نیاز به ایجاد بنای یادبود و ایجاد صورت قبر وحشی بافقی در شهرستان

دسته: فرهنگی، هنری، مذهبی
۶ دیدگاه
یکشنبه - 21 مهر 1392

IMG_0395

مریم دست افشان رئیس حوزه علمیه خواهران بافق در حاشیه اختتامیه کنگره ملی وحشی بافقی در گفتگو با خبرنگار بافق فردا ضمن تشکراز برگزاری این کنگره ملی پیشنهاد داد بنای یادبود و صورت قبری برای این شاعر دلسوخته در بافق ایجاد شود.

دست افشان با اشاره به تخریب آرامگاه کمال الدین وحشی بافقی در یزد ایجاد صورت قبر و بنای یادبود برای این شاعر در بافق به عنوان زادگاه وی را مورد نیاز و نشانه ارج نهادن به مقام شعر و ادب و حتی عالمان و فرهیختگان دانست و افزود چقدر خوب بود هنگام برگزاری این کنگره ملی تصویب و اجرای این پیشنهاد رقم می خورد.


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۷۷۸
برچسب ها:
دیدگاه ها
نماد این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 22 مهر 1392 - 8:23 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

راست میگه بنده خدا.خونه حاجی ملک زاده رو که به جای خونه وحشی بافقی جا زدن.یه قبری رو هم به جاش جابزنید تمومه دیگه.
.

مجنون این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 23 مهر 1392 - 8:41 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

بازهم خدا خیرتون بده با اینکه بافقی نیستید به فکر آبادانی فرهنگ شهر هستید .

م.د این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 23 مهر 1392 - 8:43 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

منم یه نظر دارم چرا مسئولین که این همه طرفدار واسه کارهای فرهنگی دارن بیکار نشستند و دستی به خیر نمی زنن؟

ا.ب این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 23 مهر 1392 - 8:43 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

خوب حاج خانوم شما پیشنهاد دادین دکتر میرسلیمانی هم بودجه رو ردیف می کنه فقط خدا کنه مسئولین همت بورزن…….

غریبه این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 23 مهر 1392 - 8:46 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

با سلام و تشکر . تو همایش شنیدم که وحشی بافقی و شیخ محمد تقی هم حوزوی بودن راست گفتن مگر اینکه حوزوی ها به فکر این شهر باشن مثل اینکه بقیه خوابن ؟!

ایرانی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 4 آبان 1392 - 8:00 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

وحشی بافقی

روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد
همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد
مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد
بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ
پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ
جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد
شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد
روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد
اندرونِ دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد
روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته ی خسته از اين دار برفــــت

You cannot copy content of this page