ماهی های صادق و کوسه های طماع

دسته: تلخند و لبخند
۳ دیدگاه
سه‌شنبه - 5 اردیبهشت 1391

در دوره­ ای از ادوار تاریخ در گوشه­ ای از دریایی پهناور، خلیج کوچکی بود. در این خلیج، آبزیان شجاع، صادق و طالب صداقت و یکرنگی زندگی می­کردند. کف خلیج پر بود از انواع درّ و مروارید گرانبها که هرگاه ماهیان برای یافتن غذا به ته خلیج می رفتند، حرکات آب مرواریدها را نمایان می­کرد و صیادان فرصت طلب نیز از این موقعیت استفاده و مرواریدهای نمایان را از درون خلیج جمع می­کردند و بعد از آن هیچ کس خبری از صیادها نداشت.

هر روز وقتی خورشید در وسط آسمان ظاهر می شد، ماهی ها دست از تلاش و جستجو بر می­­ داشتند و دور هم حلقه می زدند و به شرح خاطره می پرداختند، یک روز گربه ماهی فرارش از دست یک اره ماهی که در طول مسیر به کمینش نشسته بود را با آب وتاب شرح می داد. روز بعد اردک ماهی از کمیاب شدن جلبکهای سبز و قهوه ای سخن می گفت. در بعضی روزها هم دلفین های باهوش مشکلات خلیج را بیان کرده و برای رفع آن راه حل می دادند. در این جمع ها تبادل نظر در مورد مشکلات انبوه، حاد و فراگیر باعث ایجاد یک نوع همدلی و وحدت نظر در میان ماهیان شده بود، طوریکه ماهیان مسن تر هم هرگز چنین همبستگی و اتفاق نظری را به یاد نداشتند.

روزها پشت سر هم می گذشت تا اینکه یک روز شرایط برای مسابقه دو صیاد فراهم شد. هدف نهایی مسابقه صید ماهیان بیشتر از خلیج و جایزه آن هم راهیابی به دریایی جهت تسلط بر آبزیان دریا برای چند سال کسب و کار بهتر و درآمد بیشتر بود.

این دو صیاد خوب می دانستند که بدون همراهی کوسه ها و دلفین ها به هدف نمی رسند. بدین منظور هر دو به سوی خلیج روانه شده، گوشه ای را انتخاب و برای جلب کوسه ها در آب طعمه های خونین ریختند.

بعد از مدتی عده ای کوسه سر خود را از آب بیرون آوردند و صیادان نیز به آنها وعده دادند در صورتیکه برای رسیدن به پیروزی آنها را یاری نمایند خواسته هایشان را برآورده می کنند، حتی اگر خواستار رسیدن به دریا باشند و هر کوسه خواستار خواسته ای.

گروه های مختلف کوسه با تفکراتی متفاوت اعلام نظر نمودند.گروه منفوران، صیادی را مناسب دانستند و گروه حاکمان صیادی دیگر. گروه زحمتکشان از هر دو طرفداری و گروه مخالفان هم هیچ کدام را مناسب ندانستند.

به هر حال تیم کاری مشخص و نحوه ترتیب عمل مورد بررسی قرار گرفت و کوسه ها شروع به کار کردند.

هر جا جمعی از ماهیان حاضر بودند کوسه ها با خوشرویی به میان آنها رفته و از آمدن ناجی سخن می گفتند، نجات دهنده ای که قرار است طی مدت کوتاهی خلیج را دریا کند. گاهاً صیاد هم در میان آنها حضور می یافت و از توان و قدرت خود در حل مشکلات دم می زد.

دلفین ها که متوجه تغییر اوضاع شده بودند، در جمع ها حاضر شده و از مشکلات می نالیدند و وقتی صیادان همنوایی  دیگر ماهی ها را با دلفین ها می دیدند، پس از پایان جلسات از آنها جهت کمک دعوت می نمودند، بعضی از دلفین ها از اینکه مورد توجه قرار گرفته بودند شاد و خرم دعوت آنها را سریعا می پذیرفتند و برخی دیگر هم توانایی خود در همراه نمودن ماهی های بیشتر را توصیف و در بین آن خواسته هایشان را هم بیان می کردند و جالب آنکه هر دو صیاد بر آورده نمودن خواسته های آنها را به راحتی می پذیرفتند.

در اوایل این جمع ها بسیار زیبا بود و در آن دلفین ها و حتی ماهی ها از مشکلات سخن می گفتند. مثلا در یکی از جلسات دلفینی از کم عرض بودن تنگه خلیج گله داشت و یا ماهی کوچکی می نالید که چرا حاکمان مناطق مختلف خلیج کوسه هایی از دریا می باشند، مگر کوسه های خلیج خودمان توانایی اداره امور را ندارند. یکی هم فاسد شدن نیمی ازجلبک های منطقه ای از خلیج را مطرح می نمود.

در جلسه ای دیگر دلفینی می خواست بداند چرا با اینکه همیشه مرواریدهای خلیج را می برند، هیچ تلاشی در تمیز کردن آب آن انجام نمی دهند و یا چرا کمی از پول این مرواریدها را برای گسترش خلیج هزینه نمی کنند.

ولی متاسفانه در روزهای پایانی حرف ازمشکلات کمتر شده و صیادان فقط به تعریف و تمجید از خود پرداخته و همزمان از ناتوانی صیاد دیگر سخن می گفتند و کوسه ها و دلفین ها هم به آن پر و بال می دادند.

صیادان برای پیروزی از هر فرصتی استفاده می کردند، برای مثال  هرگاه ماهی ای به واسطه جان دادنش بروی آب می آمد او را با تمام تشریفات به مرغان دریایی تحویل می دادند تا بستگان این ماهی را به طرف خود جلب کنند و حتی بعضی مواقع ماهی زندهای را عجولانه به مرغان دریایی تحویل می دادند.

سرانجام روز مسابقه فرا رسید. کوسه ها و دلفین ها در جلو و ماهی ها پشت سر آنها به سمت دریا در حرکت بودند تا به کمک صیاد مشکلاتشان حل شود. ناگهان اوضاع تغییر و  در یک چشم بهم زدن کوسه ها و دلفین ها پراکنده و ماهی ها در تور صیاد گرفتار شدند.

بعد از شمارش صید و مشخص شدن برنده کوسه ها و دلفین های طرفدار صیاد پیروز به جشن و سرور پرداخته و پس از شادی هر کدام منتظر توجه صیاد و رسیدن به خواسته هایشان بودند. ناگهان از گوشه خلیج نهنگ بزرگی از آب بیرون آمد و به صیاد تبریک گفت. صیاد هم او را برای همسفری برگزید، در این بین فقط دو کوسه و یک دلفین هم با تایید نهنگ همراه صیاد شدند.

کوسه ها و دلفین ها که با دیدن این منظره بهت زده گشتند هنوز منتظرحرکتی از طرف صیاد بودند که صیاد با کشتی رفت و آنها سرشان بی کلاه ماند و جمع با دلخوری و نارضایتی سریع متفرق تا دیگران از بازیچه بودن آنها مطلع نشوند و رسوایی بیشتر نگردد.

حمیدرضا فخاری زاده بافقی


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۲
برچسب ها:
دیدگاه ها
رضا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1391 - 11:38 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

داستان جالبی بود وچند نکته اخلاقی نیز داشت.

محمود این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 - 11:19 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

دلم گرفت از بازی که ماهی ها خوردن.خدا لعنت کنه کوسه صفتها رو.

بافقي این نظر توسط مدیر ارسال شده است. پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1391 - 4:41 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

واقعا داستان قشنگي بود.

You cannot copy content of this page