بیشتر بدانیم(روزنامه طوفان)

دسته: عمومی
۳ دیدگاه
یکشنبه - 28 دی 1393

index

روزنامه طوفان روزنامه یومیه‌ای بود که توسط محمد فرخی یزدی منتشر می‌شد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده‌است. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشار روزنامه دچار وقفه گردیده‌است. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف می‌شد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامه‌ها همچون «پیکار»، «قیام»، طلیعه آئینه افکار» و «ستاره شرق» مقالات و اشعار خود را منتشر می‌نمود. طوفان عنوان روزنامه داشته و در سال اول، هفته‌ای دو روز (جمعه و دوشنبه)، و در سال‌های بعد سه نوبت در هفته (دوشنبه و چهارشنبه و جمعه) منتشر می‌شده‌است. این روزنامه تا سال سوم چندین‌بار توقیف شد ولی فرخی به این زورگویی‌ها اعتنایی نداشته، افکار خود را در روزنامه‌های دیگر مانند: ستاره شرق، قیام، پیکار و… منتشر می‌کرد. طوفان در سال هشتم خود به مجله تبدیل شد اما این بار هم یک‌سال بیشتر دوام نکرد. بهای سالیانه طوفان 100 قران بوده است. تنها دوره کامل موجود طوفان در اختیار خانواده سیدابوالحسن حائری‌زاده یزدی(نماینده مجلس شورای ملی مشروطه) است. علاوه بر فرخی یزدی، نویسندگانی همچون احمد کسروی و ملک‌الشعرا بهارو حبیب یغمایی نیز در این روزنامه مطلب می‌نوشته‌اند

محمد فرخی یزدی

میرزا محمد فرخی یزدی (تاج الشعرا) (۱۲۶۸ یزد – ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران از جمله روزنامه طوفان بود. او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود و در زندان قصر کشته شد. مدفن او نامعلوم است.

خانواده و تحصیلات

پدرش محمدابراهیم سمسار یزدی بود. برادری داشت عبدالغفور نام که یازده سال از وی بزرگ‌تر بود. فرخی علوم مقدماتی را در یزد فرا گرفت. قدری در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل نمود. فرخی تا حدود سن ۱۶ سالگی تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. وی در حدود سن ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد می‌سرود، از مدرسه اخراج شد.[۱]

هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت

آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت

در دفتر زمانه فتـد نامش از قلـم

هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

در پیشگاه اهل خرد نیست محترمهر کس که فکر جامعه را محترم نداشت
باآنکه جیب و جام من از مال و می تهی ستما را فراغتی ست که جمشید جم نداشت
انصاف و عدل داشت موافق بسی ولیچون فرخی موافق ثابت قدم نداشت

شعر

فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد و فرخی خود معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی به خصوص رباعی زیر است:

گر در همه شهر، یک سر نیشتر استدر پای کسی رَوَد که درویش‌تر است
با این همه راستی که میزان داردمیل از طرفی کند که زر بیشتر است

شعر فرخی از میان شعرای متقدم، بیش از همه از مسعود سعد سلمان متأثر است.[۲] او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشته‌است:

شب چو در بستم و مست از می نابش کردمماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن تُرک ختا دشمن جان بود مراگرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشمآنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمعآتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهادخواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابه غم بود و جگرگوشه دردبر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بودآنچه جان کَند تنم، عمر حسابش کردم

سروده فوق مورد استقبال تمام شعرای پارسی زبان واقع گردید؛ مخصوصا شعرای بزرگ افغانستان مانند قاری عبدالله خان و امیر عمرخان. حسین مکی در مقدمه دیوان فرخی در ادامه اضافه می‌کند:

«مقام فرخی در غزل‌سرایی [را باید] دریابند. نه تنها مرگ وی را یکی از ضربات سهمگین بر پیکر دلفریب ادب و درشت سیلی بر چهره زیبای سخن دانند بلکه فقدان المناک ادبی جبران‌ناپذیر به شمار آرند، زیرا این قبیل اشخاص در هر عصری خود به خود پیدا نمی‌شوند و قرن‌ها می‌گذرد تا چنین افرادی پا به عرصه ظهور گذارند».

آغاز مبارزه در یزد

فرخی از هواداران جدی و حقیقی حزب دموکرات در شهر یزد بود. وی در غزلی آزادی را چنین می‌ستاید:

قسم به عزت و قدر و مقام آزادیکه روح‌بخش جهان است نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بُوَد آن‌کسکه داشت از دل و جان، احترام آزادی
چگونه پای گذاری به صِرف دعوت شیخبه مسلکی که ندارد مرام آزادی
هزار بار بُوَد به ز صبح استبدادبرای دسته پابسته شام آزادی
به روزگار، قیامت به پا شود آن روزکنند رنج‌بران چون قیام آزادی
اگر خدای به من فرصتی دهد یک روزکِشم ز مرتجعین انتقام آزادی
ز بند بندگی خواجه کی شوی آزادچو «فرخی» نشوی گر غلام آزادی

در نوروز سال ۱۳۲۷ ق، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیده‌ای در مدح حاکم و حکومت وقت می‌ساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند.[۳] در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغم‌الدوله قشقایی حاکم یزد چنین گفت:

خود تو می‌دانی نی ام از شاعران چاپلوسکز برای سیم بنمایم کسی را پای‌بوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شویبهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی

به همین مناسبت حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور به‌کلی منکر وقوع چنین واقعه‌ای شد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با زغال بر دیوار زندان نگاشت:[۴]

به زندان نگردد اگر عمر طیمن و ضیغم‌الدوله و ملک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یاربرآرم از آن بختیاری دمار

فرخی درباره دوخته شدن لبانش سروده‌است:

شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌امتا بسوزد دلت از بهر دل سوخته‌ام

مبارزه در تهران

در اواخر سال ۱۳۲۸ ق فرخی به تهران کوچید و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را درباره آزادی در روزنامه‌ها به نشر سپرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسی‌ها قرار گرفت. وی هنگامی که به طور ناشناس عزم ورود به ایران از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سوء قصد قرار گرفت. در دوران نخست‌وزیری وثوق‌الدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدت‌ها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید.[۵]

روزنامه‌نگاری

فرخی در سال ۱۳۰۰ ش در تهران روزنامه طوفان را منتشر ساخت.

کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیستبس که مهر دوست آنجا هست جای کینه نیست
نقد جان را رایگان در راه آزادی دهیمگر به جیب و کیسه ما مفلسان نقدینه نیست
خوب و بد را صفحه طوفان نماید منعکسزانکه این لوح درخشان کمتر از آیینه نیست

طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده‌است. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشار روزنامه دچار وقفه گردیده‌است. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف می‌شد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامه‌ها همچون پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات و اشعار خود را منتشر می‌نمود.[۶] فرخی درباره توقیف‌های مکرر روزنامه‌هایش سروده:

هر خامه نکرد ناکسان را توصیفهر نامه نکرد خائنان را تعریف
آن خامه ز پافشاری ظلم شکستآن نامه به دست ظالمان شد توقیف

نمایندگی مجلس

در سال ۱۳۰۷ ش فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانون‌گذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا می‌شنید و حتی یک بار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.[۷]

زندان و مرگ

وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی در نشریه‌ای به نام «پیکار» که صاحب‌امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پرونده‌ای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.[۸]

فرخی در زندان قصر و ظاهراً در شهریور ۱۳۱۸ به طور عمدی مسموم شد. بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در بیمارستان زندان، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شده‌است.[۹]

سلول فرخی یزدی[ویرایش]

سلول فرخی زندان قصر بعد از مرمت

بنابر اظهارات علی اصغر مونسان مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهر تهران در زمان مرمت زندان قصر به سلولی برخوردند که بر دیوارهایش اشعار فرخی یزدی نقش بسته بوده و با توجه به این موضوع اتاق مذکور را به عنوان سلول فرخی یزدی شناسایی کرده و تنها آن را مرمت و بازسازی کرده در معرض بازدید عموم قرار داده‌اند. البته جای آن دارد که متخصصان فن صحت این مطلب را به شکل دقیق تری مورد بررسی قرار دهند.

سوگواران را مجال بازدید و دید نیستبازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست
عید نوروزی که از بیداد ضحاکی عزاستهرکه شادی می‌کند از دوده جمشید نیست
بی گناهی گر به زندان مُرد با حال تباهظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست
وای بر شهری که در آن مزد مردان درستاز حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست

زندان قصر ۱۳۱۸

منبع: ویکی پدیا

تهیه  و ارسال: علیرضا رنجبر


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۵۹۵
برچسب ها:
دیدگاه ها
جلیل زعیمیان این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 28 دی 1393 - 7:24 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

عالی بود .

به راستی که جای چنین مطالبی در سایت ها و روزنامه های شهر ، خالی است . مطمئناً درج این گونه مطالب به جای برخی از اخبار بی اهمیت و یا کم اهمیت ، در بالا بردن سطح دانش و آگاهی مخاطبان مؤثر است .هر چند که این سایت یک سایت خبری است اما لازم است که علاوه بر اخبار ، به مسائل فرهنگی و ادبی نیز ، بیش از پیش، بها بدهد.

رنجبر بافقی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 29 دی 1393 - 2:32 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

روح این شاعر ازادی خواه و مبارز شاد
اگر چه مثل وحشی بافقی مزارش نا معلوم است

ناشناس این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 29 دی 1393 - 6:32 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

پزشک احمدی به علت قتل عمد فرخی یزدی محاکمه و اعدام شد .
ذکر این نکته واجب است که فرخی متاثر از افکار کمونیستی بود و مدتی در شوروی هم زندگی کرد . افکاری که منجر به وجود آمدن کشوری چون کره شمالی شد .پس این افکار که امروز آزادی خواهانه می نماید اگر اجازه ی بروز پیدا می کرد بعید بود به آزادی و دموکراسی بینجامد .
در کوبا نیز این افکار به دیکتاتوری انجامید.
کمونیست در تئوری قشنگ و زیباست ولی وقتی در عمل پیاده می شود سیاه ترین نوع حکومت است.
به این موضوع هم توجه کنید و یک تنه به قضاوت نشینید.

You cannot copy content of this page