قلم شکستنی است
اکنون می خواهم « قلم را لختی بگریانم « نه بر احوال رفته ای؛ بلکه بر احوال زمانه؛ از ناحقی که بر اهل قلم می رود به حکم آنکه ننویسند! و یا بنویسند به رسم فرمایشی! و از دردی نگویند و فریاد حق طلبانه ای را به گوش مسئولی ولو الکن نرسانند! اگر قلم شنوایی نکند و گوش به فرمان نباشد او را با هر ابزاری شده خردش می کنند! هزاران مشکل به آیین، مشکل تراشی برایش می سازند و می بافند تا زبان تیز قلم را با دست زور خود دوتا کنند.
این است حال و روز قلم! که هر چه در توان دارند از تهدید و ارعاب گرفته تا قطع لقمه نانی به کار می گیرند تا قلم را یارای نوشتنش نباشد؛ آنچنان که سودای حکمروایی بر قلم را در سر می پرورانند! چه روزگار بدی خواهد شد که سرنوشت قلم بدست اینان بیفتد. قلمی که اگر می نویسد نه برای خود نه برای نان و آبی و نه برای پست و مقامی و نه برای رئیس و مرئوسی؛ بلکه می نویسد که رسالتش به حکم قانون نوشتن از دردهاست! نوشتن از کاستی ها و نوشتن از خوبی هاست. می نویسد تا زبان بی زبانان باشد! آنان که جرأت ندارند در برابر مسئولی صدای خود را آزاد کنند! درد خود را بگویند، می ترسند و واهمه دارند که نان گرمشان سرد شود؛ اما قلم هم توانی دارد آن مقدار نیست که در زیر سنگ زمانه تحمل درد کند، قلم نحیف است و به اندک سایه سنگین می شکند، آری قلم شکستنی است و قلم رفتنی! نه تاب درد دارد و نه تاب ماندن! می رود آنجا که دردش را بشناسند و قدرش را بدانند! « قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری» اما مرام و اندیشه قلم جاودان است که از عشق می گوید از آن چیزی که قرنها برایش گفته اند و تا پایان عمر آدمی هم برایش خواهند گفت: از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
این عشق گفتن است که سالیان سال در نهاد قلم به ودیعه سپرده شده و خداوند بر صاحبان قلم تکلیف کرده « ن وَالقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ « – سوگند به قلم و آنچه مینويسند (قرآن کریم)
محمدحسین تشکری
برای اینکه جامعه ی ما از شر مفاسد رهایی یابد باید مطبوعات آزاد داشته باشیم.برای داشتن مطبوعات آزاد نیازمند داشتن آزادی بیان و آزادی پس از بیان هستیم و متاسفانه در جامعه ی ما این امر وجود ندارد.آزادی بیان از طریق حکومت و کارهای اصلاح طلبانه به جامعه تزریق نمی شود بلکه مردم هستند که باید این آزادی را به وجود آورند و در پشت قلم بدستان قرار گیرند تا آنها قلم را برای حقیقت بگردانند و به نان نفروشند.
به قول شاعر :
نطق آزاد و بیان آزاد است
روح آزاد و روان آزاد است
همه جا زمزمه ی آزادی است
پیر آزاد و جوان آزاد است
در هدف ساختن سینه ی خلق
تیر آزاد و کمان آزاد است
از پی ریختن خون بشر
تیغ آزاد و سنان آزاد است
اگر از وضع جهان نالانی
ناله آزاد و فغان آزاد است
بر سر خود بزن و نعره بکش
دست آزاد و دهان آزاد است
یا شاعری دیگر می گوید :
گفت آزاد شدی، هرچه دلت خواست بگو
فقط هر نکته که بی مورد و بی جاست نگو
فی المثل از ملخ و عقرب و از مار بگو
ولی از مرغ و از آن گربه که زیباست نگو
یخمک و پشمک و کشک است تماما آزاد
ولی از نرخ پنیر و شکر و ماست نگو
ز ره و راهی و سالک یک نفس حرف بزن
ولی از سنگ وز آن درد که در پاست نگو
بگو از آنکه بخفت و خبر از سیل نداشت
ولی از هر که نشست یا که بپاخاست نگو
نکته هرچند عیان است، بیانش منما
و دگر نکته که مخفی و نه پیداست نگو
بگو از کوچه گذشتی ، بر آن جوی نشستی
ولی از آنطرف کوچه که دعواست نگو
حرف دیروز مزن چونکه به امروز رسید
نقل امروز که خود دیشب فرداست نگو
مژده، آزاد شدی هرچه دلت خواست بگو
فقط از صد کلمه یک کلمه “راست ” نگو