حاج علی و نسلی که بلندآوازه شد

دسته: مقالات
۱۹ دیدگاه
یکشنبه - 6 مهر 1393

porfala

من که راقم این سطورم، به طور اتفاقی خواهر زاده مردی هستم که تاریخ مقاومت رزمندگان بافقی در پاسداری از مرز پرگهر ایران در طول هشت سال دفاع مردم این سرزمین  از کیان کشورشان، روایت نمی شود مگر آنکه از او یادی شود.  اکنون که او به سرای باقی رهسپار شده ، نشستم تا چند کلمه ای از او بنویسم و اگر چه هنوز باور حادثه ای که برای ما رخ نموده است سخت مشکل است اما می کوشم که به هیچ وجه از دایره انصاف خارج نشوم و سخنی نرانم که خوانندگان بگویند شرم باد این قلم را.

حاج محمد علی کوشکی زاده، یکی از فرزندان نسلی از ایرانیان بود که تاریخ، بار سنگینی بر دوش آنان گذاشت. آنها می بایست زود بزرگ میشدند و کارهای عظیمی به انجام می رسانند. آن نسل بدون آنکه کودکی و نوجوانی کند به وسط معرکه های مهم درافتاد. دو حادثه بی نظیر انقلاب _ که فقط یکبار در تاریخ چند هزار ساله ایران تکرار شده بود _ و جنگ، کافی بود که از هر نوجوانی از آن نسل، مردی کارآزموده بسازد و چه خوب هم ساخت.

وقتی دایی علی خودش را انداخت توی دالان خانه ی خشت و گلی مان در مرکز شهر و در را پشت سر خودش و دو تا از دوستان نوجوانش بست و وقتی نفسش بالا آمد و گفت که نیروهای شهربانی دنبالش کرده اند، همه فهمیدیم که توفان رخدادی در راه است و انقلاب؛ نزدیک.

وقتی هنوز پشت لب دایی علی سبز نشده بود ، حادثه ای بزرگتر سر رسید. جنگ. با همه ی جلوه های خون آلودش. دایی 16 سال داشت که به جنگ رفت. و مگر باقی هم رزمانش و هم سنگرانش بیشتر از این، سن و سال داشتند؟ آن نسل نوجوان و جوان ایرانی می بایست از پس آن حادثه برآید.

دایی هر بار که از جبهه و جنگ  بر می گشت، بزرگ تر و بزرگ تر می شد. هرچند به سن شناسنامه ای هنوز 18 ساله هم نشده بود. گاه به گاه و با اصرار و الحاح چند کلمه ای راجع به دوستان شهیدش که مثلا در کجا و چگونه رفته اند، سخنی به تلخی می گفت.

دو بار مجروح شد و وقتی سوراخ ایجاده شده در رانش را دیدم برای اولین بار فهمیدم گلوله وقتی از بدن خارج می شود، سوراخی بزرگتر از هنگامی که وارد بدن می شود، ایجاد می کند.

هر چه از زمان جنگ می گذشت و هر چه دوستانش بیشتر به شهادت می رسیدند؛ او هم ساکت تر و فکورتر می شد. در سال 66 و در هنگامه حج خونین، به مکه مشرف شد و در  21 سالگی حاج علی شد.

بعد از جنگ به دانش سرا، رفت و معلم شد. کسوتی که تا آخر زندگی به آن سخت وفادار ماند.

اما مهمترین ویژگی حاجی علی؛ این بود که هرگز و هیچ جایی نه از رزمندگی خود گفت و نه از مجروحیتش. چند باری که به مناسبتی مجری برنامه ای بودم، هر چه اصرار کردم که خاطره ای بگوید و یادی را زنده کند، قبول نکرد که نکرد. با آنکه عملیات های مهمی را دیده بود و بارها تا آستانه شهادت رفته بود، اما هیچ وقت هیچ کلامی راجع به آنها نگفت.

هرگز از گذشته خودش و حضورش در جنگ، نردبانی برای ترقی دنیایش نساخت. به معلمی اکتفا کرد. با آنکه می دانم به دلیل سابقه اش، مقامی هایی هم به او پیشنهاد دادند اما اهل این حرفها نبود.

 چندان دلبسته مال دنیا نشد و بسیار بی آزار بود. اغراق نیست اگر بگویم از کسی نشنیدم که از او دلخوری داشته باشد. صبور و آرام بود. حتی وقتی بسیار درد داشت، ناله ای و فغانی نمی کرد.

اجل، از من دائیم را گرفته است اما از شهر بافق، ذخیره ای از  نسلی را ربوده است که چه بخواهیم و چه نخواهیم، بدلیل کار سترگی که کرد و سر نترسی که داشت و دفاعی که از ایران و اسلام کرد، جاودانه است.

 می خواستم بیشتر از حاج علی بگویم اما چون  می دانم ، رضا نداشت که  از جبهه و جنگش چیزی روایت شود. باقی این داستان شگرف را به عهده راویان این دیار می نهم تا از دریچه ای دیگر، به او و هم نسلان او و کار عجیب و بزرگی که کرده اند، نگاهی دوباره کنند.که:

خوشتر آن باشد که سر دلبران

گفته آید در حدیث دیگران

محمد علی پورفلاح


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۰۶
برچسب ها:
دیدگاه ها
آریا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 7 مهر 1393 - 5:48 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

انشاالله خدا رحمتش کندو سر سفره اولیاالله مهمان گرداند

رضا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 7 مهر 1393 - 9:38 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

خدا رحمتش کند حاجی کوشکی را خیلی مرد خوبی بود بی آزار افتاده بود که حق ایشان در ردیف شهدا خواهند بود ایشان در دوران جنگ تحمیلی خیلی زحمتهای فراوانی کشیده وانشاالله با آقا عبدالله الحسین مهشور شود روحش شااد و یادش گرامی با د /

حاجی جاویدph این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 7 مهر 1393 - 10:14 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

رفتنش داغ سنگینی به دل ماگذاشت روحش شاد

محمد این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 7 مهر 1393 - 10:35 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

خدایش بیامرزاد. هرکه را اسرار آموختند مهر کردند ودهانش دوختند

پیر دانای همدان این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 7 مهر 1393 - 11:14 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

جناب اقای پور فلاح خوشحالم که بعد مدتها شما و مطالب زیبایتان را در بافق فردا می بینم .امید که شما و دیگر دوستان هنرمند و توانا و صاحب قلم .
قلم خود را از خفا بیرون کشید و با زبان و دست خود بار دیگر در صحنه بیایید .
باتشکر از شما

آموزشگاه شاهدنور این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 7 مهر 1393 - 11:55 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

چندسالی بودکه دانش آموزان آموزشگاه شاهدراکه جمعی ازفرزندان فرهنگیان وجانبازان ایثارگران معززبودندراروز12اردیبهشت جهت تبریک هفته معلم به آموزش وپرورش می بردیم تابایه شاخه گل ازاین زحمتکشان عرصه علم وایمان تجلیل به عمل بیاورندیه روز که جهت انجام کارهای اداری به اداره رفتم حاجی آقامنوصدازدن وگفتن شماهرسال ماروباکارتون شرمنده می کنیدمن چون خودم اهل مطالعه وکتابم هیچ هدیه ای باارزش ترازکتاب نیافتم که تقدیمتان کنم انشاا.بخونیدوسرلوحه کارتان قراردهیدومن نیزتاامروزهدیه ای باارزش ترازهدیه حاجی آقانگرفتم.جداازدست دادن ایشان غم بزرگی رابرایمان دربرداردروحش شادویادش گرامی باد

مرتب این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 7 مهر 1393 - 2:02 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
احسنت آقا محمدعلی.
تسلیت.
روحش شاد.

مروج این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 7 مهر 1393 - 2:22 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

درود وسلام بر ارواح طیبه شهدای اسلام ودرود وسلام بر شهید باز مانده از کاروان شهدای هشت سال دفاع مقدس جناب حاج محمد علی کوشکی زاده.آنچه امروزه از دید ما ظاهر بینان پنهان مانده ودرطول سالهای پس از جنگ از آن غافل شدیم درد ورنجی است که جانبازان هشت سال دفاع مقدس همواره با آن دست به گریبان بودنداین بزرگان جسم شهید خودرا دراین سالها به دوش جان کشیدند تا لحظه موعود به کاروان شهیدان بپیوندندآنچه اجر این بزرگان رامضاعف می کند تحمل این سالهاست که بادرد ورنج دست وپنچه نرم کردند وحاج محمد علی کوشکی زاده یکی از آنهاست جادارد که یادش را گرامی بداریم

عباس ابراهیمی خوسفی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 8 مهر 1393 - 9:44 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل
از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل

علیرضا پورامینی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 9 مهر 1393 - 1:17 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

اگر شما دایی خودرا از دست د ادی بدان که من هم برادری که به اوعشق میورزیدم را از دست دادم روحش شادویادش گرامی باد

س.ب این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 9 مهر 1393 - 3:49 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

ما آدما تا کسی زنده هست قدرشو کم میدونیم فقط وقتی رفت همه میگیم حیف عجب آدمی بود.ای کاش اسطوره های بافق تا زنده هستن ازشون یادی بشه
گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است می چیند آن گلی که بهه عالم نمونه است
روحشان شاد باد و ای کاش ما هم نمونه ای از صبوری ایشان را بتوانیم یاد بگیریم.

همکار این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 13 مهر 1393 - 12:03 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

هر گل که بیشتر به چمن می دهد صفا , گلچین روزگار امانش نمیدهد /// خیلی منضبط بود و کارهای قشنگی انجام می داد ! از جمله تاریخ تولد اکثریت فرهنگیان و دوستان همکار خود را داشت و در روز تولدشان با پیامک؛ هم تبریک می گفت و هم یاد آوری می نمود/با عرض تسليت به خانواده آن عزیز سفرکرده ؟؟ جايگاهش نيكو و روحش شاد باد.

عامر این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 13 مهر 1393 - 6:54 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

انسان خوب همیشه خوبه در بین مردم چه بعد از مرگ چه قبل از مرگ واقعا طلا بود

ياد خوبان این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 13 مهر 1393 - 10:17 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

رفتی و از رفتن تو، قلب آینه شکسته
کوچه ها در خلوت شب، پنجره ها همه بسته
آسمان خاکستری رنگ، بغض باران در نگاهش
خنجری در سینه دارد، توده ابر سیاهش
بی تو من از نسل بارانم، بارانم، بارانم
چون ابر بهارانم، گریانم، گریانم، گریانم
بی تو من با چشم گریان، سیل غم برد آشیانم
……..

آشنا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 13 مهر 1393 - 6:32 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

نمیدانم چه میخواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته ست
روحش شاد و یادش گرامی

یک معلم این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 19 مهر 1393 - 4:39 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

همیشه وقتی به آموزش وپرورش می رفتم می توانستم با اون اتاق دودری که داشتن دوبارزیارتشان کنم وچه مرد آرام ومتینی کاش هرباررد میشدم می ایستادم واحوال پرسی جانانه ای میکردم اگرمیدانستم به این زودی از بین ما خواهند رفت….روحش شاد وقرین رحمت خدایش باد

حاج رضا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 20 مهر 1393 - 10:07 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

حاج علي خدا رحمتت كنه و در جوارهمرزمان شهيدت قرار بده
هنوز تابلو پشت موتورت تو خاطرم هست كه نوشته بودي: ميدوني جنگه ؟

آشنا این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 20 مهر 1393 - 4:30 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

بادیدن روز تشییع حاجی آقا ومردمی که برای ایشان نماز خواندند به این باور رسیدم که چه خوب است که انسان عاقبت به خیر شود وبا نیکنامی بار سفر را ببندد.همه ما این راه را می رویم چه خوب که با این وقار وداع کنیم.دلم قرص می شود که لازم نیست پاداش خوبیهایت را ازمردم ومتاع این دنیا بگیری.خوب است که آن قدر خوب باشی که همه بگویند خدایش بیامرزد.انسان خوبی بود.روحش شاد .

مجید شاهی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 21 مهر 1393 - 11:13 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

حاجی کوشکی با وجود مریضی حادی که داشت حتی در روزهای آخر عمرش هم هیچ اعتراضی از او ندیدیم بسیار صبور وبه نهایت جوانمرد..یادش گرامی باد وراهش پر رهرو

You cannot copy content of this page