فرهنگ زمستانۀ مردم بافق
زمستان در اندیشۀ مردم :
زمستان های سرد و سوزناک بافق ، سرمایی دارد سخت و تحمل برانداز . کویر همیشه به داشتن سرمای سوزان و کشنده مشهور بوده است . خوشبختانه مردم بافق توانسته اند با سختی شرایط ماندن در کویر کنار بیایند . امروزه زندگی در مناطق کویری با وجود امکانات پیشرفته آسان است ولی در گذشته ، مردم با کمترین امکانات و با مشکلاتی فراوان زمستان سرد را به بهار دلنشین متصل می نمودند . برگهای درختان که رو به سرخی و زردی می رفت ، نشانه های سرما و زمستان پدیدار می گشت. کم کم مردم خود را آمادۀ پذیرایی از زمستان پر برف و باران می نمودند . در برخی مناطق ایران، از گذشته های دور برای زمستان قصه هایی ساخته بودند که در آنها زمستان مظهر پلیدی و سیاهی معرفی می شد یا ننه سرمایی بود که در طول زمستان دامن پر برف و بوران خود را بر سر شهرها می تکاند و سرما را برای آنها سوغات می برد سپس بیدار می ماند تا نوبت آمدن عمو نوروز فرا برسد . مردم بافق این داستانها را شنیده بودند و به فرزندانشان انتقال می دادند ولی در کنار آن عقایدی داشتند. داستانهایی که از خود ساخته یا از پدرانشان شنیده بودند . قصه های مرغ پا بلند ، کوکومئو (جغد) ، پلنگ و ریش بزی هر کدام به گونه ای بیانگر زمستان و راه و رسوم آن بود . با اینکه امروزه این قصه های شیرین به فراموشی سپرده شده و جوانترها از آن آگاهی ندارند اما هنوز ریش سفیدان و پیران شهر ، روایت آنها را به خاطر خویش می آورند .
در اندیشۀ پاک مردم بافق ، زمستان و برف و بارش (باران) نشان دارندگی و بخشش بود . به دلیل آنکه این منطقۀ کویری همیشه با کم آبی روبرو بوده ، برف و باران را نعمت می دانستند و از آمدن آن شاد و خرسند می گشتند . سفیدی برف آنها را به وجد می آورد . همیشه به گونه ای از بارش برف و بوران شادمانی می کردند که انگار نخستین بار بود این پدیده ها را می دیدند . خوردن باران و برف را دوست داشتند و آن را مایه شادی و نشاط و باعث شفا می دانستند . با این حال شنیدن صدای تُنغر (رعدو برق) را نمی پسندیدند و آن را خوش یمن نمی دانستند . معتقد بودند در هنگام رعدو برق نباید لباس سفید بر تن داشت چون موجب برق گرفتگی و بدبختی انسان می شود . هنگام بارندگی در خانه می ماندند و خیس شدن زیر باران را دوست نداشتند . ولی اگر باریدن باران چندین روز طول می کشید ، اعتراضی نمی کردند رضایت خدا را در این زمینه مد نظر قرار داده دست به سوی آسمان بلند می کردند و سپاس خدا را به جای می آوردند . اگر زمستان به نیمه می رسید و از باران خبری نمی شد ، آن را دلیل گناه کار بودن مردم دانسته نماز باران به جای می آوردند .
بارش سنگو (تگرگ) را برخی از مردم بسیار دوست داشتند . بعضی دیگر آن را خوب نمی دانستند و از ماندن زیر آن پرهیز می کردند . به طور کلی بارش را نشانۀ صاف شدن هوا ، از بین رفتن امراض ، سرسبزی و رضایت خداوند نسبت به مردم می دانستند . هنگامی که ابرهای تیره و باران زا آسمان را می پوشاند و رعد و برق و باران شدید در می گرفت به گونه ای که لحظه ای همه جا تاریک می شد و کم کم روشنایی باز می آمد ، مردم می گفتند روز و شو (شب) شده و برخی بخصوص کودکان از آن واهمه داشتند .
بافقیها تا اندازه ای باران را کافی می دانستند که آب در کوچه ها جاری نشود و از نوده ها (ناودان ها) سر نکند ( سرازیر نشود) . بارش تند را برای کشاورزی مناسب نمی دانستند . به طور کلی راضی بودند به رضای خداوند و خوشبختانه هنوز نیز همین گونه هستند .
پوشش مردم در زمستان :
پیش از پایان رسیدن تابستان ، زنان در اندیشۀ زمستان بودند و برای همسر و فرزندانشان با نخ کاموا و پشم قالی لباسهای گرم می دوختند یا می بافتند . مردان جلیقه های پشمین یا قباهای بلندی که از پارچه های کلفت تهیه می شد می پوشیدند وزیر دستارهایشان کلاه بر سر می گذاشتند . گیوه ها و کفش ها به ارسی ها و گالش های ساق بلند تبدیل می گشت . برخی همان گیوه ها را می پوشیدند و دور ساق پایشان ساق بند می پیچیدند . بیشتر مردمی که در تابستان از پوشیدن جوراب پرهیز می کردند ، در سرما جوراب های بافتنی به پا داشتند ، تنبان های (شلوار) گشادشان تنگتر و ضخیم تر می شد و گاه دو شلوار با هم می پوشیدند . زنان پیرهن های بلند و چین دار داشتند با جلیقه های پشمین یا بلوزهایی که بر روی پیرهن می پوشیدند . بر سرشان چارقدهای (روسری ) ابریشمی بلندی داشتند که زیر گلو با سوزن (سنجاق) قفلی بسته می شد . هنگام بیرون رفتن از خانه کیشی (چادر) بر سر می کشیدند . زنان سالخورده دور سرشان را با مندیل می بستند . کودکان و نوجوانان پوششهایی داشتند همچون والدین خود .
زندگی مردم بافق در زمستان :
مردم طول روز را به کارهای کشاورزی ، کار در معدن ، دامپروری و …… می گذراندند . سرمای شدید زمستان مانع فعالیت های روزانۀ آنها نبود . عادت کرده بودند پیش از روشنایی خورشید سر از بالین بردارند و از خانه بیرون بروند و پس از تاریک شدن خورشید نزد خانواده شان باز گردند . رفت و آمدها در گذشته با خر و گاه اسب انجام می گرفت . مردم برای شبهای بلند زمستان برنامه های جالبی داشتند . با شروع فصل سرما ، در بزرگترین اتاقشان کرسی می بستند و با آن خود را گرم نگه می داشتند . ابتدا منقلی آماده می کردند کندۀ درخت و شاخه های خشکیده را می سوزاندند تا سرخ شود و با خاکستر روی آن را می پوشاندند . روی منقل میز کوچک آهنی می گذاشتند و بر آن لحافی بزرگ می انداختند . اعضاء خانواده و میهمانان گرد کرسی می نشستند و پاهایشان را زیر لحاف می کردند تا گرم شوند . اگر مهمان نداشتند ، زودتر می خوابیدند ولی با حضور مهمان تا پاسی از شب بیدار می ماندند و پذیرایی می کردند .
روشنایی شب مردم فانوس ، لمپا یا چراغ موشو (چراغ کوچکی که نور بسیار کم و باریکی داشت) بود . به طور معمول شبها یا اول صبح شلغم و زردک می پختند یا آش شلغم ، آش آرد یا آش توکی می خوردند . از میهمانانشان علاوه بر آش با پسته ، بادام کوهی، تنه (هسته) بوداده برخی میوه ها مثل زردآلو ، ترشو و پره (برگه زردآلو) و تخمه خیار (خربزه) پذیرایی می کردند . اگر حیوانات خانگیشان کم بود آنها را در گوشه ای از اتاق محل سکونتشان نگه می داشتند تا از سرما در امان باشند . اتاقهای بافق سقفهای گنبدی داشت با سوراخی وسط آن در زمستان با پلاستیکی کلفت سوراخ را می پوشاندند تا سرما به درون نفوذ نکند . از سقف سبدی آویزان بود ، در آن گوشت قرار می دادند تا از دسترس گربه به دور باشد . همیشه کنار کرسی ، سبوی (کوزه) آبی بود برای رفع تشنگی و لاله ای (لیوان) کنار آن .
شبها را نیز بیشتر مردم به کار اختصاص می دادند . مردها به همسرانشان کمک می کردند کنار کرسی جارو می بستند و بادبزن دسته می کردند یا کاموا می چیندند (می بافتند) .
سرمای سخت زمستان با دورهم نشینی ها و دوستی ها به گرمایی بدل می شد گرم تر از هوای تیرماه . برف که می آمد ، بزرگترها با بیل به پشت بام می رفتند و برفها را از بامهای کاهگلی خود می زدودند . جوانان و کودکان در حیاط خانه شان آدم برفی درست می کردند . آدم برفی بچه بافقی ها از سر و بدن تشکیل می شد ، به جای چشم و بینی آنها حفره هایی با انگشت درست می کردند و اینگونه سرمای سخت زمستان را با گرمی و شادی سپری می نمودند .
سرمای سرد و سوزان با مهر وجودتان گرم و فروزان .
عالیه نقیب الذاکرین بافقی (مهرگان)
درود- عالی بود-لطفاً مآخذ مطالب فوق رادرج فرمائیدباتشکر