روزگاری دلم این قدر تار نبود
روزگاری دلم این قدر تار نبود
مرثیه خوان دردهای هربیمار نبود
دور بودم ز گناهان و افکار پلید
این همه در دام غیبت گرفتار نبود
نوجوانی بودم درآغاز صاف وزلال
در پی رفیقهای ناباب وبیکار نبود
گویم زمان بمن دست نامردی داد
دور کرد زصراط و با من یار نبود
خجلم زسالها که به گمراهی رفت
کسی بهر دلم مرهم و تیمار نبود
گشته ام پشیمان زین گناهان زیاد
روی توبه بهر گناهان بسیار نبود
گویند بمن غفارالذنوب است خدا
ایکاش زآغاز مرا با بیگانه کارنبود
محمود حاجی محمدی
مدیر محترم سایت هر چرتی رو سایتتون قرار ندهید ….والله همین چهار تا شاعر جوون هم که دارند رشته شو می خوننند خجالت می کشند بگین این شاعر شهر ماس……….یه تذکر بدید بگید بابا این شعرتون نشون چهار تا آدم خبره بده بعد درج کنید. ای بابا……مگه میشه …. مگه داریم.