اتحاد آهنین
در کویر آتش و سیلاب خاک / دشت ها از فرط گرما چاک چاک
گوهری پیدا شد از دریای خشک / سرزمینِ بافق با مردان پاک
ریگزاران، در شرارِ آفتاب / زیر پایِ اُشتران ، چون دُرِ ناب
نخل های سَرفرازش، موج موج / اَختران در آسمانش ، فوج فوج
سینه ها سوزان ولی دریایِ مهر/ بر زبانِ کودکانش ، شورِ شعر
گنبد تابنده اش ، نورالهدی / بارگاه نعمت از فضلِ خدا
ماهیان در شور زارِ آبها / چون طلا هستند و گنجی پربها
دست های مردمانش پینه دار / قلب هایی مهربان و داغدار
داغدارِ لاله های آتشین / در مزار ِ یار، چون دریایِ کین
در میانِ این نگین شهرِ شهید / سربرآورده کُهن کوهِ نوید
کوهسار آهنین سرفراز / می زند هر سنگ آن، آهنگ راز
رازهایی از نیاکان از اَزل / سیره هایِ مردمانِ بی بَدَل
قصه هایی از تلاشِ روز و شب / کارگرهای شکسته زیر تَب
عمرهایِ ته شده در گودِ کوه / دردهایِ سربه مهر با شکوه
ریز ریزِ دست های با جَنَم / قطره قطره داغ هایِ پر صنم
بعد از این دورانِ پر زجر و ستم / حال باید بُرد این کوهِ کَرَم؟
این چراغی را که بر خانه رَواست / گو کدامین اَهرِمن آن مُدعاست؟
چشمتان بر آسمان و زیر پا / لِه شده دل های پر احساس ما
از بزرگ و کوچک و ریز و درشت / دستها کرده گِره مانند مشت
مشت های آهنین چون کوه خشم / سرو های قد کشیده سوی عرش
آه، ای کوه پر از خشم و سِتُرگ / وارَهان خود را زِ چنگِ گله گرگ
قله ات گر شد بُرون از دستِ ما / ریشه های محکمت در چنگِ ما
زخم ها را مرحمی باید گذاشت / نامه های پُر زِ کین ، از نو نگاشت
ساقیا این دَهر را سامان بده / بینوایان را ستم ، پایان بده
از میانِ مُشت مُشتِ اتحاد / کوهِ آهن را دوباره جان بده
سراینده : فهیمه زارع
دانشجوی کارشناسی ارشد تحقیقات آموزشی
مرحبا به این شاعر که درد جامعه بافق را به خوبی شناخته و برای آن از تار و پود وجودش شعری ناب سراییده که بند بند آن حکایتی از وفاداری مردمان به نعمات خدادای آنهاست به ویژه اینجا که می خواهد کوه چغارت خود را از چنگ گرگ خاین خیانتکار وارهاند.