زیر بار غم چو خم شد پشت من /صبر را هم برد وبیماریم داد
امروز یکی ار دوستان شاعر پیامکی مبنی بر درگذشت مرحوم سید تقی اشرفی شاعر معاصر بافق را فرستاد که مرا متاثر کرد.اورا از زمان حیات پدرشان که عضو هیات امنای امامزاده عبدالله(ع) بودند می شناختم.بعد ها در جلسات انجمن شعر یاس شرکت میکرد واز ذوقی وافر و هنر بالا برخوردار بود وهنوز صدای شعر خوانیش بویژه اشعار طنزش در گوشم طنین انداز است.برایش آرزوی مغفرت الهی داشته و به بازماندگان محترم بویژه برادرشان آسید مهدی که از شعرای معاصر بافقی تسلیت وطلب اجر جمیل دارم.
مرحوم سید تقی اشرفی بافقی فرزند سید حسین از شعرای معاصر به سال۱۳۴۰ خورشیدی دربافق به دنیا آمد. وی تحصیل را در دوران راهنمایی رها کرد وبه شغل آزاد روی آورد.اولین شعر را در ۱۲ سالگی پس از جلسه حفظ قرآن در حضور پدر که خود اهل ذوق وشعربود، سرود ومورد تشویق قرار گرفت.
سروده هایش بیش از ۲۰۰۰ بیت می شود که بیشترش غزل وباقی را در قالب های دوبیتی،رباعی، مثنوی وقصیده در موضوع طنز های اجتماعی وسیاسی با تخلص “افتاده” سراییده است. عمویش به نام سید محمد نیز با تخلص “طوفان” شاعر بود.
از اوست:
پست مجنونی
طالب گل گشتم وخاریم داد
از غم عشقش گرانباریم داد
خواب راحت از دو چشمانم گرفت
اشک وآه وگریه وزاریم داد
دوستان رفتند ازدور وبرم
چون گمان کردند او خواریم داد
صبر ماند وشمع ومن با کوه غم
روز من برد وشب تاریم داد
در تحمل کردن بار غمش
صبر با مردانگی یاریم داد
شمع هم با اینکه خود بود اشک ریز
با زبان شعله دلداریم داد
زیر بار غم چو خم شد پشت من
صبر را هم برد وبیماریم داد
روزها بگذشت تا سلطان عشق
لحظه ای در قصر خود باریم داد
نام عاشق را به روی من نهاد
از شکوه عشق دستاریم داد
ره زن غم بودم وبودش خبر
عشق را هم مزد عیاریم داد
پست مجنونی به من تفویض کرد
چون که خواهانم شد وکاریم داد!
تا شدم “افتاده” در راه وصال
مثل بلبل نغز گفتاریم داد
*****
دل
دل مرا هم عقب از قافله انداخته است
دل میان من وخود فاصله انداخته است
تا که در سلسله زلف نگاری افتاد
دل به پا وسر من سلسله انداخته است
در تب وتاب چنین عشق چنان می سوزد
دل که بر جان وتنم آبله انداخته است
یبین چه پاشیده زهم زندگیم
دل که انگار درآن زلزله انداخته است
دین وایمان وسرو جان وهمه هستی من
دل به پاهای یکی غافله انداخته است
من که دیوان محبت بدم ومهر وفا
دل مرا چون ورقی باطله انداخته است
واجبی در همه عمر نیاورده به جای
دل چرا خود گرو نافله انداخته است
خواهم امشب که چو”افتاده”بنوشم می ناب
دل درون خود از این ولوله انداخته است!
شور شیرین
شور شیرین مرا شیرینم افکنده به کام
تلخ نوشین مرا نوشینم افکنده به جام
از چنین تلخی وشوری مست چون افتاده ام
قلب سیمین مرا سیمینم افکنده به دام
خدایش بیامرزاد.
سید محد میرسلیمانی بافقی -انجمن شعر وادب یاس دارالشجاعه بافق
اي كاش كانون شعر وادب بافق راه اندازي مي شد و ما شاعران شهرمان را بهتر مي شناختيم