از مصلای امام خمینی(ره) در تهران تا جاده بافق در یزد
جاده ای که 40 سال است که همچنان قربانی می گیرد!
سه روز پیش:
بر اثر برخورد یک دستگاه تریلی با پراید دو زن کشته ویک کودک مصدوم شدند.این حادثه عصر روزگذشته در 10 کیلومتری بافق روبروی ایستگاه تحقیقات شتر اتفاق افتاد.
30 تیر 94:
دو حادثه مختلف رانندگی در جادههای شهرستان بافق ۲ کشته و سه مصدوم به جای گذاشت.
5فروردین95:
رئیس اورژانس 115 بافق گفت: صبح امروز پس از پل هوایی واقع در محور بافق-یزد بر اثر برخورد دو خودروی پژو با سمند یک نفر کشته و پنج مصدوم بر جای گذاشت.
24شهریور93:
مسئول اورژانس ۱۱۵ بافق گفت:روز یکشنبه عصر ساعت ۱۹:۳۰ یکدستگاه خاور با سواری پژو ۵ مصدوم به جای گذاشت.
و… کافی است گشتی کوتاه بزنی در عالم اخبار! کافی است دنبال واژه هایی نظیر واژگونی، تصادف، کشته، مصدوم، جاده بافق،اورژانس115 و… آن وقت باور خواهی کرد که یک جاده 40 سال است که قربانی می گیرد یعنی در سایه نادیده انگاری محض یک جانی شناخته شده و حرفه ای هر بامداد و شامگاهی ممکن است رخت عزا بر تن خانواده ای کند و اما واکنش ها…
وقتی 40 سال یک جاده قربانی می گیرد! یعنی فقط دروغ می گوییم و دیگر هیچ!
رضا امیرخانی را برخی با قیدار می شناسند، برخی با من او، برخی با جانستان کابلستان و برخی دیگر با… بالاخره وقتی می گوییم رضا امیرخانی یعنی همان نویسنده خوش قلم و شهیر! وی در اعتراضی هوشمندانه عبارت زیبایی به کار می برد با این مضمون که:«برپایی نمایشگاه بین المللی کتاب در مصلای امام خمینی (ره) گواه پسرفت فرهنگی است و از درجا زدن هم بدتر است.»
بر اساس همین جمله و با مقایسه ای کوچک می توان نوشت:«وقتی چهل سال یک جاده به یک شکل جان می ستاند از از اولاد آدم ابوالبشر یعنی روایت نزدیک به صحیح«مؤ من از یك سوراخ دو دفعه گزیده نمى شود،لایلدغ المؤ من من جحر مرتین» مال ما نیست! مال بلاد کفر است! یعنی مگر می شود جاده ای 120 کیلومتری که به منابع سرشار زیرزمینی راه دارد و یکی از ثروتمندترین نقاط ایران زمین است 40 سال مداوم فرزندان سرزمینش را به کام مرگ بکشاند و هیچ کس دم نزند؟
یادی تلخ از گذشته ای نه چندان دور…!
چهاردهم مهرماه 1389 در یادداشتی با عنوان:«آخرین پیچ جاده! برای جوانانی که «بافق» را در عزای نبودنشان به گریه نشاندند.» نوشتیم:«تا دیروز وقتی نام بافق را به گوش می شنیدی، گوشه ای از ذهنت را حریم حرمت امامزاده عبدالله(ع)پر می کرد و باقی دلبستگی هایت را واسوخت های «وحشی بافقی»؛ یادی از بزرگ مردان بافق می نمودی و 120 کیلومتری که از حصیر و بوریای آن شهر دور افتاده ای…» و این غمنامه را برای جوانانی نوشتیم که دیگر به خانه باز نگشتند!
مخلص کلام
وقتی به دنبال حوادث گوناگون جاده ای می گشتیم انواع و اقسام حوادث را یافتیم اما موارد ذیل یافت نشد!
ندیدیم و نیافتیم که حضرت آیت الله وافی در نامه ای شدید اللحن نسبت به حوادث خونبار و تأسف برانگیز جاده بافق واکنشی نشان داده باشند و به استانداران وقت نامه بنویسند که…
ندیدیم و نیافتیم که حضرت آیت الله ناصری در خطبه های نماز جمعه به مسئولان گوشزد کرده باشند که اگر جاده بافق را نمی توانید تمام کنید از مردم بخواهیم پول جمع کنند برای اتمامش!
ندیدیم و نیافتیم که آقا سید کاظم مدرسی در خطبه های نماز جمعه آن گوشه شهر از بی کفایتی و بی لیاقتی که فقط نشسته اند و نظاره گر حوادث جاده بافق هستند سخنی به میان آورده باشند!
ندیدیم و نیافتیم نطق میان دستوری که نماینده ای یقه وزیر راه را گرفته، گفته باشد تا کی باید مردمان بافق در جاده ای پرخطر با مرگ دست و پنجه نرم کنند!
ندیدیم و نیافتیم جناب مهدوی رئیس انصار حزب الله که در میان جلسات متعدد سخنرانی خود هشدار داده باشند به مسئولان که اگر دین ندارید وجدان که دارید پس اجازه ندهید هر روز و هر لحظه این جاده قربانی بگیرد!
ندیدیم و نیافتیم تجمعی اعتراض آمیز حوالی میدان میرچخماق و کنار گلزار شهدای گمنام مبنی بر این که مردمان بافق هم همشهری و هم کیش و هم نوع ما هستند پس فکری بردارید
ندیدیم و نیافتیم سردردی، وجدان دردی، احساس مسئولیتی، احساس دینی، احساس وظیفه ای چیزی که سر و سامان بدهد به این جاده، جاده ای که 4 دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان قربانی می گیرد!
ندیدیم و نیافتیم از متخصصان برپایی کمپین های«نه به این و نه به آن» که کمپینی به نام«نه به حادثه در جاده بافق» به راه بیاندازند و… جاده بافق همچنان قربانی می گیرد شاید همین امروز یا نهایتا فردا دم غروب تلخ و کشنده جمعه ای دیگر!
رضا بردستانی
مسئولین شهرما خودرابخواب زده اند….یانمیبینند. بنظرمن خودمردم بایدباایجادکمپین ویاپیگیری مجدانه این معضل بزرگ رابیاری خداازپیش روبردارند….چرابرای یوزاینقدرهمایش وبرنامه هاترتیب میدهندولی برای جان انسانها ارزشی قائل نیستند…افسوس….