این داستان تکراری واقعیست

دسته: مقالات
۳ دیدگاه
پنج‌شنبه - 8 اسفند 1392
untitled1-80x8011
هین سخن تازه بگو تا دوجهان تازه شود/وارهد از حدجهان بی حدواندازه شود
تکرار  تنها خاصیتش ملال است و افسردگی و از این روست که شاعر می خواهد برای تازه گشتن جهان, سخن تازه بگوییم تا از این رنج های کهن رهایی یابیم.
شایدیکی از دلایلی که ما را مجبورمی کند مطالب تکراری بنویسیم و خودرا در تار و بودمکررات بتنیم, بی شک تکرار قانون آزمون و خطاست.یعنی ما آزمایش می کنیم بعدخطا می کنیم دوباره عبرت نمی گیریم وباز تکرار همان مکررات  را انجام می دهیم و به تعبیری «ملتی که مطالعه نمی کند و تاریخ را نمی فهمد همواره باید تاریخ را تکرار کند»
داستان کهنه «مسئول بومی و غیر بومی» تقریبا به اندازه سریال ها و فیلم های تکراری تلویزیون فوق العاده کلیشه ای و خسته کننده شده است.
داستان تکراری در شهر ما این گونه روایت می شود.
قسمت اول:مسئولی تغییر می کند با جبر تاریخ یا بی جبرو فشار,می رود یا می برندش.
قسمت دوم:مسئولی  بایدجایگزین شود.
نقطه کور و هیجان انگیز داستان: مسئول بومی باشد یا غیر بومی؟؟
 عجب سوال حساس و هیجان انگیزی. این همان گره داستان است که مخاطب را تا انتهای داستان به همراه خود خواهدکشاند.
«هرچند که این گره ها و تعلیق ها کلیشه ای شده  و خواننده دست نویسنده را خوانده است ولی سناریو نویس داستان ما اصرار فراوان دارد تا همین سبک را ادامه دهدوفقط همین شکلی داستان  راتعریف کند»
قسمت سوم:موافقان ومخالفان دربرابر هم صف آرایی می کنند و هریک برای  دیگری خطابه  می خواند و کلی استدلال و برهان می آوردو دلیل و حجت خودرا حق مطلق می داند.
قسمت آخر:نویسنده داستان بی آن که به این موافقت ها ومخالفت ها وقعی نهدکارخودش را انجام می دهد وداستان را مطابق میل خود به اتمام می رساند.
قسمت آخرآخر:چندمدتی سروصدای اعتراض از این طرف وآن طرف برمی خیزد و اندک اندک این اعتراض ها به سردی می گراید و همه چیز تمام می شود.و«نخودنخود هرکه رود خانه خود»
تیتراژ آخر:این داستان ادامه دارد
سال ها راه می رویم ودر اخیر/ هم چنان در منزل اول اسیر
دکت حسین ارجمند

پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۸۵
برچسب ها:
دیدگاه ها
رضايي این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 9 اسفند 1392 - 8:02 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

دكتر عزيز تابوده همين بوده.بحمد الله در بافق قحط الرجال هست وكسي پيدا نميشه اگر هم كسي باشه خودمون خرابش ميكنيم ودرآخر يك فرد از شهر هاي ديگر پيدا ميكنن وبنام فرماندار معرفي ميكنن .من ميگم تقصير خودمونه

روح الله این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 9 اسفند 1392 - 6:26 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

با سلام خدمت دکتر
امیدوارم در تمام مراحل زندگیتون موفق و موید باشید
(تا زمانی که از مسولی سوال نشود همین بوده و است و می باشد!!!!!!!!!!!

reza این نظر توسط مدیر ارسال شده است. جمعه 16 اسفند 1392 - 11:46 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

هر وقت یاد گرفتیم بدون تعصب های محله ای دست در دست هم فقط به ابادانی شهرمان بیندیشیم مطمئن باشید بومی گرایی هم خود به خود ایجاد میشود

You cannot copy content of this page