در شهر پاتوق ها چه می گذره ؟

دسته: اجتماعی , تلخند و لبخند , عمومی , فرهنگی، هنری، مذهبی
۱۰ دیدگاه
دوشنبه - 30 تیر 1393

تلخند

در شهر چه میگذرد!!!
بعد یکهفته کار یه شب همراه خونواده میریم فلکه قارچ تا هوایی عوض کنیم.ازماشین که پیاده میشیم میریم طرف فلکه.خدا پدر سنگ آهن رو بیامرزه که حداقل این فلکه رو آباد کردن تا ملت حداقل جایی خنک و خش برای تفریح داشته باشن.با پیشنهاد پسرم همه دسته جمعی میریم طرف مجسمه یوزپلنگها.نیم ساعتی نگذشته از نشستن ما که یهو میبینم یکی گرام بس سی(زمین خوردن با صدای هولناک) خورد زمین.نگاه که میکنم میبینم ده تا بچه 10-12 ساله از سر و کول دو تا مجسمه یوزپلنگ بالا رفته که یکیشون از بالا میافته پایین.
وسایلمون رو جمع میکنیم و میریم طرف میدون روبروی پارک (فلکه قارچو) .بعد از پیدا کردن جای مناسب که مستقر میشیم ناگهان دود غلیظی همراه با بوی نفت و چمن سوخته فضای اون محوطه رو پر میکنه.تعدادی جوان ورزشکار برای روشن کردن زغال قلیونشون این آتیش رو راه انداختن.کسی ندونه فکر میکنه میخوان آش حسین بپزن که اینهمه دود راه انداختن.یکی نیست بهشون بگه پدرآمرزیده ها شما که اینهمه پول تنباکو با طعم مختلف میدین چرا نمیرین مثل بچه آدم یه پیک نیک بخرین تا هم باعث به هم زدن آرامش مردم نشید با این دود راه انداختن و هم چمن اون محوطه رو نسوزونید.از یکیشون که میپرسم چر ا آتیش راه انداختی؟ اینجوری جوابم داد:ارباب چو طاقه(چوب درخت طاق).قابل توجه محیط زیست:روزانه خدا کیلو چوب طاق جهت مصارف قلیون کشی جوانان شهر ما از بیابانهای اطراف بافق شبانه دزدیده میشه!!
اونشب شمردم تعداد 52 نفر نوجوون و جوون از سن 12 تا 35 ساله چنان پکی به قلیون میزدند که بیا و ببین(آینده سازان فردای ما)
**********************************************
اندر احوالات پاتوق آمو رمضونو:
عامو رمضونو( صاحب پاتوق) در حالی که با موبایلش صحبت میکنه: باشه فدات شم .رضوو این قلیون رو ببر برای علاغو اینا.دوسیب اصله.
رضا: به به!سعید آغای پاستوریزه باکلاس. خوش اومدی.بیا بشین اینجا برات قیلون مشتی بیارم بکش .نترس معتات نمیشی ،اگه قلیون نمیکشی سیگار کنت دارم.میخای بدم بزنی به بدن؟!
عامو رمضونو (صاحب پاتوق):رجب تخم ….صدای ضبطا بلند کن.
سعید: نه سرام درد میکنه وقتی میکشم.اومبار کشیدم حالام بد شد.چشام قرمز شده بود پدرام دعوام کرد.الکی گفتم شامپو رفته تو چشام.
عامو رمضونو(صاحب پاتوق):ای دیوونه چرا زودتر نگفتی؟بخاطری که دو سیب کشیده بودی.دو سیب تنده.برات الان نعنا پرتقال میذارم کیف کنی.
عامو رمضونو(صاحب پاتوق):رضو.برای سعیدآغا نعنا پرتقال سپارشی بذار.
قلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقل (ماشاالله نفس!)
بلد نیستی بده من دودشو برات حلقه کنم! هنو زوده بتونی حلقه کنی! حال کردی! ؟بیا بسون بکش.
“خوشگلا باید برقصن خوشگلا باید برقصن….”(صدای زنگ موبایل عامو رمضونو)….
الو؟ ابی یو؟……(به علت رعایت عفت کلام حذف گردید!) کدوم گوری هس سی؟معلومه؟
دو تا کارتن دو سیب المیزون سپارشی برام بذار کنار میام میبرم.باشه پولت هم میدم .نترس نمیخورم….خدافظ. اه این زغالش هم که تموم شد….
و این پاتوق همچنان پابرجاست…..
ارادتمند شما:عین.الف.حسین آباد


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۹۶
برچسب ها:
دیدگاه ها
کارمند این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 30 تیر 1393 - 5:53 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

خدا برکت بده به پولهای مفت که پدر و مادرها در اختیار بچه ها میگذارند

    عباس این نظر توسط مدیر ارسال شده است. پنج‌شنبه 9 مرداد 1393 - 10:13 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

    بعله. بعضیا اینجوری پول رو مصرف میکنن من بیچاره ام که صد تا کار ریخته سرم یه ریال پول ندارم!!!!

محمود این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 30 تیر 1393 - 6:17 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

خوب بود…سرشر از اصطلاحات محلی وبیان پیام داستان

فرنود راستگو این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 30 تیر 1393 - 8:58 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

ای کاش به جای یک سیب “دو سیب” خورده بود سر نیوتن ما را این قدر گرفتار نمی کرد.

استاد این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 31 تیر 1393 - 1:14 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

اقای اکبری ای کاش در اخر این داستان عامیانه چند راه کار در خور اجرا نیز برای حل این معضل دامن گیر ارائه می دادید.

تفکری این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 31 تیر 1393 - 4:03 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام”آقای اکبری،در زمان کنونی محدود افرادی با این لحن صحبت میکنند حالاچگونه شما تو این شهر به همین چند نفر رسیدید یک کم تعجب آوره؟حالا اگر میخواستید طنزتون راتکمیل کنید لازم نبود اینقدر محلی وغلیظ بیان کنید.

امیررضا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 31 تیر 1393 - 5:00 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام خیلی جالب بوداما مایه تاسفه.ای کاش والدین بیشتر دنبال کارهای بچه هاشون را میگرفتن واینقدر آزادشان نمی گذاشتند……

حامد این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 31 تیر 1393 - 7:27 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

فاتوق آمووو رمضونوووو درسته نه پاتوق 😀

ماشاالله شمس الدینی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 31 تیر 1393 - 9:39 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام
پدر ومادر گرامی(جسارت به همه نشه بعضیا) فرزندتو دریاب.وای

نادر این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 4 مرداد 1393 - 12:18 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

آخرش لو دادین این حسین ابادتون رو.حدس میزدم خودش باشه.جالب بود

You cannot copy content of this page