چند نفر نام سراینده را درست حدس زده بودند?
به نام خداوند که چوپان من است
شاید به قول اساتید وشعرای این شهر این شعر دل نوشته ای بیش نباشد اما اگر راستش را بخواهید این نوشته را برای دل خودم وبرای کسی که دوستش دارم را نوشتم از عشقی که ان را نه تنها دفن نمی کنم بلکه در بالاترین جای این شهر قرار می دهم ومیروم .
بالاترین فرق ندارد بالای گلدسته ای باشد یا درختی …دلم خیلی میگیره که از این شهر میروم اما سرنوشت را کسی دگر نکرد که من انجام دهم .کسی که تنها باشد هرجا باشد تنهاست اما دراین شهر با این مردان وزنان بزرگ احساس تنهایی نکردم تنها برگ سبزی که می توانم تقدیم این شهر کنم همین دل نوشته است . ارزوی بهروزی برای این مردم مهمان نواز دارم که سرسوزن از انها بدی ندیدم بخدا می سپارمشان …
جواب سراینده ی این شعر که بود.
دوباره بخوانید
سیروس قزلباش
تقدیم به بانو
(میم)
در قلب کویر و پای کوهها خوابیده ای
زیر سم اسبان چه گذرها دیده ای
مردمت پا ی پتین میروند پیش رضا
هم با صفا و هم با رضا هم با سزا
چه بزرگانی در قاضی خوابیده اند
چه درشتی از درشتان دیده اند
دو منار دارد حرم داداش رضا
سرمه دان دیده اش اهل صفا
انشعاب با چند شهر است راه اهنش
معدن پر بار و سنگ ها ی اهنش
وحشی سینه اش از معشوق سوخته شد
لب اش ز دست یارش دوخته شد
هر که چون وحشی که عاشق میشود
شعر عشقش رنگ شقایق میشود
بی وفا شد یار،او هم زشهر رانده شد
چون زفراق سوخت شعرش پاینده شد
از برای یارش سینه خویش را دراند
یار زترس چون کبوتر او را پراند
گویند جاده ابریشم از این شهر میگذشت
جاده که گوروزرد یوزبودند سلطان دشت
ای اهنشهر سبزو قشنگ باشی همیشه پایدار
روزگارمردومان خوب توهمیشه سبزوبهار
این امامزاده با همت شیعیان شد اشنا
پله های مارپیچ منارش میرود تاپیش خدا
من ندانم معمارمسجد جامع نامش که بود.
که گوی سبقت ز معمار مساجد او ربود
باغ لرد، کوچه کرو،حوض بازو، چهارپرگار
کیش خیراباد ،سراستخرو قاضیا همچونگار
یاد دارم کودکی در کوچه امیل و محلات دگر
قدیم خانه ها با خشت و گل و تاق ها سربسر
بچگی در باغ لرد و کوچه های خاکی در قلعه
پا پتین می دویدیم این محل تا ان محله
هر مکان خاکت اهن و فسفات وجب به وجب
سوسوی چغارت،شب پیداست حتی ازپیچ رجب
شهرزیرخاکی که بافت قدیمش دیدنی است.
قصه ی، نطقی ومرادی شنیدنی است
شب از بی کسی پیر مراد کمی نور داشت
زورخانه زبی مهری، جای ضرب، تنبو داشت
کس داند قوری سماور اهن شهرز بهر کیست ؟
منقل و قوری و سماور اخه در تدبیر کیست ؟
کاش جاسماور، تندیسی ز وحشی انجا می بود
جای قوری تندیسئ ملا اسدالله بافقی بود
سلیمانی پیش نمازش مرد علم است و سلام
چو علی با مستمندان هم پیام وهم کلام
وقت تنگی کارگران، کنار انها رفت و نشست
دلش برای درد انها ان روز شکست
اسمان بهاباد نزدیکترین اسمان به زمین
مردمانش با صفا ، مهربان و پیرو دین
کشت خربزه و انگور سیاه و زعفران
دهقانان بهابادی می پرورانند پیر تا جوان
تپه های ماهورها درکوه بافق با شیب و فراز
چشمه خری و باراف، ماکو پراز رمزوراز
ازبیشه در بهاباد تا کره قصاب د رپیچ درخت
کوه بافق صخره صحب العبور و سنگ تخت
فاقد رود های دائمی است با چشمه و تنگ
اویشن ، بنه ،درمنه، تاغ و عروس سنگ
قطرم منازل و کوچه هایش سنگی دردیوارو کف
پلکانی پرپیچ وخم وباریک واشتی کنان ومستقف
مرضی1باشی چوهدهدای مرغ خوشرنگ پروازی
خبربه جهان رسانی ای شهرکه چه مهمان نوازی
سیروس از مردم این شهر،چه دیده دروصفش سروده
قزلباش گوید هم بافقی است و هم اهل شهر دروده
_ مورد پسند ،قابل قبول
عجب عجبا .کسی که امکانش نبود حدس زد .سیروس خان است دیگه……..؟؟؟