وقتی علی دل رو به دریا میزد…

دسته: فرهنگی، هنری، مذهبی
یک دیدگاه
شنبه - 15 تیر 1392

وقتی ما بچه های بافق اعزام شدیم تو خط مقدم با بچه هایی که از شیراز اومده بودند هم خط شده بودیم شب در منطقه عملیات یک رود قرار داشت  اون شب علاوه بر بچه های بافق خیلی از بچه های شیراز شهید شده بودند اجساد پاکشون افتاده بود تو این رود و متاسفانه این رود در نهایت به جایی میرسید که دست بعثی ها بود با این شرایط معلوم نبود چه بر سر پیکر شهدا بیاد …
دیدم علی (شهید علی مهدیزاده بافقی)یک طناب برداشته و میخواد بپره تو رود دویدم سمتش گفتم علی چیکار میکنی؟ خانواده ات منتظرت هستنا هرکار کردم راضی نمی شد همیشه جواب میداد چه بافقی چه شیرازی چه من چه دیگری اینا هر کدوم مادراشون منتظرشون تو خونه ها نشستن لا اقد راضی به برگشتن پیکر پسراشون  هستند خیلی گناه داره مفقود الاثر بشن
دل و به دریا میزد و غیرت بافقی او گل میکرد میپرید تو رود پیکر بچه ها رو با طناب به هم میبست و با سختی اون ها رو از وسط رود میاورد تو خشکی …!
القصه داش علی ما خیلی مرد بود خیلی اهل دل و با صفا بود…

شـــادی روح 

شـــهـــدا صـــلـــوات

منبع:وبلاگ شهدا شرمنده ایم


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۴۶
برچسب ها:
دیدگاه ها
عباس ابراهیمی خوسفی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 15 تیر 1392 - 9:32 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

فقط می تونم بگم کجایند مردان بی ادعا خدایش رحمت کنه

You cannot copy content of this page