قرار ملاقات در شلمچه / براتی که از شهید متوسلیان گرفتم
برای چندمین بار بود که به سرزمین راهیان نور میرفتم اما این بار متفاوت تر از بارهای دیگه بی قرار عمو بودم وعمو قرار ملاقاتمان را در شلمچه گذاشت؛ برات این سفر را از شهید حاج احمد متوسلیان گرفته بودم …
زائران سرزمین نور معراج الهی را در پروازهای معنوی خونین پر و بالانی جستجو می کنند که آسمانی شده اند و مجموعه ای از جاودانه ترین عملیات ها را به یادگارگذاشته اند؛ اینجاست که می توان با ارائه امروزی ترین انسانیت ها، گمشدگان عصر مدرنیته را هوشیار کرد تا خود را در آئینه دلشدگانی پیدا کنند که تبلور تمام نمای اراده الهی در هدایت انسان های وارسته ای هستند که انتخابشان، جز خدا نبوده.
معصومه بختیاری روایت می کند:
دلم بد جوری هوای منطقه را کرده بود و دلتنگ تنهاترین وصمیمی ترین دوست پدرم که همیشه او را عمو صدا میزدم واو نیز مرا دخترم خطاب می کرد بودم؛ به بسیج خواهران رفتم وبرای رفتن به منطقه اسمم را نوشتم.
تنظیم وقت به علت مسافرت با خانواده برای من خیلی سخت بود وبه همین دلیل با هر کاروانی نمی توانستم اعزام شوم.
وقتی در خواب دیدم که شهید حاج احمد متوسلیان برگه اعزام به منطقه را پخش می کند ویکی از این برگه ها به من رسید و با عمو و خانواده شهدا به زیارت قبور شهدا می روم وعمو با من قرار گذاشت بیا شلمچه یکدیگر را ملاقات کنیم، دیگر اختیار از کف دادم و تنها، شاهد وسفیری بودم که تحت فرمان قلبم قرار گرفتم؛ گویا بغض 8 سال دلتنگی ام برای عمو در این سفر باید می ترکید او که سالها از دوستانش جا مانده وبعد از این همه دلتنگی بالاخره به دیدار یار شتافته بود.
اعزام کاروان از سوی بسیج خواهران لغو شد اما به من خبر رسید که از طرف بنیاد شهید خانواده های شهدا را به منطقه می برند وفقط یک نفر جای خالی دارند اما از خانواده های شهدا نبودم فقط عاشقانه شهید جعفر زلفی را عمو خطاب می کردم با این حال اسمم را نوشتم مرا پذیرفتند وبا خانواده شهدا راهی مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس شدم.
در طول راه با مادر شهیدی همراه بودم که آذری زبان بود وبا هم صحبتی با او ناخود آگاه خاطرات عمو برایم زنده می شد، چون وی نیز آذری زبان بود، از کرامات این شهید نیزدر طول سفر به من زیاد رسید و با همسفری با مادر شهید فیض زیاد بردم.
به محض رسیدن به اهواز قبل از ورود به اردوگاه شهید عاصی زاده ما را به زیارت شهدای منطقه طلائیه بردند همان روز نیز به زیارت شهدای منطقه هویزه وپاسگاه زید رفتیم.
در دومین روز سفر ،زیارت شهدای منطقه دهلاویه وفکه و فتح المبین روزیمان شد . هر کجا یاد ونام شهید باشد دلها را تا خدا بالا می برد و این مقربان درگاه خدا چه زیبا انسانهای زمینی را به خدا نزدیکتر می کنند.
روز آخر سفر، معراج الشهدا وزیارت شهدای گمنام ما را تا فاطمیه و گمنامی حضرت زهرا برد وبعد از نماز وزیارت، سبکبال از معراج الشهدا بیرون آمدم.
مقصد بعدی، شلمچه و محل قرار من و عمو بود؛ عمو با من قرار گذاشته بود که بیا شلمچه یکدیگر را ملاقات کنیم اشک به من مهلتی نمی داد تا اینکه به شلمچه رسیدیم. مسیر اتوبوس تا حسینیه شلمچه را نفهمیدم چه جوری رفتم بعد از زیارت قبور شهدای داخل حسینیه ، به بیرون آمدم و در کنار تانکی که کمی ان طرف تر بود به روی خاکها نشستم وبا خودم خلوت کردم ؛ چشمهایم را به هر سویی می چرخاندم خدایا چرا عمو نیامد ، عمو کجایی.
وقتی به حالت سجده رفتم گرمی و حضور کسی را بالای سر خود احساس کردم سر از سجده برداشتم دیدم عمو جعفر با همان لبخند همیشگی مرا پذیرفت؛ پس از 8 سال دلتنگی…
اینجاست که دیگر قلم وکاغذ نمی تواند به یاری عشق وقلب بیاید واشک ها سریع تر از واژه می ایند وسریع تر از همیشه تراوش می کنند.
اینها حرفهای از گذشته نیست و از گذشته روايت نمي كنم ، نه براي آن كه تو حسرت بخوري، این خاطراتی است از زائر سرزمین نور معصومه بختیاری که در اسفند ماه ۹۲ به قرار عمو جعفر خود رسید وشاهد وسفیری از ناگفته های شهید وشهادت است .
گفتنی است شهید جعفر زلفی جانباز شیمیایی که در تاریخ 26/10/1385 به مقام والای شهادت نائل آمد.
بافق- عبداللهی
دل شهید وسیع وبی انتهااست زیرا هرگاه رود به اقیانوس متصل شود دیگر رود نیست اقیانوس است دل شهید است که به معدن عظمت الهی متصل است ومعدن عظمت هم که می دانی بی انتهاست …..التماس دعا