زندگی‌ام را مدیون خواهرم هستم…

دسته: عمومی
یک دیدگاه
جمعه - 16 آبان 1393

اهدای عضو، گذشتی بزرگ و وصف ناپذیر است که زندگی دوباره را به افراد درد کشیده ای می بخشد که هیچ چیز جز این هدیه نمی تواند مرهم دردهایشان باشد  و چه زیباست پذیرنده این عضو برادری باشد که یک عمر سپاسگزار سخاوت و بخشندگی خواهر خود خواهد بود. خبرنگار هفته نامه افق کویر گفتگویی با این خواهر و برادر انجام داده است که در ادامه می خوانید.

DSC00441

افق کویر: خودتان را معرفی کنید و در خصوص بیماری خود بیشتر توضیح دهید.
هادی خاتمی هستم. اول تیرماه سال 87 پیوند کلیه شدم. فشار بالا به کلیه‌هایم آسیب رساند و کلیه‌های من از کار افتاد، حدود یک سال دیالیز شدم. دو تا کلیه من 20 درصد کار می کردند، بعد که به یزد مراجعه و نزد دکتر رفتم گفتند باید پیوند کلیه انجام دهید. پیوند که خواستم بزنم، خواهرم قبول کرد که به من کلیه بدهد. رفتیم کارهای پزشکی را انجام دادیم. الآن حدود پنج سال است که پیوند کلیه شده ام.
افق کویر: آیا قبلاً سابقه بیماری داشتید یا اینکه به طور ناگهانی فشار شما بالا رفت؟!
نه- من به مرور زمان فشارم بالا می رفت و چون از قرص‌های ایبوپروفن و مسکن استفاده می کردم بیشتر روی کلیه‌ام اثر می گذاشت.
افق کویر: بیماری خاصی داشتید؟
سردرد داشتم و فشارم بالا بوده، فکر می کردم بخاطر چیز دیگری است و از قرص استفاده می کردم که باعث می شد بیشتر روی کلیه من اثر بگذارد. به مرور زمان کلیه من از بین رفت. یک سال دیالیز شدم و بعد خواهرم رضایت داد که کلیه‌‌اش را به من اهدا کند.
خبرنگار هفته نامه افق کویر گفتگویی با خواهر هادی خاتمی انجام داده است که در ادامه می خوانید:
افق کویر: خودتان را معرفی کنید؟ چطور شد که تصمیم گرفتید کلیه خود را به برادرتان اهدا کنید؟
حکیمه خاتمی هستم. وقتی متوجه بیماری برادرم شدم خیلی ناراحت شدم، چون برادر من آن زمان سنی نداشت، علاوه بر آن زن عقد کرده هم داشت. وقتی به برادرم گفتند باید دنبال کلیه باشد و از طریق انجمن باید به او کلیه بدهند. گفتند شاید از طریق انجمن چند سال طول بکشد؛ به خاطر همین وقتی دیدم برادرم برای کلیه این همه اذیت می شود؛ با شوهر و خانواده شوهرم صحبت کردم و آنها گفتند مشکلی ندارد. بعد به پدر و مادر خودم گفتم، آنها هم خیلی خوشحال شدند. سپس ما دنبال کارها را گرفتیم. به پزشک مراجعه کردیم در نهایت پیوند کلیه انجام شد و بعد دنبال آزمایش ها رفتیم که ببینیم می توانیم پیوند کلیه را انجام دهیم یاخیر؟ جواب آزمایش که آماده شد، گفتند برای پیوند مشکلی ندارید. با موفقیت عمل را انجام دادیم و الآن 5 سال است که داداشم پیوند کلیه است و همین که می بینم که داداشم زندگی عادی خود را دارد خیلی خوشحالم.

 

DSC00440

افق کویر: شما در آن هنگام فرزند هم داشتید؟
بله، دو فرزند داشتم.
افق کویر: الان داداش شما بعد از این پیوند هیچ مشکلی ندارد؟
نه، من زودتر از داداش از بیمارستان مرخص شدم با اینکه عمل من سخت تر از داداش بود و نزدیک به 30 سانتی متر پهلوی مرا شکستند، داداش به خاطر اینکه در موقع عمل یکی از رگهایش پاره شده بود مجبور شد بیشتر از من در بیمارستان بماند.
در همین حین هادی با بوسیدن دست خواهر خود می‌گوید: پزشکان مجبور شدند دوتا از دنده های خواهرم را بشکند، تا بتواند کلیه اش را از بدنش خارج کنند واقعاً زندگی‌ام را مدیون خواهرم هستم و اگر خواهرم نبود معلوم نبود که چه زندگی و حال و روزی من داشتم؟! در حال حاضر هم دیالیزی های خودم 5 الی 6 سال است که دنبال کلیه هست و هنوز کلیه دریافت نکرده است؛ ولی من راضی نبودم که خواهرم این کار را انجام دهد، اما خودش می خواست این کار را انجام دهد. هر چه برای خواهرم بگویم کم گفتم. زندگی‌ام را مدیون او هستم، شاید هیچ دامادی قبول نکند چنین فداکاری کند. من لازم است در اینجا از وی تشکر می کنم.
افق کویر(خطاب به حکیمه خاتمی): آیا شما هیچ بیماری خاصی ندارید که کلیه خودتان را به برادرتان اهدا کردید؟
نه! من هیچ مشکل خاصی ندارم.
افق کویر: آیا از اینکه کلیه تان را اهدا کردید پشیمان شدید؟
هرگز، این فکر در ذهنم نیامده است. چون واقعاً زندگی داداشم خیلی برایم ارزش داشت.
افق کویر (خطاب به هادی خاتمی): شما مشکلتان رفع شده است؟
بله، مشکلم رفع شده است، ولی کلیه‌ی پیوندی مانند بچه کودک در بدن انسان می ماند که با کوچکترین ویروس احتمال دارد پس زده شود. فرد بوده که بعد از10 روز کلیه را پس زده است، ولی من چون کلیه خواهرم بوده و نسبت خویشاوندی با هم داشتیم بیشتر پیوند کلیه جواب می دهد، خودم هم چون کلیه خواهرم در بدنم بوده است بیشتر از آن مواظبت می کنم.
در همین حین همسر هادی خاتمی گفت: از روزی که هادی پیوند زده است یه جورهایی مهرش نسبت به این خواهر زیادتر شده است و الآن ما هر برنامه ای که داشته باشیم سراغ آبجی حکیمه می رویم.

 

DSC00390

افق‌کویر(خطاب به همسر هادی): آیا موقع ازدواج نمی دانستید که کلیه شوهرتان خراب است؟
نه، وی هیچ مشکلی نداشت و 6 و 7 ماه ما با هم زندگی کردیم و بعد از 6-7 ماه فهمیدیم، که این مشکل را دارد. خود شوهرم نیز نمی دانست.  وقتی آزمایش داد متوجه و سریع به یزد اعزام شد.
افق کویر: شما صحبت یا حرف خاصی با بیماران دیالیزی دارید؟
واقعاً دیالیز شدن سخت است. چهار ساعت باید برای دیالیز بستری شد و هفته ای یک در میان، برای دیالیز، پاها و صورت ورم می کند، فکر نکنم هیچ دردی بدتر از درد دیالیز باشد.
طیبه کارگران همسر هادی می گوید: من از خدا می خواهم آبجی حکیمه کاری را که انجام دادند اجرشان را از خدا بگیرند.
افق کویر: چه توصیه ای برای افرادی که مشکل کلیه دارند دارید؟
تنها چیزی که برای کلیه سم است مسکن است و افراد وقتی دچار مشکلی می شوند یا سردرد می‌شوند سریع از قرص ایبوپروفن و یا مسکن های دیگر مصرف نکنند و به پزشک مراجعه نمایند.
افق کویر: حرف پایانی؟
من همه زندگی‌ام را مدیون خواهرم هستم، خداوند انشاءا… اجر به وی عطا کند. واقعاً مهر خواهرم در دل من است. حتی من برای اهدای عضو ثبت نام کردم، فقط کلیه ام را اهدا نکردم و گفتم این کلیه متعلق به خواهرم هست.
افق کویر: چطور شد که برای اهدای عضو ثبت نام کردید؟
چون به خاطر دارم که خودم به کلیه چطور نیاز داشتم، گفتم بدن انسان که برود زیر خاک که فایده ندارد و اگر یک موقعی یک اتفاقی برایم افتاد دیگران بتوانند از اعضای بدنم استفاده کنند.
حکیمه می گوید: از موقعی که کلیه ام را به داداشم اهدا کردم به خاطر دعای خیر پدر و مادرم، دعای پدرخانم و مادرخانم داداشم زندگیم خیلی تغییر کرده است و از آن موقع تا حالا من به مکه و کربلا رفتم و زندگیم روز به روز بهتر شده است.
همسر هادی می گوید: خیلی ها در دوره عقد به من می گفتند چرا با هادی زندگی می کنی و این همسر، برای شما دیگر همسر نمی شود و احتمال همه چیز را به من داده بودند.
افق‌کویر(خطاب به همسر هادی): چطور شد که شما توانستید با وجود حرف مردم سختی ها را تحمل کنید؟
به خودم می گفتم این اتفاق برای همه ممکن است پیش بیاید.
در این بین هادی می گوید: همسرم ایمانش خیلی قوی است و اگر ایمانش قوی نبود بخاطر حرف مردم می توانست کنار برود.
اکرم عباسی

 


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۵۶۹
برچسب ها:
دیدگاه ها
داود خشم این نظر توسط مدیر ارسال شده است. شنبه 17 آبان 1393 - 12:12 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

خوشحالم آخرین نظری که در سایتها می دهم در مورد بخشش است.
در شرایط فعلی مردم ما بیش از همه چیز نیازمند بخشش و دوری جستن از انتقام هستند. مردم ما باید یاد بگیرند تنها در کنار هم می توانند به خواسته های خود برسند ،پیشرفت کنند و زندگی مرفه ای برای خود و نسل بعد از خود بسازند.جام جهانی فوتبال درس بزرگی به ما داد.در مسابقه ی ایران-آرژانتین با هم خوشحال شدیم .احساس غرور کردیم.با هم اندوگین شدیم.این با هم بودنها از خصوصیات یک ملت است.
چند ماه قبل مادر عبدالله حسین زاده قاتل فرزند خود را در پای چوبه ی دار بخشید.در آخرین لحظه ،حس انتقام را با یک سیلی عوض کرد.به جای کشیدن صندلی از زیر پای بلال ،طناب دار را از گردن او باز کرد.
وقتی از مادر عبدالله پرسیدند : آیا شما از اول قصد داشتی بلال را ببخشی .جواب داد : نه.
ما تا پای چوبه ی دار قصد داشتم طناب را بکشم.اما چشمم به مادر بلال افتاد که شیون سر می داد. یک لحظه وجدانم به من گفت : مادر دیگری را داغدار نکن.یکدفعه تمام کینه ها جای خود را به بخشش داد.او را بخشیدم و طناب را از گردنش باز کردم.
آری ، مردم خود باید به هم رحم کنند.در این روزگار سیاه نیازمندیم تا مادرانی بسیاری بذر بخشش را در سرزمین کهن ایران بکارند.
آفرینها بر تو بادا ای خدا

ناگهان کردی مرا از غم جدا

گر سر هر موی من یابد زبان

شکرهای تو نیاید در بیان
…………
ماجرای مادر عبدالله :
http://www.shomanews.com/News/?Id=35055
یادمان باشد بلالهای بسیاری هستند که زنده ماندنشان به نفع جامعه است.

You cannot copy content of this page