آقایان مدیر امام علی (ع) اين گونه بود شما هم اینگونه باشید
بیایید در سال 93 منشور حکومتی و قضاوتی اولین امام شیعیان جهان را منشور مدیریتی خود قرار دهیم متن زیر متضمن سیستم مدیریتی و داوری مولاعلی ( ع) را خواندم به خود مولا (ع) قسم آنقدر لذت بردم که حیفم آمد سروران گرامی را از آن بی بهره بگذارم شاید تلنگری باشد برای مدیریت روزمرگی و انفعالی مدیران ما .
– وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به او پیشنهاد اقدام مسلحانه برای بدست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کرد
.وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل خانه بستند،پسرانش را به محافظت از خانه گماشت و به اهل آن آب رساند
.وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بی سابقه از او خواستند که حاکم شود گفت “مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید،
اولين کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت “به خانه روید و مطیع باشید”. گفت “در صحنه بمانید و اظهار نظر وانتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد”
.سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را برسرش خراب کرد،
.طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت “میدانم حج نمی روید!”؛ اما با این وجود نه جلو رفتنشان را گرفت، نه به جرم فتنه گری در حبسشان کرد،
و نه اصلا بر سابقه جهادشان خط کشید و “سران فتنه” خواندشان.شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کرد.
”.روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او راکشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کردو گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم”آنگاه شمشیر کشید.
ماجراجو و جنگ طلب نبود.بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت “کاش بیست سال پیش ازاین مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!”.
حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت.سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید،سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند.
با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود.کسانیکه با او جنگیدند را “محارب و منافق و فتنه گر” نخواند، گفت “برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”
.نگذاشت در جنگ صفین، یارانش جواب شعارهای زشت یاران معاویه را بدهند. گفت “من بدم می آید که شما زشت گویی کنید، در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر “فقط چند قدم وضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود”، مردم نامردمش دست از جنگ کشیدند،جز سلاح “کلمه” سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشید. حتی اختیار جنگش دست مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی گرفت و نظر برحق خودش را به مردم تحمیل نمی کرد.
وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد، مردمش مخالفت کردند و ابوموسی اشعری را فرستادند، و اوباز رای برحق خودش را به مردمش تحمیل نکرد و در عمل میزان را رای مردم قرار داد و جز سلاح “کلمه” به کار نگرفت
.خوارج مسلح، در کمال آزادی علیهش تظاهرات میکردند، نه گفت از من اجازه بگیرید، نه سرکوبشان کرد.خوارج مسلح، در کمال امنیت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صدای بلند برضد او شعار می دادند و او خطاب به خود این آیه را می خواند “فاصبر، ان وعد الله حق”. همین! “نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ”.وقتی شنید در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجی به خانه مردم ریخته اند و غارتگری کرده اند، نگفت “سیاه نمایی نکنید”. خودش اپوزیسیون خودش شد وخبر را به مردم گفت و گفت “مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد
بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست! مردم که میگفت فقط مسلمانها را نمی گفت. خودش به صراحت گفت که “مردم یا با ما همدین اند یا همنوع”؛ یعنی حرمت و حقوق همه باید محفوظ باشد
.هیچگاه در خانه مردم را نشکست و حرمت حریم خصوصیشان را، حتی آنجا که دانست بساط فحشا پهن است، نقض نکرد.به قاضی چنان امنیت و استقلالی داده بود که علیه خودش حکم کرد!به از کارافتاده ها مقرری داد.در سفری، وقتی که مردم دنبال مرکبش دویدند، ذوق نکرد، برعکس برسرشان فریاد زد!
مردم را خوار نمی خواست.صورتش را نزدیک آتش می برد و می گفت “بچش علی، این سزای حاکمیست که مردمش را فراموش کند” به کسی تهمت دزدی نمی زد بویژه برای عمر سنگ تمام گذاشت، نگفت آنها دزد و فاسد و خائن بودند و حق مرا خوردند!به معاویه نگفت “خدا حق حکومت را به من داده”. گفت “مردم مرا خواسته اند”.بر حاکمان واجب کرد که تا ریشه فقر را نکنده اند همسطح فقیرترین مردم زنگی کنند. در بستر مرگ گفت “مبادا در خون مردم بیفتید و بگویید وای علی کشته شد”.مولا جان جدا جایت خالی است منبع: :shermeh63.blogfa.com/post/11
تدوین : عباس ابراهیمی خوسفی
سکوت در برابر ناحقی را خدا نمیبخشد آقای ابراهیمی