کسانی که قلبشان برای آبادانی بافق می تپد این یادداشت را بخوانند
دردوران دانشگاه استادي داشتيم که حرفهاي جالبي مي زد و نکاتي را مطرح مي کرد که خيلي بجا و تامل برانگيز بود. وی مي گفت: ((در کشورهاي خارجي ورود به دانشگاه مثل قيفي مي ماند که چون فضاي ابتدايي آن زياد است خيلي ها مي توانند به راحتي وارد دانشگاه شوند ولي خروج از آن همانند ته قيف به سختي انجام خواهد شد. يعني دانشجو خيلي بايد زحمت بکشد وتلاش کند تا بتواند فارغ التحصيل شود ولي ورود به دانشگاه در ايران برعکس است( قيف وارونه).آن قدر بايد تلاش کني ،درس بخواني، در کنکور شرکت کني شايد قبول شوي. وقتي قبول شدي اين دفعه واحدها را پاس مي کني وبه راحتي فارغ التحصيل مي شوي.(مثل ته قيف با زحمت وارد مي شوي ولي مثل سر قيف بدون زحمت فارغ التحصيل مي شوي).
البته من خودم تا اين حد اغراق راقبول نداشتم و واقعاً، در بعضي از دانشگاهها ، رس آدم رامي کشند تا مدرک بدهند ولي در کل که بررسي کنيد ورود به دانشگاه درايران درمقايسه با سايرکشور ها مثل قيف وارونه است.(اگرچه اين روزها براي ورود به بعضي دانشگاهها اصلا ً، کنکوري وجود ندارد ولي کنکور در آن سالها (78-77)خيلي سرنوشت ساز بود).
همچنين او مي گفت : ((درژاپن وقتي بچه هارا به مهد کودک مي فرستند اتاقي دارند که انواع اسباب بازي براي بچه ها وجود دارد تا ببينند هر بچه اي به چه چيزي علاقه دارد ودر آن رشته يا زمينه به پرورش استعدادهاي آنها مي پردازند مثلاً ، اگر بچه اي سراغ آچار وپيچ گوشتي و.. مي رفت مي گفتند اين کودک علاقه به کارهاي مکانيکي دارد ودراين رشته موفق خواهد بود يا اگر سراغ وسايل پزشکي مي رفت مي گفتند اين کودک در رشته پزشکي موفق خواهد بود و از همان اوايل رشته وشغل مورد علاقه اش را انتخاب نموده و پيگيري خواهد کرد و سرنوشت شغلي اش را خودش رقم خواهد زد . ولي در ايران دانش آموز بايد 8 الي 9 سال درس بخواند وبعد هنوز از نو انتخاب رشته کند (آن هم با نظر پدر و مادر و دوستان و… ) وبعد آيا با رشته اي که درس خوانده به شغل مورد علاقه اش خواهد رسيد يا نه که خودش بحث ديگري است.)) (يعني فرد نقش کمي در انتخاب رشته وبعداً انتخاب شخل موردعلاقه اش خواهد داشت و گاهاً ، هيچ علاقه اي به شغلش ندارد و از روي ناچاري و براي امرار معاش دست به انجام کاري مي زند واين سرنوشت وگذشت روزگار است که شغل را به او تحميل خواهد کرد ). البته اين مطلبي است که الان خيلي از روانشناسها مي گويند وشايد زياد شنيده باشيد ولي شنيدن اين قضيه براي اولين بار براي همه نکته جالبي است که متاسفانه همه روانشناسان وشايد مسئولين بدانند وتاکنون کسي نتوانسته هيچ تغييري درنظام آموزش وپرورش از لحاظ استعداد يابي به وجود بياورد.(شايد هم اين سيستم مشکلاتي داشته که در ايران مورد قبول واقع نشده است).
منظور اين است که براي انجام کارها ، ابتدا مي بايست ظرفيت واستعداد انجام کار رادر نظر گرفت.
اين دو نکته را ياد آور شدم تا درمورد بافق خودمان واستعدادهايش چند سطري بنويسم.(اينجانب از نگارش اين سطور هيچ قصد ومنظوري نداشته ودر يادداشت بعدي هدف خودرا خواهم نوشت ان شاء الله که به هيچ فرد حقيقي يا حقوقي برنخورد وباعث ناراحتي نشود ).
در بافق خودمان وقتي بررسي کنيد مي بينيد پس از کشف سنگ آهن بافق (چغارت)ملاحظه کاريها (بي برنامگي) چه قدر زياد بوده که الآن تبعات آن زياد است .
نمي دانم زماني که سنگ آهن بافق کشف شد چه اتفاقي افتاد که کارخانه ذوب آهن را در اصفهان تاسيس کردند(شايد قبل از کشف سنگ آهن ، کارخانه ذوب آهن تاسيس شده بوده) واگر واقعاً ، ذوب آهن اصفهان بعد از کشف سنگ آهن بافق تاسيس شده باشد چقدر کم فکري کرده اند که الان مي بايست با اين زحمت سنگ آهن را بارگيري کنند و ببرند اصفهان وساير شهرها درحالي که اگر کارخانه ذوب آهن در بافق تاسيس مي شد حساب کنيد چقدر هزينه ها کمتر مي شد. (البته عده اي ميگويند به خاطر کمبود آب بوده که نتوانسته اند کارخانه را درجوار معدن تاسيس کنند والله اعلم) ويا کارخانه فولاد که وقتي بررسي کنيد اکثر شهرهايي که مواد اوليه را ندارند ولي کارخانه فولاد رادارند ولي بافق که مواد اوليه رادارد هنوز تازه درحال راه افتادن است.(منظور اين است که در شهر بافق که استعداد زيادي دراين زمينه داشته ودارد خوب برنامه ريزي نشده و از بقيه ي شهرها عقب افتاده است.)
کمي که به نزديکتر بياييد (حوالي سالهاي 1378-1377) خيري به نام آقاي حسين فتاحي پيدا شد و واقعاً ، زحمت کشيد وسنگ تمام گذاشت ، باسرمايه گذاري از جانب خود وفروش سهام ، با انجام قرعه کشي ، اهداء جوايز و…کارخانه کاشي زمرد بافق را راه اندازي کردوخيلي ازجوانهاي بافق را مشغول به کار کرد ولي متاسفانه اين کارخانه هم زياد دوام نياورد و به حالت ورشکستگي در آمده ولي کارخانه هاي مشابه در شهرستانهاي يزد، ميبد ، اردکان و جديداً ابرکوه مشغول به کارند وهرروز برتعداد آنها افزوده مي شود وآن قدر وضعشان توپ است که اگر دقت کرده باشيد در هفته پاياني ليگ برتر ، روي پيراهن تيم مدعي و بخت اول قهرماني ليگ برتر(نفت تهران) که با سپاهان اصفهان بازي داشت تبليغ کارخانه کاشي پرسپوليس يزد بود . حالا نمي دانم ورشکستگي کارخانه کاشي زمرد بافق به خاطر دور بودن مواد اوليه بود يا ضعف مديريت يا…..
(به هر حال به نظر من شهر بافق دراين زمينه استعداد کافي نداشت.)
البته در سالهاي اخيراستعدادهاي خوبي دربافق کشف شده و هم منبع در آمدي شده وهم باعث شناساندن شهرستان درکشور شده که نمونه بارز آن مجتمع تفريحي شهيد برزگري (ريگهاي صادق آباد )است که البته به نظر مي رسد مسئولين آن با توجه به نامگذاري آن به نام يک شهيد ، در زمينه فرهنگي بايد تلاش بيشتر وبرنامه ريزي مناسبي را انجام دهند. همچنين ايستگاه تحقيقات ماهيان آب شور بافق که فعاليتهاي جالبي انجام ميدهند و سال گذشته با همکاري و هماهنگي مسئولين آن مديريت بازديدي داشتيم که برايم خيلي جالب بود.(همانطور که بررسي شده آب شور بافق بهترين نوع آب براي پرورش ماهي آب شوري است ويکي از دلايلي است که ثابت مي کند بافق در سالهاي گذشته دريا بوده است.)
البته استعدادهاي بالقوه زيادي دربافق وجود دارد که اينجانب بي اطلاع بوده ونتوانستم آنهارا ذکر کنم.
اينها رانوشتم تا مقدمه اي باشد براي آنچه که در متن بعدي مي خواهم بنويسم.
حسین برزگری بافقی
آقای برزگری شمایانمی دانی یاطرفداری ازآقای فتاحی میکنید.شمانمی دانیدکه این کارخانه کاشی باپول همین مردم بافق راه اندازی شد.شمانمی دانیدهرسهام این کارخانه 100هزارتومان حساب مردم کردن ،مگرمردم همراهی نکردن ولی پول این مردم رابردند درشهر….کارخانه کاشی رارونق دادند وعلی ماندوحوضش .مگرشمانمی دانیداکثرکارگران این کارخانه به علت ندادنحقوقشان کاررارهاکرده وبه شغل دیگرروی آورده اند.پس نگیدکه آقای فتاحی سنگ تمام گذاشته وباسرمایه خودش این کارراانجام داده است//