حاج محمد جواد عسکری استعفا بده و قهرمان شو
حاج محمد جواد عسکری یا استعفا بده و قهرمان شو؛ مگر نمی دانی ما ملتی هستیم، اسیر دست عده ای محدود که از جهل آنها خلاصی نداریم، همانهایی که منافع شخصی، جناحی و گروهی خود را به منافع شهر، احمدیه را به دهستانی، نماینده بافقی را به غیر بافقی ترجیح داده، همیشه و در همه حال طرفدار غیر خودی بوده اند که ای کاش بافقی نبوده، دایه دلسوزتر از مادر نمی شدند و ما و شهرمان را به حال خود رها می کردند.
آقای عسکری مگر نمی دانی ما، ملت زنده کش مرده پرستیم، مگر نمی دانی مهره کشی شعار ماست، مگر نمی دانی ما به راحتی از رئیس سازمان خصوصی سازی که برای دستور معاون اول رئیس جمهور یا بهتر بگویم درخواست کل استان تره هم خرد نکرد، از معاون اول رئیس جمهور که دستورش بیشتر شبیه شوخی بود تا دستور وگرنه حال و روزمان این نبود، از لابی قدرتمند اصفهانی در دولت که شیره جانمان را می مکد، از لابی قدر اردکانی در مجلس که با سوء استفاده از غفلت، یتیمی ما و جالب در مملکت امام زمان (عج)، با قلدری تمام به کشورگشایی مشغول است، از دولت تدبیر و امید که عجب تدبیری کرده بعد از گذشت بیش از سیزده روز از تعطیلی شرکتی با قریب به پنج هزار نفر پرسنل و عجب امیدی به آینده برایمان به ارمغان آورده، از عوامل پشت پرده به تعطیلی کشیدن فولادمان، از همه و همه می گذریم و به سراغ تو می آییم چرا که تو کوتاهترین دیوار مایی. مگر نمی دانی ما منتظریم که سربازی از این خاک، تمام خانه های شطرنج موفقیت را با مشقت تا آخرین خانه طی کند تا جر زده، آن را به هم زنیم چرا که تاب وزیر شدنش را نداریم، چرا که عده ای حقیر، بزرگ شدن خود را نه در خودسازی و خدمت به خلق، بلکه در بدنامی و تخریب خودی می بینند. پس آقای عسکری استعفا بده و برو، استعفا بده و قهرمان شو، مگر تو چه می خواهی، قهرمان شدن خود یا پیشرفت شهرت را، ما را مثل خیلی از قهرمانانمان به خود واگذار، می توانی به یزد کوچ کنی و یا مرکز نشین شوی، شاید نمی دانی که استعفای تو شفاست، و نیز شاید نمی دانی که ما با آن در مقابل قانون اساسی مملکت خواهیم ایستاد و بساط واگذاری سنگ آهن را در هم خواهیم کوبید، تو استعفا بده، هر مدیر بومی دیگری نیز به کار گماردند استعفا دهد، مدیر غیر بومی هم نمی خواهیم، اساسا شرکت سنگ آهن مدیر عامل می خواهد؟…. اما اگر استعفا ندهی؛ مگر فکر می کنی چه توانی داری، مگر شاهد ترکیدن رگ و قلب سالم سردار سازندگی بافق نبودی، تو که نه ریه و نه قلب سالمی در اختیار داری، بدان آنقدر به قلب فلیزیت فشار خواهیم آورد تا از خدا طلب مرگ کنی. پس از آن، زمانی که آن عده محدود، همانهایی که از جسم زیر خاک موافقان پیشرفت شهر نیز واهمه دارند به هدف خود نائل آمده و حنابندان گرفتند، مطمئن باش تازه به خود آمده، بعد از تو، قدر دانت هستیم. ضمن اینکه جاهای بسیاری هم هست که می توانیم با تو ناگذاری کنیم، همه آن جاهایی که با همتی بالا دست به ساختشان زدی.
و اما حرفی با مسئولین بالادستی، آیا تاکنون ما را نشناخته اید؟ ما خواهان مدیر عاملی غیر بومی هستیم تا آرام بگیریم حتی شما می توانید یک نفر غیر بومی که روزگاری از این شهر یتیم گذر کرده را نیز بومی نامیده، تحت عنوان همشهری و دلسوز به شهرمان قالب کنید تا آرام بگیریم. چرا که ما مردم، ملتی مهمان نواز و غریبه پرستیم. اگر باور ندارید کشمکشهای داخلی بابت جایگاه فرمانداری شهرستان را به شما یادآوری می کنم که با ظهور طلایی مقدم، دیگر از آن خبری نیست که نیست.
ذره بین
پیشنهاد میکنم خوانندگان عزیز کتاب مغالطات را حتمی مطالعه کنند تا برخی با این فن نتوانند مطالب غلط را در نظر آنان ذرست جلوه دهند