احیاگر مسجد جمکران

دسته: فرهنگی، هنری، مذهبی
بدون دیدگاه
یکشنبه - 11 تیر 1391


با توجه به فرارسیدن نیمه شعبان ولادت با سعادت منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و حرکت بسیاری از شیعیان به طرف شهر مقدس قم و مسجد مقدس جمکران شایسته  است یادی کنیم از احیاگر مسجد جمکران و اولین کسی که مردم را به طرف آن مسجد سوق داد.

کسی که باعث شد امروزه مسجد مقدس جمکران جایگاه ویژه ای را در فضای معنوی و مذهبی کشورمان پیدا کرده و شب و روزی نیست که آن مسجد خالی از سیل مشتاقان حضرتش باشد.

کسی که شبانه روز در ساخت و ساز مسجد و آباد کردن آن خواب و خوراک نداشت و حتی خود نیز کمر همت بسته و در تعمیر آن فراوان کوشید.

و این شخصیت بزرگ، کسی نیست جز مرحوم آیه الله حاج شیخ محمد تقی بافقى (ره) که تشرفات او به محضر مبارک امام زمان (عجل الله تعالی فرجه ) در کتاب های فراوانی نقل شده و ارتباط تنگاتنگ او با مولای خود موجب غبطه و حسرت بسیاری از بزرگان دینی ماست.[1] همو که تمام فکر و ذهنش امام زمان(عج) و شیفته  وفریفته مولایش بود و هر جا می نشست دم از مولا زده و با استعانت از او امورش را رتق و فتق می کرد.

مرحوم آیه الله بافقی (ره) در ساختن مساجد عزمی جدی داشت به گونه ای که در شهر مقدس قم مساجد متعددی را بنا کرد که از جمله می توان به مسجد حسین آباد واقع در بازار کهنه و مسجد باغ پنبه و مسجد نو اشاره کرد.

آیة الله بافقى (ره)، در شهر ری نیز ضمن برنامه های عبادی به عمران و احیای مساجد همت گماشت که از جمله آنها مسجد کوچه زنگنه ، مسجد نو، مسجد دروازه باباخان، مسجد و مقبره مرحوم سید علی اکبر تفرشی می باشد . غالب شب های جمعه و احیا را در مسجد بیتوته داشت و به خواندن دعا و راز و نیازهای جان سوز به سر می برد .

وی همچنین به بازسازی و رونق دادن مساجد متروکه نیز علاقه خاصی داشت و با نماز خواندن و بیتوته کردن در آن مساجد و افطاری دادن در آنها، موجبات آبادانی آنها را فراهم می کرد. [2]

از جمله مساجدی که با عزم و اراده و همت ایشان رونق گرفت و معروف شد مسجد مقدس جمکران است که به عشق امام زمان دست به تعمیر آن زد و مردم را به سوی آن و بهتر است بگوییم به سوی مولای خویش فراخواند و تا نام و یاد آقا و سرورش را در دل و نهاد مردم زنده کند.

جناب آقای علی اصغر فقیهی نویسنده کتاب تاریخ مذهبی قم می گوید:

مسجد جمكران را ايشان احيا كرد چون تا آن زمان تنها خواص مي‏رفتند مسجد جمكران و كسي از جمکران خبری نداشت. ايشان شب چهارشنبه حركت مي‏كرد با عده‏اي از طلاب، آن موقع پياده مي‏رفت. اكثر مردم پياده مي‏رفتند ما خودمان با خانواده پياده مي‏رفتيم. شبهاي چهارشنبه تا صبح هم در حال تهجّد بود، خيلي ديدني بود.

مسجد آن موقع مخروبه بود.پشه‏هاي عجيبي داشت، حشرات گزنده داشت، به هر حال با اين توجه مرحوم بافقي(ره) و حركت دادن مردم به صورت دسته‏جمعي در شبهاي چهارشنبه، كم كم مردم قم فهميدند كه اينجا جاي مقدسي است. لذا از آن موقع علاقه و توجه مردم به مسجد جمكران زياد شد و از آن موقع مسجد رونق گرفت.

سپس آیه الله بافقی(ره) اقدام به تعمیر مسجد و ساختن آب انبار در کنار آن کرد. حتی خود نیز با شوق زیادی کار می‌کرد و با دست خود خار و خاشاک و سنگ ها را از مسیر منتهی به جمکران برمی داشت و راه را برای مردم هموار می کرد تا مانعی برای رفتن مردم به مسجد نباشد و به قدری در احیاء مسجد کوشید که تا کنون مردم مرهون اقدامات و همت ایشان هستند. [3]

گره گشایی امام زمان(عج) به واسطه مرحوم بافقی (ره) در مسیر جمکران

  حاج علی محمد قمی می گوید: مرحوم پدرم چنین نقل فرموده اند:من نذر کرده بودم چهل شب جمعه یا چهارشنبه (تردید از گوینده است) به خاطر جنبه اقتصادی و آفاتی که به زراعت رسیده بود به مسجد جمکران مشرف شوم.  سی و نه شب رفتم شب جمعه یا چهارشنبه آخر بود که به مسجد رفتم و اعمال مسجد را انجام داده و نماز حضرت ولی عصر علیه السلام را خوانده و بیرون آمدم . هوس چای کردم گشتم تا آشنایی پیدا کنم و چای بخورم. به عده ای از آشنایان بخوردم که اسباب چای داشتند لکن آب نداشتند من ظرف آب را گرفتم تا به آب انبار نزدیک مسجد بروم و آب بیاورم. نصف پله ها را رفتم وسط آن جا چراغ نفتی نصب کرده بودند یک وقت متوجه شدم آقایی دارد بالا می آید سلام کردم با محبت جواب داد و از من احوال پرسی کرد مثل کسی که سالها است با من رفیق و آشنا است. فرمودند: مسجد آمدی؟ گفتم: آری. پرسیدند چند هفته است؟ گفتم: هفته چهلم است. فرمودند: حاجتی داری؟ گفتم: آری؟ فرمودند: برآورده شده؟ گفتم: نه. فرمودند: از کدام راه می آیی؟ عرض کرده: از جاده قدیم (آسیاب لتون). فرمود: بین باغ آقا و آسیاب دو سه پل است شما وقتی از پل اول که بالا می روی شیخ محمد تقی بافقى (ره) را می بینی که می آید در حالی که عبایش را زیر بغل گذاشته و سنگها را از جاده به کنار می ریزد. این برخورد را به او بگو و سلام مرا به او برسان و بگو از آن چه ما نزد تو داریم یک مقدار به تو بدهد. وقت بازگشت من از همان راه که برمی گشتم در همان مکان به شیخ محمدتقی بافقى (ره) برخورد نمودم. دیدم که عبا را زیر بغل گذاشته و خم می شد سنگ ها را از جاده به کنار می ریخت چون به او برخورد کردم و جریان را تعریف نمودم و گفتم آقا تو را سلام رسانید نشست و خیلی گریه کرد، بعد گفت آقا دیگر چه فرمودند؟ گفتم: فرمودند از آن چه که از ما نزد شما هست مقداری به من بدهید ایشان کیسه ای در آورد و مقداری پول خرد که داخل کیسه بود کف دستم ریخت و چند قِرانی به من داد و فرمود آقا مطلب دیگری نفرمودند ؟ گفتم: نه مرحوم شیخ فرمود: خداوند به شما خیر و برکت دهد و رفتند. بعد از این جریان مرحوم پدرم می گفت من وضعم خوب شد و اوضاع کارم رو به راه شد. [4]

توجه ویژه امام زمان (عج) به مرحوم بافقی(ره) در مسجد جمکران

 آقای سید مرتضی حسینی که یکی از سادات متدین قم بوده است، می گوید:شبهای چهارشنبه در خدمت مرحوم  بافقى (ره) به مسجد جمکران می رفتیم.در یکی از شبهای زمستان که برف سنگینی آمده بود، من در منزل نشسته بودم، ناگهان به یادم آمد که امشب شب چهارشنبه است، ممکن است آیت الله بافقى (ره) به مسجد بروند. ولی از طرفی چون آن وقتها مسجد مقدس جمکران راه ماشین رو نداشت و مردم مجبور بودند که آن راه را پیاده بروند و به قدری برف روی زمین نشسته بود که ممکن نبود کسی بتواند آن راه را راحت بپیماید، با خود فکر می کردم که معظم له به مسجد نمی روند.به هرحال دلم طاقت نیاورد، از منزل بیرون آمدم، بیشتر می خواستم آیت الله بافقى (ره) را پیدا کنم و نگذارم به مسجد مقدس جمکران بروند. به منزلشان رفتم، به هر طرف سراسیمه سراغ ایشان را می گرفتم تا آن که به میدان میر که سر راه مسجد مقدس جمکران است رسیدم.در آن جا دوست نانوایی داشتم که وقتی دید من این طرف و آن طرف نگاه می کنم، از من پرسید، چرا مضطربی، چه می خواهی؟گفتم: نمی دانم که آیا آیت الله بافقى (ره) به مسجد مقدس جمکران رفته اند یا امشب در قم مانده اند؟!نانوا گفت: من او را با چند نفر از طلاب دیدم که به طرف مسجد جمکران می رفتند!من با شنیدن این جمله خواستم پشت سر آن ها بروم، که آن دوست نانوا گفت: آنها خیلی وقت است رفته اند، شاید الان نزدیک مسجد باشند.من از شنیدن این جمله بیشتر پریشان شدم و ناراحت بودم که مبادا در این برف و کولاک به خطر بیافتد.به هر حال چاره ای نداشتم، به منزل برگشتم، ولی فوق العاده پریشان و مضطرب بودم، خوابم نمی برد.تا آن که نزدیک صبح، مرا مختصر خوابی ربود؛ در عالم رؤیا حضرت ولی عصر علیه السلام را دیدم که وارد منزل ما شدند و به من فرمودند:سید مرتضی چرا ناراحتی؟گفتم: ای مولای من ناراحتیم برای آقای حاج شیخ محمدتقی بافقى (ره) است؛ زیرا او امشب به مسجد رفته و نمی دانم به سر او چه آمده است!فرمود: سیدمرتضی گمان می کنی ما از حاج شیخ دوریم، همین الان به مسجد رفته بودم و وسایل استراحت او و همراهانش را فراهم کردم.از خواب بیدار شدم به اهل منزل این بشارت را دادم و گفتم: در خواب دیده ام که حضرت ولی عصر علیه السلام وسایل راحتی آقای حاج شیخ محمد تقی بافقى (ره) را فراهم کرده اند.اهل بیتم هم، چون به همین خاطر مضطرب بود، خوشحال شد و من فردای آن شب که از منزل بیرون رفتم به یکی از همراهان آیت الله بافقى (ره) برخوردم، دیشب بر شما چه گذشت؟ گفت: جایت خالی بود دیشب اول شب آیت الله بافقى (ره) ما را به طرف مسجد جمکران برد، ما یا به خاطر شوقی که در دلمان بود و یا کرامتی شد، مثل آن که ابداً برفی نیامده و زمین خشک است، به طرف مسجد جمکران رفتیم به آن جا رسیدیم ودر آن جا کسی را ندیدیم و سرما به ما فشار آورده بود، متحیر بودیم که چه باید بکنیم. ناگهان دیدیم سیدی وارد مسجد شد و به حاج شیخ گفت: “می خواهید برای شما لحاف و کرسی و آتش بیاوریم”.آیت الله بافقى (ره) با کمال ادب گفتند: “اختیار با شما است”.آن سید از مسجد بیرون رفت، پس از چند دقیقه لحاف و کرسی و منقل و آتش آورد و با آن که در آن نزدیکی ها کسی نبود، وسایل راحتی ما را فراهم فرمود.وقتی می خواست از ما جدا شود، یکی از همراهان به او گفت: ما باید صبح زود به قم برگردیم این وسایل را به کجا بسپاریم؟ آن سید فرمود: هر کسی آورده خودش می برد و او رفت؛ ما در فکر فرو رفته بویدم که این آقای این وسایل را از کجا به این زودی آورده، زیرا آن اطراف کسی زندگی نمی کند و اگر می خواست آنها را از ده جمکران بیاورد، اولاً در آن شب سرد و کولاک برف، کار مشکلی بود و ثانیاً مدتی طول می کشید.بالاخره شب را به راحتی به سر بردیم و صبح هم که از آن جا بیرون آمدیم آن وسایل را همان جا گذاشتیم.من به او جریان خوابم را گفتم و معلوم شد که حضرت بقیة الله روحی فداه هیچ گاه دوستانش را وا نمی گذارد و به آن ها کمک می کند .[5]

انشاءالله روزی برسد که تمامی شیعیان، روز ظهور حضرتش را درک کرده و ورودش را جشن بگیرند.

سید عباس حسینی باقرآبادی


[1] . جهت آگاهی بیشتر به کتابهای، ملاقات با امام زمان، شیفتگان حضرت مهدی ، کرامات صالحین، گنجینه دانشمندان، مجاهد شهید آیه الله بافقی، حکایت های شگفت انگیزی از مسجد جمکران، ارواح مهربان و … مراجعه فرمائید.

[2] . آیه الله محمد شریف رازی، مجاهد شهید آیت الله حاج شیخ محمد تقی بافقى (ره)، ص113

[3] . مجله کوثر، تیر 1377، شماره 16، ص79، گفتگو با علی اصغر فقیهی

[4] . حیدر قنبری، داستان های شگفت انگیزی از مسجد مقدس جمکران، ، ص117

[5] . محمد شریف رازی، مجاهد شهید آیت الله حاج شیخ محمد تقی بافقى (ره)، ص79


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۲۳
برچسب ها:

You cannot copy content of this page