افاده ها طبق طبق
روز دوشنبه مورخه 5/12/92 ساعت چهار عصر بطور اتفاقی از میدان خان عبورمی کردم ناگهان صحنه ای را دیدم که دلم را به درد آورد و افسوس خوردم ما کجای این جهان زندگی می کنیم در گوشه ای از میدان خان بافق عبداللهی مسئول دفتر خبر بافق را دیدم که مظلومانه و تنها در گوشه از میدان خان ایستاده و مظلوم تر از خودش دوربین یک پایش است بی اراده جلو رفتم ازش سوال کردم که برای چی اینجا ایستاده است آهی کشید گفت صبح آمدم برای میدان خان گزارشی تهیه کنم مصاحبه شونده ای نبود دوباره عصری آمدم متاسفانه کسی نیست که چهار تا کلمه بگوید واقعا به فکر فرو رفتم که چرا ما بافقی ها همیشه دنبال منجی می گردیم ؟ چرا منتظریم که حیدر بیگی نادر شاه افشاری بیاید ما را نجات دهد یادم آمد از روزگاری که اگر در شهرستان های همجوار 25 دانه ی برف از آسمان می بارید و یا گوسفندی زایمان می کرد نه تنها در روی شبکه ی تابان بر روی آنتن می رفت بلکه عالم و آدم می فهمیدند در فلان شهر گوسفندی زایمان کرده و این در حالی بود که بافق سالها سال د رمحاق خبری بود و اگر هم مطلبی از بافق پخش می شد خبر ی بود و بس خیلی کم گزارش تولیدی بود.
خوشبختانه دوسالی هست که خبر و خبر نگاری در بافق فعال شده اتاق خبر راه اندازی شد گاهی اوقات خبرها و گزارش های تولیدی اتاق خبر بافق از شبکه های سراسری مخصوصا بیست و سی پخش می شود که جای تشکر و قدر دانی را دارد و می طلبد همه ادارات و سازمانها برای معرفی بیشتر بافق با اتاق خبر همکاری کنند و به یاد داشته باشیم در عصر تکنولوژی زندگی می کنیم و صنعت گردشکری بیشتر از صنایع دیگر جذب سرمایه می کند .
خلاصه از اصل مطلب دور نشوم وارد ماجرا شدیم و با خواهش و تمنا چند نفر را پیدا کردیم تا مصاحبه کنند با کمال تاسف اکثریت آنها حاضر به مصاحبه نشدند یا از قرار گرفتن در مقابل دوربین ترس داشتند وقتی می دیدم کسانی را کشا ن کشان برای مصاحبه می آورند واقعا سرم سوت کشید مگر گفتن اینکه چرا به میراث فرهنگی بافق رسیدگی نمی شود کار سختی است خلاصه با هر بد بختی بود از رجُل و نسوان بعداز بکش پس کش ها چند نفری مصاحبه نمودند .
وقتی به خانه آمدم در فکر بودم چرا ما از دوربین می ترسیم ؟ چرا برای گرفتن حق و حقوق خود ترس داریم هرچه فکر کردم بیشتر از این به ذهن ناقص من نیامد و به این نتیجه رسیدم که محافظه کاری ، نداشتن اعتماد به نفس ، ترس از دست دادن منافع ، یا اینکه می گوییم چرا من ؟ مگر من نون میون ده خوردم یا سری که درد نمی کند نباید دستمال بست.
آهای مردم بافق ، آهای کسانی که دلتان خوش است که فرزندان عبدالرضا خان هستید آیا نمی خواهید روح عبدالرضا خان را شاد کنید پس بیایید اگر موقعییتی نصیب ما شد گوش شنوایی پیدا کردیم و رسانه ای پیدا شد تا صدای مظلومیت خود را به گوش مسئولین برسانیم نترسیم حرف حق شاید تاوان داشته باشد ولی وجدان آدم راحت می شود بر اساس حدیث نبوی خَيرُ الكَلامِ مَا دَلَّ وَ جَلَّ وَ قَلَّ وَ لَم يُمِلَّ؛
بهترين سخن، آن است كه قابل فهم و روشن و كوتاه باشد و خستگى نياورد.مطلب را تمام می کنم و اعتقاد دارم به قول سعدی در خانه اگر کس است / یک حرف بس است
قصه گوی غصه های شما
عباس ابراهیمی خوسفی
آدم میره توی میدون خان منتظر مصاحبه شونده…. همه صدا و سیمای ما مصاحبه شونده رو با مینی بوس میارن و توی میدونای شهر مصاحبه می کنن و میبرن مگه عبدالهی یاد نگرفته؟