تارموی حضرت رسول (ص)در دستان یک بافقی
تارموی حضرت رسول (ص)در دستان یک بافقی
پس از اسارت سلطان حسین ،آخرین پادشاه صفویه وسقوط پایتختشان یعنی شهر اصفهان بدست اشرف و محمود خان افغان نوبت به نسخیر یزد وکرمان رسید که با دلاوری های عنایت سلطان بافقی شهر یزد چند سالی دربرابر افغانها مقاومت نمود تا افغانها با نیرنگ و فرستادن قرآن ، فرمانده دلاور بافقی را مجاب به مذاکره کردند و او و خانواده ۴۰ نفریش را بازداشت و به اصفهان بردندو همگی رااز زن ومرد گردن زدند و تنها چند کودک خردسال را ترحم کرده و نکشتند! یکی از نجات یافتگان نامش محمد مظفر بود که بعدها با بیرون راندن افغانها از ایران بدست نادر شاه (۱۱۶۰ ـ ۱۱۴۸ق) و بحکم او به حکومت بافق و تولیت آثار ائمه (ع)در ولایتهای یزد و کرمان برگزیده شدو تا آخر عمر در بافق بود و به “میـرزا خان“ مشهور بود. از جمله آثاری که از پدرش به قانون تولیت به ارث برده بود چند تار مو منتسب به حضرت ختمی مرتبت(ص) بود.
زمانی که شاه محمّد مظفر قصد تسخیر کرمان را نمود ومیرزا شمس الدین پدر ساکن کرمان بود از کرامات آثار ائمه اطهار از جمله موی سر مبارک حضرت رسول زیاد شنیده بود لذا از میرزا شمس الدین خواست تا تار موئی از حضرت را در ازای”هرچه میخواهد” به او بدهدکه میرزا نپذیرفت. نوشته اند که شاه به خداوند متوسل میشود و میرزا در عالم رویا حضرت رسول را میبیندکه امر میکنند تا خواهشش را بپذیرد. بنا براین فردا تاری از آن موها را به شاه می بخشد وشاه نیز دو روستای بزرگ کرمان به نامهای چترود و مظفرآباد را وقف اولاد شمس الدین بافقی مینماید. بعدها میرزا محمّد مظفر پسرکه تولیت مزبور را به دست می آورد دو شبانه روز آب چتروت را وقف مدرسه علمیه کرمان مینماید. از وی چهار پسر بنامهای میرزا شمس الدین محمّد ملقب به میرزا محمّد علیخان، میرزا سید حسن، میرزا زین العابدین و ده دختر از جمله همسر عبدالرحیمخانبافقی باقی ماند که چهارنفرشان درعتبات عالیات ساکن و فوت شدند . چَترود شهری است در استان کرمان ایران. این شهر بسیار خوش آب و هوا بوده و به داشتن بهترین انار در استان کرمان شهرت دارد. انار چترودی معروفترین محصول کشاورزی این شهر است و با حدود ۳۰۰۰ نفر جمعیت در ۴۰ کیلومتری شمال غرب این شهر و در مسیر کرمان – زرند قرار گرفته است.ظاهرا مظفرآباد هم از توابع شهرستان مرکزی کرمان است.البته در متون قدیمی بنام چتروت نوشته شده است.
سید محمد میرسلیمآنی بافقی
بلاخره ، خواب بود …خیال بود … واقعی بود … تار مو دست کی بود اصلآ بافق بود یا کرمان بود