نخریم و نخوریم
دیشب گذرم افتاد به مرکز شهر و کوچه دکترهای بافق. مدت زمانی که در ماشین نشسته بودم تا نوبت دیدار دکتر برسد بطور اتفاقی، حواسم رفت به چراغ خطر موتورسیکلت های عبوری از مرکز شهر. شروع به شمردن کردم. از ساعت 8 و بیست دقیقه تا حدود 8 و چهل دقیقه شب؛ توانستم 136 موتورسیکت عبوری را بشمرم که از این تعداد 64 موتور، فاقد چراغ خطر روشن بودند. تعجب کردم! چرا مردم این اندازه به سلامت خود بی تفاوت هستند؟ مگر نمی دانند رانندگی در شب، آنهم با چراغ قرمز خاموش، خطر تصادف و صدمه را چندین برابر می کند؟ کمی که فکر کردم دیدم نمی شود این تعداد نسبتاً زیاد از وسایط نقلیه مردم، دارای یک عیب یکسان باشند.
مشکلی که همه گیر می شود باید علت را در جای دیگری جستجو کرد.
فوراً ذهنم رفت به وسیله نقلیه معیوب. من به مردم حق دادم. وقتی قرار باشد اجناس نامرغوب چینی را در این کشور سرهم کنند و به اسم موتور سیکلت، دست مردم بدهند، نتیجه همین می شود. خوشبختانه سن من و بزرگترهای من در حد و حدودی هست که بتوانیم یاد بیاوریم چه وسایل خوب و مستحکمی در این مملکت بود. فرد محترمی را می شناسم که یک موتور هوندای اصل _ از آنها که اوایل انقلاب مستقیم از ژاپن، بار کشتی می کردند و با تایید شورا با قیمت چند هزار تومان بین افراد فاقد وسیله نقلیه توزیع می کردند _ در سال 60 خرید و حدود 30 سال از آن استفاده کرد و جالب است بدانید صدای موزون هوندا تا روز آخر تغییری نکرد ( موتور دوستان می دانند صدای موتور سیلکت خوب چگونه است).
این نکته قابل انکار نیست که قدرت خرید ما هم کم شده و بخاطر شرایط اقتصادی نامساعد، توان هزینه کردن برای اجناس باکیفیت را نداریم. ولی این دلیل نمی شود که تولیدکنندگان جنس بی کیفیت به دست مشتری بسپارند. وقتی نزدیک به نیمی از وسایط نقلیه که در شهر بافق تردد می کنند دارای یک عیب مشخص و خاص هستند، نشان می دهد تولیدکنندگان سهل انگاری کرده یا خدمت بعد از فروش نداشته اند.
بی مهری برخی تولیدکنندگان ایرانی به مشتریانشان، کار را بجایی رسانده که مردم درمانده، دست به خودزنی زده اند و حاضر شده اند با همه علاقه ای که به وطن و کشورشان دارند خرید کالا از دو کمپانی خودروساز وطنی را در شبکه های اجتماعی تحریم کنند و کمپین نه به خرید خودرو راه بیندازند.
هیچ کدام از ما راضی به ضربه زدن به ایران عزیزدردانه مان نیستیم ولی چه کنیم که کارد به استخوانمان می رسانند و ناچارمان می کنند کاری که با تعامل می شود حل کرد به نیش و نشتر و داغ و درفش و … برسد.
می گویند سزای گران فروش، نخریدن است. الان به جایی رسیده ایم که دلمان می خواهد تولیدکنندگانمان _حتی اگر شده با ضرر _ جنس مرغوب به مردم بفروشند. چون اگر خریداران روی دنده لج و لجاجت بیفتند و تصمیم به نخریدن بگیرند، نابودی تولیدکننده گران فروش حتمی است.
این قانون در مورد همه ی بازارها و همه کالاها صدق می کند. مثلاً می دانیم که قیمت زمین در بافق به هیچ وجه متعارف نیست و من به عنوان یک بافقی _که اتفاقاً شهرم را هم خیلی دوست می دارم _ با قاطعیت می گویم زمین در این شهر با این قیمت های بالا اصلا نمی ارزد. اما چه کنیم که شنیده ام عده ای به صورتی تبانی شده، قیمت زمین را افزایش داده و می دهند. الله اعلم.
نمی دانم چه شده که الان عادت کرده ایم با چراغ خاموش در اجتماع حرکت کنیم. یا چراغ های خطر موتورسیکلت هایمان روشن نیست یا با بصورت بطئی و زیرپوستی زمین های شهر را می خریم و بین خودمان معامله صوری می کنیم و به انتظار یک بخت برگشته می نشینیم تا گوشش را ببریم یا برخی بانک هامان که به هزار ترفند و با چراغ های فریبنده نیمه خاموش، سودهای شبهه ناک می خورند و به خورد ما نیز می دهند یا تولیدکنندگانی که با چراغ خاموش، جنس از چین و ماچین وارد می کنند و اینجا به هم می دوزند و به اسم جنس ایرانی به خلق می فروشند و باعث بی اعتباری کالای وطنی می شوند و صدها چراغ خاموش دیگر. و همه، بنوعی رضایت داده ایم به این زیستن در خاموشی. حتی رانندگانمان نیز خوب می دانند آنچه در تاریکی دیده نمی شود، ممکن است موتورسواری بیچراغ باشد.
می اندیشم روزی که نور ببارد و چراغ ها روشن شود، چه می کنیم؟ چه بر سر تولید ما خواهد آمد اگر خریدار ایرانی به سخن هوشمندانه عابد زاهدش گوش دهد، وقتی
ابراهیم ادهم را گفتند: گوشت گران است.
گفت: ارزانش کنیم.
گفتند: چگونه؟
گفت: نخریم و نخوریم.
احسنت احسنت احسنت
ولی حیف که گوش شنوایی نیست ،ما اشتباه را خودمان انجام دادیم و و باید عواقبش را هم خودمان قبول کنیم چون فهمیدند که ماها …..هستیم