یک روز برفی،یک جمعه متفاوت
جمعه ها دلگير است.اين را هميشه مرحوم مادرم ميگفت.صبح كه از خواب بيدار شدم نميدانستم چه مي خواهم.دوست داشتم روز متفاوتي داشته باشم ….وداشتم
پيامكي به دوستان وآن خوبان هم به رسم رفاقت همراهيم مي كنند.وسائل سفرزود فراهم مي شود.لوازم چاي .يك كيلو سيب زميني .وديگر هيچ.
بعضي عادت كرده ايم تفريح هم كه مي رويم كوله باري با خود برمي داريم از انواع خوراكي .تو گويي فقط خوردن خوشحالمان مي كند وهمين مي شود كه ازهر ده سفري كه برنامه ريزي مي كنيم يكي را مي رويم وخسته از چشم وهم چشمي و بريده از همراهيان باز مي گرديم حتي خسته تر از قبل.
چند دقيقه اي از حركتمان نگذشته بود كه كوهي پراز برف مجذوبمان مي كند انگار بما چشمك مي زند كه مقصودتان منم بيائيد
ماشين را كنار جاده پارك مي كنيم وبراه مي افتيم راه كمي دير است اما ورزش هم بد نيست ومي رويم.اصلا يادمان مي رود كه درشهر گرفتاريهايي داريم.
خودرادر آغوش طبيعت رها مي كنيم وچه خوش آغوشيست.نميدانم چرا براي گردش وتفريح هميشه هزينه هارا بهانه مي كنيم وبه اين بهانه كنج خانه مي مانيم ومي پوسيم.
به برف كه مي رسيم اصلا فراموش مي كنيم كه سني از ما گذشته.به عالم كودكي باز مي گرديم .همان عالمي كه پايمان برهنه بود اما دلمان شاد. همه را دوست داشتيم و اگر تاروز قيامت قهر مي كرديم همان لحظه قيامت مي شد وآشتي مي كرديم حتي آشتي تراز قبل .اصلا چه اشكال دارد گاهي يادمان برود كه بزرگ شده ايم.كينه هارا دوربريزيم وبه زندگي بخنديم.
وچه كيفي دارد وقتي گلوله برفي آماده كرده اي كه به دوستت بزني دوستي ديگر مشتي برف را به صورتت بزند و برف برصورتت جا خوش كند و بخنديم.
مي دويم ومي دويم وبازي مي كنيم واز كوه بالا مي رويم .من پير مرد گروه هستم .در كوه عقب مي افتم اما دوستان خوبي دارم نق نميزنند همراهيم مي كنند چه در كوه وچه در زندگي.
پس از پائين آمدن از كوه چاي هيزمي چه ميچسبد وقتي كه آب كتريت برف كوهستان باشد وهيزمش خار بيابان .
ودركناربرفها دور آتش حلقه مي زنيم وچاي مي نوشيم ومي خنديم .راستي سيب زميني زير آتش است دوستان بفرما.
وخدايي كه همين نزديكيست
رضایی
اقای رضایی موفق باشید :اعضای گروه کوهنوردی شهرداری امادگی دارندشماراهمراهی نمایند