قرار نبود

دسته: عمومی
۴ دیدگاه
سه‌شنبه - 28 مرداد 1393

قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر بگیریم که مبادا مثل کلوخ آب شویم.

 قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی،ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی،خنده های مصنوعی، آواز های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی…

هر چه فكر می کنم می بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم
تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم.
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم
بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود.
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند.

قرار نبوده این همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا.

قرار نبوده این تعداد میز و صندلی کارمندی روی زمین وجود داشته باشد.
بی شک این همه کامپیوتر و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده…

تا به حال بیل زده اید؟
باغچه هرس کرده اید؟
آلبالو و انار چیده اید؟
کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته اید؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست. 

این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،
برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان،
برای خیره شدن به جاریِ آب شاید،
اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده اند. 

قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به جایشان صبح خوانی کنند.

آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن ما تا قرص خواب لازم نشویم
و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.

من فکر می کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان،
بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه زنده بودن مان. 

قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن،
این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.

قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی سال بگذرد از عمرمان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم. 

 قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم. 

قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی
یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.

قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن
و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم… 

چیز زیادی از زندگی نمی دانم، اما همین قدر می دانم که این همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده ، همگی مان را آشفته و سردرگم کرده! 

آنقدر که فقط می دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی آوریم چرا… 

فرستنده:ن.ابراهیم زاده

   kocholo.orgمن


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۷۲
برچسب ها:
دیدگاه ها
محمدرضارضايي. این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 29 مرداد 1393 - 8:30 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

صبح اول وقت لذت بردم عالي بود.يادمان باشد بعضيهامون زندگي مي كنيم كه پول بدست بياوريم وبعضي پول بدست مي آوريم كه زندگي كنيم.بازم ممنون لطفا بازم از اين مطالب زيبا براي سايت بفرستيد

1373 این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 29 مرداد 1393 - 12:49 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

بسیار عالی بود.

بافقی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 29 مرداد 1393 - 6:13 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

قرار نبود که وضع اقتصادی ما اینگونه باشد.
قرار نبود سن تن فروشی از 35 سال به 12 سال برسد
قرار نبود معاد و ثروتهای طبیعی ،اینگونه به آسانی از گلوی مافیای وابسته به مراکز قدرت پایین رود
قرار نبود اینقدر آمار بیکاری بالا رود و جوانان از فرط آن خودکشی کنند.
قرار نبود آمار کودکان کار بالا رود
قرار نبود همه ی دنیا ما را خطرناک بپندارند و به چشم تروریست بنگرند
قرار نبود نان از سر سفره هایمان برود
قرار نبود اینقدر دروغ بشنویم

بافقی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 29 مرداد 1393 - 6:23 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

قرار نبود سهم ما از دریای مازندران از 50 درصد به 12 درصد برسد
قرار نبود تولید نفت ما در میادین مشترک از همسایگانمان ده ها برابر کمتر باشد.چون تحریم شدیم و نمی توانیم تجهیزات بخریم
قرار نبود که نتونیم به خاطر معادن شهرمون یک اعتراض ساده بکنیم
خیلی چیزای دیگه هم قرار نبود

You cannot copy content of this page