احمدی نژاد با بافق چه کرد؟ (1)
وقتی در سوم تیرماه 84 محمود احمدی نژاد بیش از نود و چند درصد از آرای موافق بافقی ها را بدست آورد، یک نتیجه خیره کننده و قابل تامل و حتی قابل مطالعه رخ داد. شهر بافق جزء چند شهر اول ایران شد که بیشترین رای به احمدی نژاد را از صندوق های رایش بیرون آورده بودند. عمده تحلیلی که در آن زمان برای این شگفتی بافقی رایج شد آن بود که چون رقیب احمدی نژاد، سمبل اشرافی گری و ریخت و پاش و خوردن و بردن، معرفی شده بود و بافق هم به علت داشتن یکی از بزرگترین معادن آهن ایران، دارنده گردش مالی بسیار محسوب می شد و به همین علت نظام دو طبقه ای فقیر و غنی که احمدی نژاد خودش را سمبل اولی می دانست در این شهر نمود بارزی یافته بود و از آنجا که خُلق ملت از دست طبقه نوکسیه تنگ شده بود و آنها را عامل همه ی بدبختی های کشور می دانستند و قصد تنبیه کردنشان را داشتند، به احمدی نژاد رای دادند تا هم نشان دهند طبقه کارگر از دست سیاست های اقتصادی باز و شرکت های خصوصی که چون قارچ بر بدنه سنگ آهن روئیده بودند، دلخوش نیست و هم علاقه مند است تا روی اشرافی گری در این شهر کم شود.
حالا و در خردادماه 92 – هشت سال پس از آن رای شگفت _ مردم بافق به حسن روحانی _ یار دیرین رقیب احمدی نژاد در سال 84 _ رای داده اند. باز هم شگفتی.
از آنجا که انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری ایران برگزار شده و هفتمین رئیس جمهور هم برگزیده و معرفی شده، با خود گفتم خوب خواهد بود اگر کارنامه ششمین رئیس جمهور ایران را در مورد بافق، کمی بررسی کنم. البته نگاه من بیشتر گزارشی خواهد بود از آنچه روی داده با برداشتی به سیاق خودم. در سه زمینه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. و همه ی دوستداران احمدی نژاد و سیاست هایش، حق دارند در مورد برداشت های من در این سه حوزه، نقد بنویسند و پرسش های دیگرگونه کنند.
عمده سوالم این است که آیا احمدی نژاد و دولت عدالت محور او توانست رای بالا و اعتماد زیاد مردم بافق را پاسخی درخور و شایسته بدهد؟ آیا مطالبات مردم دیده و شنیده و رفع شد؟ بی تردید پاسخ به این پرسش ها می تواند ما را در رسیدن به دلایل روی گردانی بافقی ها از او و دولتش یاری کند.
در بعد سیاسی در طول این هشت سال دو اتفاق مهم افتاد که تاثیرش بر بافق خواهد ماند. یکی جدا شدن بخش بهاباد از بافق و تغییراتی که در جغرافیای سیاسی این دو شهرستان رخ نمود و دیگری حوادث اردیبهشت سال 90 است. که درخواست کارگران و کارکنان شرکت سنگ آهن منجر به دخالت نیروهای امنیتی در شهر بافق شد و هم حادثه آفرید و هم موجب حوادثی برای بعد شد که من فکر می کنم به نوعی در انتخابات امسال هم اثری داشت.
ناگفته پیداست که سایر عوامل سیاسی مملکتی هم به نوبه خود تاثیراتی در فضای سیاسی شهر داشته است. مثل رویش نیروهای تازه ای با تفکرات نزدیک به جریان دولت که بعدها به بهار ارادتی یافتند و عمده نظرشان _ غیر از مفاهیم نظری که ارتباطی هم با بحث مهدویت و ظهور دارد _ تاکید افراط گونه بر مبارزه بی نتیجه با ثروت اندوزان و اشرافیت و حالت تهاجمی و طلبکارانه داشتن و عدم احترام به مخالف است. آنها در انتخابات چهارم شورای شهر بافق هم خودی نشان دادند اما نتوانستند اقبال عمومی کسب کنند.
البته همانطور که همه می دانید، جریان های فکری در زیر پوسته شهر و اجتماع در حرکتند و هرچند وقت یکبار، یکی از آنها با جلب نظر مردم در راس هرم قدرت قرار می گیرند و بقیه به محاق می روند. فقط به این بستگی دارد که تا چه حد ظرفیت داشته باشند که بتوانند با اصلاح نظرات خود، دوباره به سطح جامعه برگردند و خواسته های اجتماعی را رهبری و هدایت کنند. همانطور که جریان اصلاح و اعتدال پس از هشت سال خانه بدوشی، دوباره بازگشته است و حتماً در آینده نیز نیروهای تازه تری پا به عرصه خواهند نهاد.
ادامه دارد……
محمد علی پورفلاح
با سلام
جناب اقاي بورفلاح
بهتر بود عنوان مقاله را مي كذارديد بافقي ها با بافق جه كردند
و دوم اينكه اصلاحاتي ها جه در دولت اصلاحات و جه بعد از ان با بافق جه كردند
و سوم به دولتي بر مي كشتيد كه كناه اصليً اش اين بود كه كنترل نكرد مديرانش در دولت به خصوص در يزد و بافق جه مي كنند
يا حق