وکسی نصب نکرده است به سردامن شهر، تندیسش
بافق آباد کنید
زادگاه شاعری چون وحشی است
زیر تلی از خاک
نشود دفن به بی تدبیری
حیف این خطه پاک
که شود خانه خراب
گر فقیرید به فهم شعرش
خانه اش دفن به انبوهی از گل نکنید
دسترنج سالها؛ فکر و اندیشه و ذوق
حیف اینگونه رود باد فنا
آتش این دل را، شعله افزون نکنید
لحظه ای گوش کنید شرح آن شعر که گفت:
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
در عجب از اینم
که چرا یاد وی اندر دل مردم مرده
خانه اش ویران شد
وکسی نصب نکرده است به سردامن شهر، تندیسش
تا به هر صبح و مساء
مردم این وادی
جرعه نوشی بکنند از ذوقش
سرفراز و سرخوش پی اشعار بلندش باشند
و به یک فاتحه جانانه
روح رنجور و دلش شاد کنند
محمود حاجی محمدی
از تنگی چشم فیل معلومم شد
آنانکه غنی ترند محتاج ترند