بافق شهرهمايشها…!!!
چند ساليست به بركت معادن مختلف بخصوص شركت سنگ آهن مركزي. شهرمان سري بين سرهابيرون آورده وهرروزكانون توجه خاص وعام است.هرروزفريادمظلومي واعتصابي.هرروزهمايشي ويادواره اي.بگذريم كه هيچكدام ازاين همايشها چنگي بدل نزدند وفقط ليستي بلند بالاازمخارج مختلف تقديم شهركردند.اگر غيرازاين بودلااقل درشبكه استاني تابان كه هيچگاه تابشي ازآن نديديم نموديداشت وگزارشي مفصل.ويا درشبكه هاي ملي گزارشي كوتاه ازآن پخش ميشد.
همايشها ويادواره هابايد درشهرنمودي داشته باشند.بطورمثال درهمايش وحشي بافقي قرارشد مجسمه اين شاعردلسوخته درمدت زمان كوتاهي ساخته شده ودريكي ازميدانهاي شهررونمايي شود كه هنوزاجرايي نشده است.
البته مخالف همايش ويادواره نيستم اما همايش بايد بازخوردي داشته باشدونتيجه اي.نه اينكهبه ازاي هرزيرگذري كه دريزد افتتاح ميشوديا هركارخانه اي كه دراردكان افتتاح ميشود همايشي هم دربافق برگزارشود.
به بركت شبكه هاي اجتماعي گسترده واينترنت واينترانت وهزاران درگاه مختلف مشتاقان دانستن بايك اشاره ميتوانند به اطلاعات مورد نيازشان دسترسي پيداكنندوبا تمام دنيا ارتباط داشته باشند.
بااين وجود شايدنيازي نباشد هرروزبه بهانه اي وباهزينه هاي نجومي تعدادي دورهم جمع شوند وهمايشي برگزاركنند.چندنفرسخنراني كرده ومراسم پاياني برگزارگردد ودراين بين چند نفرعزيز شده وخودي نشان دهندونتيجه اي هم عايدوواصل شهرنشود.
بهتراست بجاي شعاركمي هم چاشني عمل به ميان آيد ومشكلي از مشكلات شهربرطرف گردد.اگربا هزينه هرهمايش ويادبودي چند پل ازمسير جاده مرگ ساخته شده بود شايد كودكان كمتري يتيم ميشدند ودردبي پدري وبي مادري را هرگز تحمل نميكردند.اگرمنصفي آماردرستي از تصادفات اين جاده رابايكي از جاده هاي اصلي كشورمقايسه ميكرد بطورحتم كفه جاده مرگ سنگيني ميكرد.اگربجاي همايشها قسمتي ازمغازه هاي خيابان وحشي بافقي خريداري شده بودشايد شهرمان چهره بهتري داشت.وهزاران اما واگروشايدديگركه شما خواننده ارجمند بهتراز من واقفيد.
به عمل كاربرآيد به سخنداني نيست
به اميد شهري آباد
محمدرضارضايي بافقي
بگذار بگذرم از این گذر که رهگذری نیست که گذر کند از گذر ما
خدایا،خدا وکیلی تو کار بعضی بندگانت ماندم ،چه فکری می کنند،چه اندیشه ای دارند،از کجا آمدن به کجا میخواهند بروند ،کجارا میخواهند بگیرند،نمیدونم قرآن و پیامبر و امامان و رهبر من با آنها فرق دارد،نه احساس ،نه منطق،نه معادله ،نه هیچ چیز به کمکم نمیاد تا بتوانم توجیه کنم خودم را،می بینم احادیث و تمثال شهدا را و سخنان رهبر راوفقط روی در دیوار و پوستر و کتاب بچه ها خلاصه شده و فقط این اشیا هستند که حافظ آنها هستند
و آدمها بی تفاوت از کنارش میگذرند،
به کجا داریم میریم
مقصد کجاست
شاید قله قاف یا ناکجا آباد
اگر مقصد این دو جا باشد پس دارند راه را درست میرند ما اشتباه میکنیم
زندگی و. وصیتنامه شهیدان را میخوندم از جمله شاهرخ ضرغام و احمد متوسلیان را،واقعا چه مخ ها
و انسانهای آسمانی را از دست دادیم که اگر بودند شاید وضع ما این نبود
خدایا ذخیره آخرت را برسان