درد دل یک لیسانس بیکار بافقی
زحمات زیادی درس خوندم.لیسانس گرفتم.دو سال هم سرباز بودم.برگشتم و حدود دوسالی است که ازدواج کردم.هنوز بیکارم.روز به روز بر غمهایم افزوده می شود.شرمندگی در برابر همسر از یک طرف و آرزوهای بر باد رفته از طرف دیگر،مرا به ورطه افسردگی و نا امیدی کشانده است.اصلا گمان نمی کردم،روزی به این سیه روزی دچار شوم.گاهی اوقات به مادرم می گویم ای کاش مرا به دنیا نیاورده بودی.فقر و بدبختی اشتیاق را در من کشته است.کاری به مسائل سیاسی ندارم و اصلا دنبال بحثهای سیاسی نیستم.از افرادی شنیده ام که در دوران احمدی نژاد حدود سیصد میلیارد دلار پول مملکت بر باد رفته است.کاری به شخص خاصی ندارم.چون اعتقاد دارم هر کس دیگر هم بود، این پول را از کف ملت بیرون می کشید.با خود می اندیشم،با این پول می شد ملیونها فرصت شغلی ایجاد کرد.به سر و سامان گرفتن جوانان کمک نمود.لبخند رضایتمندی را بر لب هزاران پدر و مادر نشاند.با آمدن روحانی فکر می کردم وضع بهتر می شود و فقر دست از سر ما بر می دارد.اشتباه حدس زده بودم.بدبخت همیشه بدبخت است و با گردش قدرت بدختیش بیشتر می شود.فردا عید است ولی چند سالی است که من عید ندارم.فقر عید نمی شناسد.شرمندگی در برابر همسر نیز در اعیاد به نقطه اوجش می رسد.گاهی به خودکشی فکر می کنم.بارها و بارها خواستم اقدام کنم ولی جرات اینکار را نداشتم.انسان همیشه ترسو نمی ماند و شاید روزی بافق فردا خبر خودکشی مرا منتشر کند.دوست دارم خودم تیتر زیر را برای این خبر برگزینم : خودکشی جوان بافقی از شدت فقر وبیکاری احمد-ک |
دوست عزیز چیزی که تو بافق زیاده کار. اگر شما بیکاری دو تا دلیل داره یا تنبلی یا یه کاری میخوای که پشت میز بشینی وگرنه تا دلت بخواد کار آزاد زیاده برای همینه که از سرتاسر ایران افراد بومی برای کار به شهر ما مهاجرت می کنند
ولی اینجور که از نوشته شما برمیاد شما مشکلت کار نیست
وگرنه هیچکس به خاطر بیکاری فکر خودکشی به سرش نمیزنه
برو خودت رو به روانپزشک نشون بده