشند ، مذموم بوده ، موجب تمسخر می شوند.
و یا نمونه ای دیگر از این نوع : چند وقتِ پیش ، همه ی ما شاهد موفقیتِ یکی از پرستاران زحمتکش بافقی در سطحِ کشور بودیم که ایشان به عنوان پرستار نمونه ، از دستِ وزیر بهداشت و درمان ، لوح تقدیر و سپاس گرفت ، ولی متاسفانه تا این لحظه ، موفقیت نامبرده از سوی هیچ ارگان و یا سازمانی در شهر ، مورد تقدیر و تشکر قرار نگرفته است . حتی دو نشریه ی شهرمان هم ، یک پیام تبریک در صفحاتِ خود چاپ نکردند ، چه رسد به گفتگو و مصاحبه با ایشان . البته این کار یک وظیفه نیست اما می شد که حداقل با درج پیام تبریکی ، تا حدودی از زحمات ایشان و دیگر عوامل و پرسنل بیمارستان تشکر نمود ، اگر که ما ادعای پیشرفت و ترقی داریم و خودمان را قدردان می دانیم . و صد البته بسیار واضح و مشخص است که ادای دین به یک شخص و یا یک ارگان زحمتکش و موفق ، می تواند به او یا آن ارگان ، انگیزه ی مضاعف برای خدمت رسانی بخشیده ، شور و شوق عمومی را نیز در راستای پیشرفتِ شهر ، برانگیزاند .
در پایان باید گفت : تا ما بافقی ها ، دست از تنگ نظری های خود برنداشته ، همدیگر را حمایت نکرده و بالا نبریم ، هرگز پیشرفت نکرده ، به شرایطِ بهتر نخواهیم رسید . با امید به این که همه این گونه باشیم ،( بزرگ با اندیشه هایی بزرگ ) . والسلام .
جلیل زعیمیان
بسیار متین و بجا
هرچه زودتر برای تغییر این ایده قدم برداریم به موفقیت نزدیکتریم