ما چو پيمان با کسی بستيم دیگر نشکنيم
ما چو پيمان با کسی بستيم دیگر نشکنيم
گر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنيم
پيش ما یاقوت یاقوتست و گوهر گوهر است
دأب ما اینست یعنی قدر گوهر نشکنيم
هر متاعی را در این بازار نرخی بسته اند
قند اگر بسيار شد ما نرخ شکر نشکنيم
عيب پوشان هنر بينيم ما طاووس را
پای پوشانيم اما هرگزش پر نشکنيم
ما درخت افکن نهایم آنها گروهی دیگرند
با وجود سد تبر، یک شاخ بی بر نشکنيم
به که وحشی را در این سودا نيازاریم دل
بيش از اینش در جراحت نوک نشتر نشکنيم
کمال الدین محمد وحشی بافقی