یک کتاب، یک نویسنده بافقی (کتاب بیست و چهارم) نام کتاب: دل شکسته ها

دسته: عمومی
یک دیدگاه
یکشنبه - 9 اسفند 1394

یک کتاب، یک نویسنده بافقی (کتاب بیست و چهارم: دل شکسته ها)

نام کتاب: دل شکسته ها

نویسنده: عالیه نقیب الذاکرین بافقی(مهرگان)

ناشر: خرد

سال چاپ: 1378

شمارگان: 3000 جلد

تعداد صفحات: 162صفحه

 

سهراب خان برای چندمین بار به بیرون از خانه رفته بود تا خبری از پوریا نوه خود به دست آورد، زهرا خانم که از حالت مضطرب و پریشان سهراب خان به وحشت افتاده بود سعی در آرام کردن او داشت. زهرا خانم گفت: حق داری بعد از یک عمر خون دل خوردن و زحمت کشیدن، تنها دلگرمی ما همین بچه است. هنوز زهرا خانم حرفش را تمام نکرده بود که زنگ خانه به صدا درآمد. سهراب خان با دیدن پوریا نفس راحتی کشید. بعد از شام پوریا برای استراحت به اتاقش رفت، اما خواب به چشمانش نمی آمد. موضوعی او را آزار می داد، بارها با خود اندیشیده بود که چرا پدربزرگ با سن و سال زیاد و با آن بیماری قلبی هنوز باید کار کند!؟ می دانست که پدربزرگ نگران آینده اوست و تلاش زیادی می کند تا جای خالی پدر و مادرش را حس نکند. پوریا تصمیم گرفت موضوع کارکردن خود را به طور جدی با مادربزرگ مطرح کند. مادربزرگ نیز به پوریا قول داد پدربزرگ را راضی کند.

پوریا می دانست پدرش اسفندیار و عمویش فرامرز، هر دو در جوانی به کام مرگ فرو رفتند و داغی دردناک بر دل پدربزرگ گذاردند. پوریا خیلی دلش می خواست از گذشته پدربزرگ چیزهای بیشتری بداند اما کار آسانی نبود، سهراب خان حاضر نمی شد دل نوه عزیزش را به درد آورد. پوریا از دفتر خاطرات پدربزرگ مطلع بود و برای همین با خواهش و اصرار فراوان، توانست دفتر خاطرات پدربزرگ را بگیرد. آن شب پوریا زودتر از همیشه به اتاق رفت و به خواندن خاطرات تلخ پدربزرگ پرداخت… .

 

 

سید محمد طباطبایی بافقی

عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی بافق


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۸۲
برچسب ها:
دیدگاه ها
طلایی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 9 اسفند 1394 - 12:22 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

خانم نقیب از نویسندگان و نخبگان فعال بافق و مایه افتخار ما هستند

You cannot copy content of this page