بافق ای رویای بی همتای من
تقديم به غيورمردان دارالشجاعه بافق كه مردانه در مقابل تبعيض ايستاده اند تا اموالشان را به تاراج نبرند وبد خواهان را به زانودر آورده اند.
بافق ای رویای بی همتای من
ساز خشکیده درون نای من
جان من؛آغوش من؛پرواز من
بستر آرامش شبهای من
نبض قلبت صبح را آغازگر
تا بیایم می نشستی پای من!
شهر من!ای جانماز مادرم!
اشک گاه سجده یکتای من
سفره ات رنگین تر ازرنگین کمان
عیدی بی منت بابای من
شهر من ای پاکتر از برگ گل
ای هم آغوش غزل آرای من
نخلهایت سرتر از بالای اوج
جانپناه ذهن خوش پیمای من
بافق !ای تعبیر خواب کودکی
شمه ای واگو ز شادیهای من!
آرزو بر ما جوانان عیب نیست
آرزومندم بمانی پای من
در شجاعت ؛در فصاحت؛در خرد
چشمه ساری از خُم دارای من
شکوه داری از خرابیهای موج؟
ناله سر کن ؛آتشین آوای من
خواب شیرینی برایت دیده ام
طعم خیس گریه لالای من
زود زنجیر ستم را می درد
قدرتت با همت والای من
رنج آن هجران به آخر می رسد
ای خروش سبز درآوای من
بافق ای قربانگه آهن !بخوان
از چغارت !قربانی سارای من
از تب چادرملو لرزان شدم
خیره قفل است دیده بینای من
صد هزاران دسته گل پیچیده ای
بر فراز شهرک فردای من
بافق !ای پور شجاع !ناترس مرد
بغض حزنی در نوک مینای من
بافق!ای شیرین تر از ساز ودُهُل
کودک تنهای بی سرنای من
بافق!ای بی همزبان؛ ای قهرمان
قبله گاه قلب پر سودای من!
جان من با من بمان تا رستخیز!
تا نمیرد این دل تنهای من!
2/1/1392 بلده طیبه بافق- سید محمد میرسلیمانی
بازدید: ۴۷
ممنون از سید بزرگوار