بشقابهای سفره پشت باممان
قدیم ترها وقتی بچه بودم یادم هست گاهی مهمانی ها روی پشت بام خانه ها برپا می شد
وبجای بشقاب های یک نفره طبقی در مقابل چند نفر می گذاشتندو با مهرو محبت دسته جمعی غذا می خوردند
آنروز بزرگترها به کوچکتر ها می گفتند رزق مااز آسمان می آید
امروز هم پشت بام خانه همان سفره شده و یک بشقاب برای همه می گذارند . اما یگر کسی در پشت بام غذا نمی خورد باز هم غذایمان از آسمان می آید .
اما از راه این بشقاب به داخل خانه همان سرارزیر می شود همه می نشینند و باحرص و لع غذای این بشقاب را می خورند
قدیمترها غذا خوردن چیزی طول نمی کشید اما چرا غذای این بشقاب تمامی ندارد صبح تا شب ، شب تا صبح پس کی سیر می شویم
قدیمترها غذا خوردن روی پشت بام تمام وقتی تمام می شد احساس می کردیم به هم نزدیک تر شده ایم
امروز وقتی از پای غذای این بشقاب بزرگ بلند می شویم میانمان فرسنگ ها فاصله احساس می کنیم کاش زودتر بساط سفر پشت باممان جمع می شد
چقدر فرق است میان آسمان قدیمی ها و آسمان ما و چه زیبا گفتنند هرچه قدیمی اش صفای دیگری دارد
کجایید پشت بامهای آسمانی دلمان برایتان تنگ شده است .
(پشت جلد کتاب بشقابهای سفره پشت باممان)
ارسال امیر خلیلی