یک صفرکله گنده برای نظام آموزشی
پیشرفت یک جامعه ارتباط تنگاتنگ با مقوله تعلیم وتربیت دارد چون مدرسه و دانشگاه کارخانه های آدم سازی و انسان سازی هستند که نسل های آینده را تربیت می کنند وهرچقدر در این امر خطیر موفق تر و کارآمدتر باشد بی شک جامعه به سمت و سوی سعادت و ترقی گام برمی دارد.
متاسفانه در کشورما خیلی کارها شعاری شده است وشعور گرایی جای خود را به شعار زدگی داده است. پشت بیشتر تصمیمگیریها و کارها منطق و فکری وجود ندارد. خیلی از کارها به آزمون و خطا واگذار شده و مشورت که از مهمترین توصیههای بزرگان ما است جایی در تصمیمگیریها ندارد. بدتر از همه اشتیاق عجیب مسئولان برای ثبت یک رویداد یا تغییر به نام خودشان است و اینطور میشود که یک وزیر میآید و سیستمی را راه اندازی میکند و وزیر بعدی آن را اشتباه دانسته و تغییر میدهد و جالب این که هر دو هم ادعا میکنند کار کارشناسی!!؟ شده است
معلما ن قشر زحمتکشی هستند که سالها با توجیهات بیمنطق، مثل داشتن تعطیلی زیاد و زیاد بودن تعداد، آنها را آزرده خاطرکردند و به محض این که معلم ها شکوه و شکایتی می کنند مردم می گویند این ها که همیشه تعطیل هستندو تازه کارشان هم راحت است چرا این قدر می نالند؟
این از عجایب جامعه ایرانی است که وقتی خانواده از تربیت دو یا سه بچه خود درمانده وناتوان است و نمی تواند اورا درست وحسابی تربیت کند از معلم توقع دارند که با 30 یا 40 دانش اموز, آن هم در یک کلاس سروکله بزند وآن ها را تربیت کند وگرنه از تیغ تند خانواده ها در امان نمی ماند. .
بچه ها بیشتر اسیرانی هستند که در قفس زندانی شدندو معلم ها مانند زندان بان باید مواظب آن ها باشند و حرکات آن ها را زیر نظر بگیرند چون برنامه های شاد و مفرح در مدارس برگزار نمی شود و اگر هم برگزار شود این قدر بی روح و کلیشه ای است که دانش آموز تصنعی بودن و ساختگی آن را می فهمد به همین علت است که بچههاوقتی تعطیل میشوند گویی از زندان آزاد شده اندومدرسه را دوست ندارند.
به بچهها یاد نمیدهیم فردا در جامعه چگونه مشارکت داشته باشند، خودخواه نباشند، و اگر صاحب شغل یا موقعیتی شدند چگونه با مردم خوب رفتار کنند وحرف بزنند. این همه فرمولهای عجیب و غریب ریاضی و فیزیک و شیمی می خوانند امّا نمی توانند یک پیچ گوشتی دستشان بگیرند یا یک چادر مسافرتی نصب کنند یا حتّی یک آزمایش ساده انجام دهند .
زبان عربی و انگلیسی می خوانند اما نمی توانند یک جمله عربی یا انگلیسی را به فارسی ترجمه کنند یا یک کلمه حرف بزنند.
این همه ادبیات و زبان فارسی و آیین نگارش می خوانند اما ازنوشتن یک نامه اداری عاجزندو حتی از نوشتن صحیح عبارات و کلمات هم ناتوانند.
تقسیم مدارس به انواع مختلف که در هیچ جای دنیا دیده نمیشود ازدیگر شاهکارهای نظام اموزشی است. کجای جهان دانش آموزان را این طور تفکیک میکنند؟ آیا در جامعه و خیابان هم مردم از هم جدا هستند؟ آیا با ایجاد مدارس خاص (که خیلی هم خاص نیستند) و زدن برچسب تیزهوش به بعضی دانش آموزان که طبق هیچ کدام از نرمهای جهانی تیزهوش هم نیستند! آنها را متوقع بار نمیآوریم؟ آیا به روحیه بچههایی که در این مدارس درس نمیخوانند لطمه نمیزنیم؟
سالها است که در جذب معلم مشکل دارند به راه اشتباهشان ادامه میدهند. حالا هم که مجوز دانشگاه فرهنگیان با هدف تخصصی تربیت معلم گرفته شده است رفتارهایی میبینیم که باعث تعجب است. هر از گاهی صحبت از انحلال دانشگاه میشود! بودجه دانشگاه کامل تأمین نمیشود و دانشگاه مجبور میشود ورودیهای مهر را تا بهمن به خانه بفرستد! و از همه جالبتر این که برای جذب استاد به بهانههای عجیب و غریب از جذب معلمان خود آموزش و پرورش که دانشجوی دکتری هستند یا مدرک دکتری دارند خودداری میکنند. این دانشگاه قصد تربیت معلم دارد نه دکتر و مهندس و هیچ کس بهتر از خود معلمان ظرائف کار معلمی را نمیدانند.
این که معلمی مدرک دکتری بگیرد و پنجاه هزار تومان حقوقش اضافه شود چقدر در روحیه این فرد برای ادامه کار و روی روحیه سایر معلمان برای ادامه تحصیل مؤثر است؟ انتقال این معلمان از آموزش و پرورش به دانشگاه فرهنگیان کم دردسرترین کار ممکن برای دولت است و هزینههای جدیدی به دولت تحمیل نمیشود. ضمن اینکه صلاحیت علمی و اخلاقی این معلمان هم ثابت شده است و اصولاً نیازی به گزینش و مشکلات مربوط به آن هم نیست اماتصمیم گیرندگان هنوز در عالم هور قلیایی سیر می کنندو وقتی تصمیم نهایی را می گیرند که کار از کار گذشته است..
ما ایرانیها سابقه طولانی در بازی با کلمات داریم. واقعاً چه لزومی داشت دوره «راهنمایی» بشود متوسطه اول»! واین شاهکارعالم اندیشه کدام مشکل را مرتفع ساخته است و چه باری از دوش نحیف اموزش وپرورش برداشته است به جز این که باعث سردرگمی مردم و تحمیل هزینه بر دوش مدارس برای تغییر سردرها و سربرگهای نامه شده است.
هیچ بخشنامه و هیچ فرمی ثابت نیست. فرمها و دستورالعملها دائم عوض میشوند و جالبتر این که هیچ وقت از معلمان که مشکلات را از نزدیک لمس کردهاند نظر خواهی نمیشود. این میشود که تعطیلی پنجشنبهها تصویب و بعد تلاش میشود لغو شود و بعد با بازی با الفاظ بسیاری از مدارس را میبینیم که پنج شنبهها از همیشه فعالتر هستند! این میشود که نظام آموزشی جدید ما ۶ـ۳ـ۳ با عجله اجرا میشود و به علت کمبود معلم در دوره ابتدایی فوق لیسانس شیمی را ,سر کلاس دوم ابتدایی میفرستند و برای مستخدم مدرسه حکم تدریس میزنند!
واقعا معلمی تبدیل به سختترین شغل شده است. معلمها بر خلاف دیگر کارمندان دولت عملاً ثابت کردند که کارشان سخت است. هنگام تصویب لایحه بازنشستگی پیش از موعد ۱۰۰ هزار معلم خود را بازنشسته کردند و بیشتر از ۱۰۰ هزار معلم دیگر هم درخواست بازنشستگی دادهاند که با آنها موافقت نمیشود. معلمها عملاً ثابت کردند که دیگر کارشان را دوست ندارند. آنچه باعث تأسف است اینکه بیشتر معلمهایی که بازنشسته شدند از معلمهای خوب و دلسوز این وزارتخانه بودند و دیگر تحمل شرایط برایشان راحت نبود..
مسئولین آموزش و پرورش به جای صدور بخشنامههای گاه و بیگاه و ساختن مشغولیت ذهنی برای معلمها، در بوق وکرنا کردن اضافه حقوق ناچیز آنها بهتر است به دنبال راهکارهایی باشند تا شأن و منزلت واقعی معلمان را به آنها برگردانند.
مسائلی که مطرح شد فقط مربوط به این دولت یا حتّی دولت قبلی هم نیست. همه دولتها در این نابسامانی سهم داشتهاند امّا معلمان از دولتی که نام خود را «تدبیر و امید» گذاشته انتظار دارند با تدبیر همراه با مشورت با معلمان دلسوخته و دلخسته (پیر و جوان) امید را به آنها و سیستم آموزشی کشور برگرداندوگرنه در صورت ادامه این روند باید گفت:
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو می روی به ترکستان است
دکتر حسین ارجمند.
بازدید: ۱۰۴
سلام استاد دمت گرم. حرف دل ما روزدی.